سرویس سیاست جوان آنلاین: روز سیاه در عرصه دموکراسی امریکایی؛ این واژهای بود که در روزهای اخیر بارها و بارها رسانههای این کشور درباره تحولات رو پنجشنبه تکرار کردند. اشغال کنگره امریکا نمایانگر ساختار ضعیفی از دموکراسی و همراهی نکردن بخش بزرگی از جامعه با نهادهای حاکمیتی در این کشور است.
البته این بحران از مدتها پیش در داخل جامعه امریکا در حال رسوخ بوده و به عناوین مختلف خود را نشان داده بود. از رأی بخش بزرگی از مردم این کشور به ترامپ با وجود تمام رسواییها و مشکلات تا هدف قرار گرفتن اقلیتها در مبارزات انتخاباتی همه و همه نشانههایی از یک فروپاشی بزرگ در حیات سیاسی امریکاست که خود را نشان داد.
این در حالی است که امریکا به صورت مستمر در حال تهدید سایر کشورها با ابزارهای نظامی به بهانه رعایت عدم آزادی و حقوق بشر است و برخی محافل دانشگاهی در امریکا بحث دخالت نظامی بشردوستانه را برای مراکز تصمیمگیری نظامی امریکایی فرموله میکردند. اگرچه در این میان حضور قدرتمندانه محور مقاومت سبب شد تا از سال ۲۰۱۱ به این سو کشورهای غربی توانمندی حمله جدی دیگر به سایر کشورها پیدا نکنند.
در این میان شاید سؤال جدی این باشد که بحران فوق در امریکا از کجا شروع شد و چرا اساساً قدرتمندترین کشور دنیا که به ظاهر در ساختارهای دموکراسی مدعی است، با چنین بحرانی روبهرو است.
چرا نظام لیبرال دموکراسی غربی به اینجا رسید
نکته اول در این باره شاید به ساختار درونی امریکا بازمیگردد؛ ساختاری که همواره با رقابت کلان و آزادی گسترده و توان دستیابی به تمام آرزوها تبلیغ میشده است. این فرآیند را همه ما به اسم رؤیای امریکایی میشناسیم که مرتباً در فیلمها و رسانههای امریکایی تبلیغ میشود. بر همین اساس هم امریکاییها این نکته را حق مسلم خود میدانند تا این الگو را بر تمامی کشورها تحمیل کنند.
از همین روی از پایان جنگ جهانی دوم به این سو امریکاییها خود را مهمترین حافظ آزادی در جهان محسوب میکنند. این وظیفه در ابتدا مقابل اتحاد جماهیر شوروی در قالب جنگ سرد و بعد از آن در قالب مبارزه با تروریسم و لشکرکشی به خاورمیانه تجلی پیدا کرد. آخرین خوانش از این ماجرا نیز بحث حمایت از دموکراسی به شیوه تهاجمی در دنیا بود که آخرین مورد آن حمله به لیبی و حمایت از گروههای تروریستی در این کشور بوده است. این دخالتها تاکنون نیز سبب شده تا بسیاری از کشورها ویران شوند. بهعنوان مثال تنها در عراق آمارهای گوناگونی از شهروندان این کشور که از سال ۲۰۰۴ به این سو کشته شدهاند، منتشر شده که کمترین آمار نزدیک به ۲۰۰ هزار نفر است.
با این حال در طول سالهای اخیر این رؤیا در داخل امریکا با توجه به بحرانهای جدی و فرآیندهای اقتصادی به شدت ضربه خورده، به گونهای که سبب نارضایتی بخش گستردهای از مردم این کشور از نظام دوحزبی را به بار آورده است.
در طول سالهای گذشته بخش مهمی از اقتصاد امریکا دچار نوعی سقوط اجباری شده است، درحالیکه طبقه بالایی جامعه در امریکا از سرمایهگذاری کلان نفع بالایی میبرد، بخش مهمی از این کشور عملاً در حال فقیر شدن است.
این مسئله جز برای کسانی که عملاً یک بار تمام خاک امریکا را از طریق مسافرت زمینی طی نکرده باشند، قابل درک نیست، درحالیکه بخش سواحل شرقی و غربی این کشور در شکوه و ثروت دست و پا میزنند، بخش مهمی از ایالتهای جنوبی و کارگرنشین امریکا درگیر مشکلات متعدد اقتصادی و تخلیه صنایع و حرکت آنها به سمت چین و ژاپن هستند. بخش مهمی از صنایع این کشور که پیش از این در رفاه و ثروت قرار داشتند، هماکنون در حال نابودی قرار دارند. چیزی که خود امریکاییها از آن بهعنوان «کمربند زنگار» نام میبرند. منطقهای گسترده که شامل کارخانههای فولاد و خودروسازی بودند و عملاً هماکنون به یکسری زبالهدانیهای آهنی تبدیل شدهاند. این شکاف بزرگ همان چیزی بود که سبب شد تا رنگ و لعاب رؤیای امریکایی و متعاقب آن دموکراسی در این کشور از بین برود و به تدریج یک دوقطبی بزرگ در این کشور پدید آمد.
احساس تبعیض و نابرابری
بسیاری از امریکاییها تصور میکنند که کشور آنها به دست سایر مهاجران و سیاهپوستان اشغال شده است، فقیر شدهاند و هیچ کدام از دو حزب جمهوریخواه و دموکرات نمیتوانند خواستههای آنان را برآورده کنند. طبقات مذهبی سفیدپوست مهمترین بخش از این طبقه را تشکیل میدهند. یک سوم از اوانجلیستهای سفیدپوست احساس میکنند که در معرض تبعیض قرار دارند. کارگران سفیدپوست هم از اینکه کارخانههای آنان از سوی سرمایهگذاران و بانکهای مورد حمایت دموکراتها به چین فرستاده میشود، احساس تبعیض میکنند. از دل چنین دیکتاتوری حزبی است که ناگهان ترامپ سر بر میآورد. به خوبی میتوان نشانههای این اتفاق را در دوقطبی حزبی موجود در امریکا مشاهد کرد که در نهایت به حمله کنگره ختم شد.
این دوقطبی حتی به بین طرفداران دو حزب در امریکا نیز رسوخ کرده است. در دهه ۱۹۶۰ تنها ۵ درصد دموکراتها و جمهوریخواهان نسبت به ازدواج فرزندان خود با شخصی از طرف مقابل حساسیت داشتند، اما در شرایط فعلی بر طبق نظرسنجی مؤسسه تحقیقات مذهبی آتلانتیک ۳۵ درصد از جمهوریخواهان و ۴۵ درصد از دموکراتها نسبت به این مسئله ابراز ناراحتی کردهاند.
بر اساس تحقیقات دانشگاه «وندربیلت» بسیاری از طرفداران دوآتشه دموکراتها و جمهوریخواهان علاقه دارند تا معارضان طرف مقابل خود را به شکل حیوان تصور کنند؛ تصوری که میتواند در توجیه هرگونه خشونتی علیه طرف مقابل نقش اساسی داشته باشد. از هماکنون میتوان نشانههای گسترش این دوقطبی را مشاهده کرد.
با چنین روندی است که در نهایت در انتخابات سال ۲۰۲۰ کار به یک لشکرکشی تمامعیار قانونی میرسد و حتی ساختار دموکراسی نیز ظرفیت پایان دادن به این دعواها را نداشته و در نهایت ماجرا به اشغال کنگره امریکا خواهد رسید.
اتفاقی که بزک رسانه هم نتوانست آن را پاک کند
اتفاقات روز پنجشنبه شوک بزرگی برای دنیای دموکراسی غربی بود که از واکنش سایر کشورها نیز کاملاً پیدا بود. از دبیرکل ناتو تا صدراعظم آلمان و رئیسجمهور فرانسه همگی این اقدام را ضربه محکمی به ساختار لیبرال دموکراسی عنوان کردند. ضربهای که به هیچ عنوان توسط رسانهها نیز قابل پوشاندن نیست. واقعیت این است که تاکنون شکافهای موجود امریکا و کشورها غربی به دلیل وجود صنعت رسانه و سرگرمی پنهان مانده بود. رسانههای غربی ساختار دموکراسی و قانونی امریکا را دارای یک ساختار منحصربهفرد عنوان میکردند که قادر است هرگونه چالشی را در خود هضم کند. از سوی دیگر صنعت سینما نیز به دنبال ارائه چهرهای رؤیایی از غرب بود. چهرهای که هیچگاه آن سوی لیبرال دموکراسی و چهره زشت این کشور را برای عموم مردم به نمایش درنمیآورد.
حال با اتفاقات روی داده میتوان گفت که دموکراسی غربی با چالش بزرگی روبهرو شده است. نظامی که از یکسو خود را در مقابل شکافهای اجتماعی و اقتصادی وسیع میبیند، همانگونه که در امریکا روی داده و به نظر میرسد همچنان نیز ادامه دارد و از سوی دیگر با روند رو به رشد قدرتهای معارضی همچون چین، ایران و روسیه که در حال گرفتن جای قدرتهای بزرگ غربی در رتبهبندی قدرتهای جهانی هستند.
ایران نمونهای از مقاومت در برابر غرب
حتی برخی به صراحت از این سخن میگویند که جایگاه برتر غرب و امریکا تا سال ۲۰۳۰ چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه نظامی از بین خواهد رفت. شاید در آن زمان دنیا به یاد بیاورد ایران اولین کشوری بود که با انقلاب اسلامی نظام دوقطبی دنیا را به چالش کشید و بعد از آن نیز با تمام توان در مقابل هجوم همهجانبه نظام دموکراسی غربی و تحمیل آن به ساختارهای داخلی مقاومت کرد.
ایران در این مسیر مورد شدیدترین تحریمهای اقتصادی و بالاترین تهدیدات نظامی حتی حمله مستقیم اتمی نیز قرار گرفت، اما هیچگاه در مقابل فشارهای یکجانبه امریکا سر خم نکرد. به نظر میرسد بخش مهمی از چالش فعلی نظام سرمایهداری غربی نتیجه مقاومتهایی است که ایران در این حوزه نشان داد.
به طور حتم دنیا نیمنگاهی به مقاومت ایران خواهد داشت و مقاومت نظام جمهوری اسلامی ایران با نمایان شدن نشانههای شکست دموکراسی غربی بیشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت.