سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: سانسور و کجسلیقگی مدیران فرهنگی نه تنها باعث کشیده شدن ترمز هنرمندان دغدغهمند در مسیر معرفی قهرمانان شده است بلکه مخاطب نیز با قهرمانی جراحی شده، فرازمینی و دستنایافتنی روبهرو میشود.
پرداخت دراماتیک و سینمایی به قهرمانان هر جامعهای به منظور تحفظ، تبیین و تعمیقبخشی شخصیت آنها به دلیل بهرهمندی و متخلق بودنشان به مشی و مرام حسنه و رفتارهایی منطبق بر ارزشها و هنجارهای آن جامعه، میتواند به عنوان یکی از مجموعه عوامل انگیزشی در بین نسل جوان و نوجوان برای نقشآفرینی مثبت و قدرتمندانه در مسیر پیشرفت کشور منشأ اثر باشد. محسنات و خوبیهای این اقدام به دلیل تأثیرات روحی و روانی که در بین جوانان و نوجوانان یک جامعه و تقویت و تثبیت آینده آن ملت دارد، آنقدر مهم و حیاتی است که برخی کشورها مانند امریکا و دیگر متشابهاتش به دلیل نداشتن عقبه تمدنی و فرهنگی غنی که باعث ایجاد خلأ تئوریک و عملی در ارائه شخصیتهای الهامبخش و اصطلاحاً قهرمان به این قشر آیندهساز میشود، به سمت خلق قهرمانان خیالی و افسانهای میروند، این در حالی است که قهرمانان زیادی در سرتاسر تاریخ کشورمان وجود دارند که هر کدام از آنها جهت الگو قرار گرفتن برای یک ملت کفایت میکند.
موانع معرفی قهرمانان
تصویرسازی درست و ایجاد ادراک و شناخت باورپذیر در مورد قهرمان یا همان «پروتاگونیست» هنری است که با قرار گرفتن چند وجه مهم و اثرگذار در یک مسیر واحد که نتیجه آن ارائه یک قهرمان به جامعه است، شکل میگیرد. به غیر از منابع داستانی و روایی (افسانهای یا اساطیری) بحث همراهی و همداستانی مدیریت فرهنگی (نیازسنجی و پشتیبانی مالی)، توانایی هنری (خلق قهرمان باورپذیر) و نیز فراهم آمدن زمینه ظهور و بروز (پیوستهای فرهنگی و ادراکی) از جمله برجستهترین وجوهی هستند که به خلق پروتاگونیست یا همان قهرمان ختم میشود.
از یک سو باورنداشتن به ارزشهای جامعه، غلبه نگاه شبهروشنفکری و مرعوب بودن و احساس حقارت کردن برخی هنرمندان نسبت به فرهنگ و پیشرفتهای تکنولوژیکال غرب در کنار برخی عوامل دیگر مثل جشنوارهزدگی و مضمحل شدن در جریانات کاذب و ضدتمدنی آنها نسبت به دولتها و ملتهایی که در مقابل آنها کرنش نمیکنند، از جمله دلایلی است که زمینهساز ورودنکردن یا کُندی و نداشتن فعالیت جدی جهت معرفی قهرمانان وطنی در بین فعالان هنری میشود.
از سوی دیگر نداشتن درک صحیح از مؤلفههای تمدنآفرین و آیندهساز در کنار کجسلیقگی یا وابستگیهای حزبی و جریانی مدیران فرهنگی کشورمان یکی از چالشهای اساسی در مسیر معرفی قهرمانان واقعی و زمینی ما برای فیلمسازان و هنرمندان است. واقعیت این است که این کجسلیقگی و اهتمامنداشتن مسئولانه در بین مدیران فرهنگی در راستای معرفی قهرمانان واقعی کشورمان به جامعه یکی از اصلیترین موانعی است که در این زمینه وجود دارد و باعث کشیده شدن ترمز حرکت آن دسته از هنرمندانی شده است که از سر دغدغه یا انگیزههای شخصی و غیر از آن مایل به فعالیت در این مسیر هستند.
شخصیتهای شابلونی
شاهد این مدعا صحبتهای مهدی سجادهچی به عنوان یکی از چهرههای شناختهشده عرصه تهیهکنندگی، نویسندگی و کارگردانی سینما و اتفاقاً سینمای دفاع مقدس است. این فیلمنامهنویس با اشاره به آثار مختلفی که در زمینه قهرمانان ملی نوشته شده است، به مهر میگوید: نگارش بسیاری از پروژههایی که یک شهید در محور آنها بوده است و قهرمانانش هم چهرههای مهمی هستند، بارها کلید خورده است، اما مسئولان بنا به دلایل متعددی به این نتیجه رسیدهاند که از خیر ساخت آن پروژه بگذرند.
سجادهچی با اشاره به نمونههایی از این چالشها خاطر نشان میکند: این ایرادات از مصادیق بسیار جزئی شروع میشود و به چالشهای مهمتر میرسد، مثلاً میخواهند شهیدی که سرداری معتبر در جنگ و محبوب هم بوده است، بخشی از جوانیاش تصویر نشود، چون در جوانی و پیش از انقلاب هیبت و رفتارش شبیه انقلابیها نبوده است. زمانی هم نسبت به زندگینامه یکی از روحانیون بنام و مجتهد که سالهاست به رحمت خدا پیوسته خواستار حذف نکاتی بودند. این روحانی در جوانی ساز میزده است، اما از شما میخواهند که اینها را حذف کنید. در این صورت شما درباره او چه میتوانید بنویسید جز اینکه مثل همه تلاش کرده و درس خوانده است! وقتی نکاتی که اهمیت دراماتیک دارد از قصه حذف شود، همه شخصیتها و قهرمانان یک شکل میشوند، مثل خیلی از فیلمهای جنگی که همه سید و حاجی و شبیه هم بودند، مثل هم حرف میزدند و تفاوتی باهم نداشتند. ما تمام ویژگیهایی را که میتوانست مهم باشد از یک کاراکتر گرفتهایم و ویژگیهای کلی مثل مهربانی، فداکاری و… را به قهرمانها نسبت میدهیم، برای همین مثل شابلون همه شخصیتها به هم شبیه میشوند.
قهرمانان زمینی
برخی از این مدیران فرهنگی با تشبث به استدلالهای عجیب و غریب که منبعث از نوع نگاه غلط، جزماندیش و دگم آنهاست، گمان میکنند یک قهرمان صرفاً آنگونه که آنها تصور میکنند میتواند در جامعه منشأ اثر باشد و گاهی با اقتدا به همین تفکر، دستور سانسور و حذف بخشهایی از زندگی یک قهرمان را صادر میکنند تا جایی که مخاطب احساس میکند با یک شخصیت فرازمینی و فرشتهگونه که تقریباً دستنایافتنی است، مواجه است. از نظر این مدیران اشخاصی مثل شهید سیدمرتضی آوینی تنها زمانی به درد الگو بودن و معرفی به جامعه میخورند که صرفاً به احوالات و زندگی این شهید در دوران دفاع مقدس یا ایامی که مشغول تهیه و تولید آثاری مثل برنامه «روایت فتح» بوده، پرداخته شود، در حالی که به دلایل متنوع روانشناختی یک الگو وقتی میتواند مورد اقبال و رجوع مردم قرار بگیرد که سیر تحول و مسیری که او را به قله قهرمان و الگو بودن رسانده بدون لکنت و سانسور روایت شود و نتیجهگیری را به مخاطب حقنه نکنند.
مخاطب جوان و نوجوان وقتی بداند کسی مثل شهید آوینی که مفتخر به دریافت اطلاق «سید شهیدان اهل قلم» از زبان شخصیتی در تراز مقام معظم رهبری شده است، قبل از انقلاب نامش کامران بوده و به قول خودش برای درآوردن ادای روشنفکران آن موقع ریش پروفسوری میگذاشته و عینک بزرگ کائوچویی میزده، بیش از پیش سعی میکند در مسیر آن شهید بزرگوار حرکت کند. اثرگذاری شخصیت بزرگی مثل شهید حاج قاسم سلیمانی در بین بزرگسالان، جوانان، نوجوانان و حتی کودکان آنقدر زیاد و عجیب و غریب است که باید پژوهشهای بسیار زیادی در مورد آن صورت بگیرد. حالا تصور کنید یک فیلمی در مورد ایشان ساخته شود و مخاطب متوجه شود که در روزهای ابتدای انقلاب وقتی شهید سلیمانی برای عضویت در سپاه اقدام میکند، به دلیل پوشیدن شلوار لی یا به قول کسی که مسئول گزینش سپاه کرمان در آن روزها بوده، حاج قاسم را به خاطر ظاهرش در گزینش اولیه رد میکند! خب مسلم است گستره افراد و کسانی که شاهد نمایش ابعاد بدون سانسور زندگی قهرمان بزرگی مثل شهید سلیمانی باشند، نسبت به قبل از آن بیشتر میشود و به طریق اولی این اقدام زمینهساز حرکت و نزدیکی طیفهای مختلف با انگارههای ذهنی متنوع به سمت مرام و سبک زندگی امثال شهید سلیمانی میگردد.