سالی مکنامارا از مدتها پیش به چهار فرزندش گفته اگر دیدند خانهاش در سیاتل آتش گرفته، اول باید اُلگا را نجات دهند. الگا فرزند کوچک خانواده یا یک حیوانی خانگی و دوستداشتنی نیست؛ در حقیقت، مکنامارا خودش هم هرگز الگا را ندیده است. «الگا»، که برای این صاحب ۶۳ساله فروشگاه آنلاین بسیار ارزشمند است، دفتر خاطراتی ۱۱۸ساله است که نویسندهاش زنی با همین نام بوده. این دفتر خاطرات از ۱۹۰۲ آغاز میشود و تجربیات مهاجر جوانی را در خود جای داده که در امریکا بزرگ شده است. مکنامارا میگوید: «برای او مهم نبوده چه مینویسد و به همین خاطر دوستش دارم.» او در سال ۲۰۰۵، این دفتر خاطرات را آنلاین خرید و اکنون یکی از ارزشمندترین داشتههایش است.
در ۳۵ سال گذشته، مکنامارا بیش از ۸هزار دفتر خاطرات افراد غریبه را خوانده است. بچه که بود مادرش او را برای «پیداکردن زبالههای بازیافتی» همراه خود میبرد؛ یک روز تکه کاغذی قدیمی و دستنویس را در میان زبالهها دید. بلافاصله توجهش جلب شد. وقتی ۱۳ساله بود، پدرش خودکشی کرد و یک صندوق پر از کاغذ بر جای گذاشت که همه گم شدند. میگوید: «دلم نمیخواست این اتفاق برای کس دیگری بیفتد و به همین خاطر شروع کردم به جمعکردن خاطرات و نامههای مردم. عاشق مردمی میشوم که هرگز آنها را ندیدهام.»
مکنامارا ابتدا از مغازههای عتیقهفروشی دفتر خاطرات میخرید، اما در ۱۹۹۸ که دوستی او را با ایبِی آشنا کرد، کمکم یاد گرفت از این سایت حراجی برای خرید و فروش استفاده کند. او نام کاربری ساده و رشک برانگیزی دارد: «خاطرات» ۸ هزار و ۶۲ بازخوردی که در پروفایلش دارد، ثابت میکند ادعای او درباره تعداد کاغذپارههای شخصی جمعکردهاش صحت دارد. البته هر چند مکنامارا بیشتر از دو دهه مشغول خریدوفروش رازهای غریبهها بوده، تفریح او اخیراً گستردهتر شده است. در یوتیوب، ویدئوهایی با عنوان «من دفتر خاطرات یک غریبه را خریدم» به غایت رایج هستند؛ در اکتبر ۲۰۱۹، این ویدئو ۳۰۰ هزار بازدید داشت، در حالی که ویدئوی آغازگر این ترند در دسامبر ۲۰۱۷ بیش از ۴/۶ میلیون بازدید داشت.
واضح است که خواندن تاریخچه زندگی آدمها آنقدری رمزآلود و پرکشش است که آدم را برانگیزاند، اما آیا این کار که از اساس فضولی است اشکالی دارد؟ یا آنطور که کیت کلِوی منتقد ادبی آبزرور میگوید، «افرادی که خاطرات خود را مینویسند در دل آرزو دارند کسی نوشتههایشان را بخواند؟.»
ژوانا بورنز، ۳۵ساله، نویسندهای اهل نیویورک است که ۱۰هزار عضو یوتیوب دارد. بورنز بود که سه سال پیش، جریان خواندن دفتر خاطرات دیگران را در یوتیوب راه انداخت. از آن زمان، او پنج دفتر خاطرات خریده است که هر یک بین ۲۰ تا ۴۰ پوند قیمت داشتند.
بورنز درباره «وجوه اخلاقی» ویدئوهای خود «بسیار» اندیشیده است و میگوید تمام دفترهای خاطراتی که آنها را به اشتراک گذاشته، بهجز یک مورد نوشته افرادی بوده که از دنیا رفته بودند. میگوید «اصلاً دلم نمیخواهد اطلاعات فردی کسی را منتشر کنم» او همچنین از افکار «تاریک» دفترهای خاطرات دوری میکند. برای مکنامارا اهمیت دارد که سرانجام خاطرات به کجا میرسد.
دقیقاً سرنوشت دفترهای خاطرات قدیمی در ایبی چه میشود؟ بورنز میگوید گویا بیشتر این دفترها در فروش املاک به دست میآیند.
البته کم نیستند افرادی که دفتر خاطرات خود را هم میفروشند. در ایبی، دفتر خاطراتی را دیدم که ۲۰۰پوند قیمت داشت؛ خاطرات او از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ در آن بود، اما حاضر نشدند بگویند برای چه آن را میفروشند.
مردی از ویرجینیا دفتر خاطرات نوجوانی لهستانی را خرید. معلوم نیست برای چه؟ هرچند نمیتوان منکر شد که ماجرا همان جریان داغ فضولیکردن است، بسیاری از جمعکنندگان هدفی بزرگتر دارند. پولی نورت، مدیر ۴۱ساله «طرح بزرگ دفترخاطرات» است. از ۲۰۰۷، بیش از ۱۰هزار دفتر را نجات داده است. نورت میگوید: «بسیاری از مردم از قدیم از اهمیت این دفترهای خاطرات غافل بودهاند.» او معتقد است تاریخدانها با خواندن مجلات میتوانند چیزهای بسیاری درباره افراد در حاشیه بفهمند.
مکنامارا دفترهای خاطرات را به برخی موزهها و دانشگاهها فروخته است. ارزشمندترین دفتر خاطرات او نوشته یک واعظ بود که در دهه ۱۹۶۰ با سیتینگ بول، رهبر بومیان امریکا، ملاقات کرد (او این دفتر را ۸هزار پوند فروخت.) او همچنین دفتر خاطرات «دوست دختر یک گانگستر» از ۱۹۳۴ را دارد. با همه اینها، مک نامارا هم مانند نورت از دفتر خاطراتی بیشتر لذت میبرد که در نظر دیگران بیاهمیت هستند.
«یکی از جذابترین دفترخاطراتی که به دستم رسید، دفتر مردی بود در سال ۱۹۲۷ که زنش را از دست داده بود. متوجه شدم آن سالی که همسرم در یک سانحه ساختمانی از دنیا رفت، دقیقاً احساساتی مشابه این مرد را از سر میگذراندم.» دفترخاطرات گمشده معمولاً غمبارند.
اخیراً تعدادی دفتر خاطرات را از ایبی خریدهام تا این پدیده را دست اول تجربه کنم. همان حسی را به آدم میدهد که ماجراهای کمیک استریکس قدیمی، اما شاید بهتر باشد آن را به گوشه خاکگرفته مغازه عتیقهفروشی تشبیه کنم: بوی چرم و کاغذ و از یادرفتگی. همچنین مجموعهای دفتر خاطرات از دهه ۵۰ تا دهه ۹۰ را خریدم که همگی را یک مرد نوشته بود.
دفتر خاطرات تکههای تصادفی و جذابی از تاریخ اجتماعی را در خود دارند. دفتر خاطرات نازک و قرمزرنگی از ۱۹۹۲ دارم که آن را بیش از همه دوست دارم، تنها به این دلیل که با فهرستی با عنوان «مهمانی: ۲۳ فوریه» آغاز میشود. هری و جین، آرنولد و سو و راجر و پم کنار اسمشان تیک خورده و نشان میدهد میتوانند به مهمانی بروند؛ مایک هم همینطور البته تکی، اما چرا اسم دیوید اینقدر بالای فهرست آمده و بعد رویش را خط زدهاند؟ میتوانم در علامت سؤالی که کنار اسم الن گذاشته شده، اوج اضطراب نویسنده را ببینم.
وقتی دفتر خاطرات روزانهای مربوط به ۱۹۶۲ را میخوانم، جذابیت دفتر خاطرات غریبهها را درک میکنم. یک ساعت تمام پای یادداشتهای ژانویه تا مه مردی به نام جورج مینشینم.
آیا جورج خوشحال میشود که من این خاطرات را خواندهام؟ این نوع آدمی که درگیریهای عاطفی خود را ثبت کرده احتمالاً خرسند میشود که ۵۸ سال بعد، کسی از زیرکیهایش در شگفت آید. البته شاید از اساس به اشتراکگذاری ماجراهای او کار درستی نباشد.
بسیاری از دفترهای خاطراتی که آنلاین به فروش میرسند، متعلق به افرادی هستند که سالها پیش از دنیا رفتهاند، اما موضوع همیشه همین نیست. مکنامارا توانست دختری را به دفتر خاطرات مادرش از سال ۱۹۴۲ برساند. مادر او دچار آلزایمر و ساکن آسایشگاه سالمندان بود. «خاطراتش را برایش خوانده بودند و در آن دقایق محدود، حافظهاش درباره آن زمان خاص بازگشته بود.»
اولگا سالها پیش از دنیا رفته است. چند سال قبل مکنامارا سر مزار او در ویسکانسین رفت، اما بهواسطه دفتر خاطرات این زن، دختر مهاجر جوانی زندگیاش را ادامه داد. مکنامارا میگوید: «پس بسیاری از افراد زندگی خود را با رسانه مقایسه میکنند و فکر میکنند واقعاً زندگی نمیکنند. تابهحال هیچ دفتر خاطراتی نخواندهام که داستانی شگفت در آن نباشد. همه ما داستان خود را داریم: همهمان سختیهایی در زندگی داریم، همه لحظاتی سرشار از خوشی داریم. آدم فکر میکند در جهان تنهاست، اما اینگونه نیست.»