کد خبر: 1037694
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۰
«بی‌توجهی» از منظر فلسفه و علم الاخلاق رفتاری غیراخلاقی است
در دهه‌های اخیر شاهد چرخشی چشمگیر در مفهوم‌سازی از بی‌توجهی هستیم. برخلاف قرن هجدهم که بی‌توجهی به مثابه امری غیرعادی در نظر گرفته می‌شد، امروز بی‌توجهی اغلب به‌عنوان حالت عادی نشان داده می‌شود. عصر کنونی اغلب همچون عصر حواس‌پرتی توصیف می‌شود و بی‌توجهی دیگر مثل عارضه‌ای ترسیم نمی‌شود که افراد اندکی دچار آن هستند. امروزه، زوال توانایی آدمی برای توجه را همچون مسئله‌ای وجودی ترسیم می‌کنند که با آثار بنابر ادعای مخرب جریان دیجیتال اطلاعات پیوند دارد؛ جریان اطلاعاتی که بی‌وقفه بر سر راه ما هجوم می‌آورد

سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: پدر و مادرها، معلم‌ها، برنامه‌ریزان آموزشی، کارفرماها، مدیران رسانه و حتی سیاست‌مدار‌ها دنبال جوابی برای این سؤالند که «چطور می‌شود توجه جوانان را جلب کرد؟» حالا با گسترش روزافزون جریان مهیب اطلاعات، این حواس‌پرتی و بی‌توجهی میان کودکان و جوانان، گویا به مرز‌های جنون آمیزی رسیده است، اما نگاهی تاریخی به مسئله «توجه» سویه‌های نامرئی‌تری از این ماجرا را آشکار می‌کند. در واقع، شاید گلایه مداوم از حواس‌پرتی، برآمده از شورش جوانان علیه مراجع اخلاقی زمانه باشد.


فضای مجازی، اضطراب فومو و حواس‌پرتی


ظهور اینترنت و دسترسی گسترده به فناوری دیجیتال، باعث شده است وسط منابع بی‌پایانی از حواس‌پرتی احاطه شویم: متن‌ها، ایمیل‌ها و پست‌های اینستاگرامی دوستانمان، ویدیو‌ها و موسیقی‌ها، اخبار دائماً در حال تغییر بازار سهام و... برای آن که به کارمان برسیم، تلاش کنیم که جریان دیجیتال را خاموش کنیم، اما انجام این کار دشوار است، آن هم وقتی به «اضطراب فومو» (اضطراب از دست دادن اخبار و مطالب در شبکه‌های اجتماعی) مبتلا هستیم، ترس مدرن از دست دادن. برخی افراد فکر می‌کنند که اراده ما به این دلیل این‌قدر ضعیف است که مغزمان بر اثر هیاهوی دیجیتال آسیب‌دیده است، اما سرزنش فناوری به‌خاطر افزایش بی‌توجهی نابه‌جاست. تاریخ نشان می‌دهد که اضطراب به علت نوآوری‌های جدید تشدید نمی‌شود، بلکه بر اثر تهدیدی تشدید می‌شود که این نوآوری، هر چه می‌خواهد باشد، بر مرجعیت‌های اخلاقی زمانه تحمیل می‌کند.


بی‌توجهی به مثابه یک تهدید اجتماعی


بی‌توجهی به مثابه تهدیدی اجتماعی نخستین بار در اروپای قرن هجدهم ظهور کرد، در طول دوره روشنگری، درست هنگامی که منطق و علم دین و اسطوره را نقد می‌کردند. واژه‌نامه انگلیسی آکسفورد یک مدخل را در سال ۱۷۱۰ از نشریه تاتلر به عنوان نخستین ارجاع به این واژه ذکر می‌کند که بی‌توجهی را با تنبلی پیوند می‌دهد؛ هر دو به عنوان مفاسدی اخلاقی با اهمیت اجتماعی جدی نشان داده می‌شوند. فیلسوفان و علمای اخلاقی که در صف مقدم فرهنگسازی بودند، «عادت بی‌توجهی» را نه صرفاً یک ضعف اخلاقی مجزا، بلکه منشأ دیگر مفاسد توصیف می‌کردند. جیمز بیتی، فیلسوف اخلاق اسکاتلندی که با بیان اضطراب‌های اخلاقی زمانه خود شهرت یافته بود، در رساله‌ای «در باب حقیقت» (۱۷۷۰)، بی‌توجهی را منشأ «عادات تبهکارانه‌ای» در نظر می‌گیرد که «قوه اخلاق را تنزل می‌دهند.» او اظهار می‌کند: «ما دچار بسیاری از عادات بد شده‌ایم که اگر خوب توجه کرده بودیم، می‌توانستیم از آن‌ها پرهیز کنیم.» بیتی بی‌توجهی را با «نامهربانی و ناخرسندی» پیوند می‌دهد و هشدار می‌دهد که اگر به این عادت بد فرصت بال و پر پیداکردن بدهیم، نظم اجتماعی فرو خواهد پاشید.

 

بی‌توجهی دشمن معرفت است


در انگلستان، مفسران ادبی قرن هجدهم، نظیر ریچارد استیل یکی از بنیانگذاران روزنامه گاردین و ساموئل جانسون اخلاق‌گرا و مقاله‌نویس، بی‌توجهی را نشانه‌ای از «شیوه تفکر بی در و پیکر» در نظر می‌گرفتند. آن‌ها روش‌هایی را برای مقابله با «شتابزدگی ذهن» توصیه می‌کردند؛ شتابزدگی‌ای که «برخی روح‌های پرمشغله گرفتاری هستند.» یکی از پر ارجاع‌ترین توصیه‌نامه‌ها درباره مسئله بی‌توجهی در قرن هجدهم چنین نام داشت: عناصر تربیت مؤدبانه؛ گلچینی دقیق از میان نامه‌های جناب فیلیپ دورمر استنهوپ فقید، اِرل چسترفیلد، به پسرش (۱۷۷۴). چسترفیلد در مارس ۱۷۴۶ چنین می‌نویسد: «از دیدگاه من، هیچ چیزی بیشتر از بی‌توجهی و حواس‌پرتی، توهین به جمع به شمار نمی‌رود.» او در نامه‌ای به تاریخ ژانویه ۱۷۵۲، بی‌توجهی را با «تنبلی ذهن» برابر می‌داند و ادعا می‌کند که هر دوی آن‌ها «دشمنان معرفت» هستند. محور واحد اندیشه‌های چسترفیلد درباره این مفسده آن است که ناتوانی در توجه، نظم اخلاقی و سلسله مراتب اجتماعی را از بین می‌برد.

توجه به عنوان بستر آموزش و توسعه اخلاقی


در واقع، فرهنگ دوره روشنگری توجه را به عنوان مهم‌ترین قوه ذهنی برای به‌کارگیری عقل ارج می‌نهاد. مایکل هاگنر مورخ در مقاله «کوشش برای ارائه تاریخچه توجه در فرهنگ و علم» (۲۰۰۳) استدلال می‌کند که در پایان قرن هجدهم، «توجه به چیزی بیش از استعاره‌ای مناسب برای اهداف روشنگرانه تبدیل شد.» توجه در آن دوره به عنوان بستر آموزش و پیش‌زمینه توسعه اخلاقی و روحی نیز در نظر گرفته می‌شد. فیلسوف فرانسوی کلود آدرین هلوسیوس، توجه را به‌عنوان منشأ مهم روشنگری در نظر می‌گرفت. او در کتاب در باب ذهن یا مقاله‌هایی در باب ذهن و قوای مختلف آن (۱۷۵۸)، «توجه مستمر» را با «ذهن‌های برتر» پیوند می‌دهد. با این حال، برخلاف اغلب دیگر ستایندگان توجه این اندیشمند خداناباور رادیکال به گرایش جامعه برای محکوم‌کردن بی‌توجهی به‌عنوان مفسده‌ای اخلاقی با انتقاد می‌نگریست. او قبل از آنکه این آیین کنترل اخلاقی را رد کند، می‌پرسد: «بازنمایی بی‌وقفه بی‌توجهی مردم به مثابه نوعی جرم، چه اهمیتی دارد؟» توجه همچون دستاوردی اخلاقی ترویج می‌شد که برای پرورش شخصیت سالم ضروری بود. توماس رید، فیلسوف، مهم‌ترین مبلّغ آموزه «عقل سلیم» در اسکاتلند قرن هجدهم، در مقالاتی در باب قدرت‌های فعال ذهن بشر (۱۷۸۸)، استدلال می‌کند که «قوانینی اخلاقی در باب توجه وجود دارد» که «بداهت آن‌ها کمتر از اصول موضوعه ریاضیات نیست.» قوانین اخلاقی توجه مستلزم پرورش و آموزش بودند و وظیفه آموزش‌دهندگان آن بود که اطمینان حاصل کنند جوانان در برابر کسب «عادات بی‌توجهی» محافظت می‌شوند. بی‌توجهی به‌طور روزافزون به‌منزله مانعی در برابر اجتماعی شدن جوانان نگریسته می‌شد. مقابله با عادت بی‌توجهی در بین کودکان و جوانان به دغدغه اصلی آموزش و پرورش در قرن هجدهم تبدیل شد. آموزش‌دهندگان همواره در رابطه با جلب توجه کودکان دغدغه داشته‌اند، اما این دغدغه در قرن هجدهم از اهمیتی بی‌سابقه برخوردار شد. توجه برای پرورش ذهن استدلال‌گر و همچنین برای توسعه اخلاقی و روحی مهم شمرده می‌شد. کتاب‌های راهنما برای والدین، نظیر آموزش عملی (۱۷۹۸) به‌قلم ماریا اِجورث، تأکید داشتند که پرورش تمرکز و توجه مستلزم کوشش و مهارت است.

بی‌توجهی به عنوان یک بیماری اخلاقی


در بحبوحه گرامیداشت توجه در مقام نوعی فضیلت، آموزش‌دهندگان، مفسران دینی و متخصصان پزشکی پیوسته درباره مضرات اخلاقی بی‌توجهی ابراز نگرانی می‌کردند. از اواخر قرن هجدهم به این سو، اضطراب‌ها درباره «عادت بی‌توجهی» به‌شکل روزافزون در مقام نوعی بیماری اخلاقی بازنمایی می‌شد. پزشک آلمانی، ملچیور آدام وایکارد، در کتاب درسی خود در سال ۱۷۷۵، عارضه‌ای را تشخیص می‌دهد که آن را «فقدان توجه» می‌نامد. توصیف او پیوسته بین نقایص اخلاقی و پزشکی جابه‌جا می‌شود. از دیدگاه وایکارد، افراد بی‌توجه فاقد پایداری و منش اخلاقی لازم برای تمرکز هستند. آن‌ها «افرادی بی‌ملاحظه، بی‌دقت، دمدمی مزاج و خوش‌گذران توصیف می‌شدند.» افرادی نسبتاً نابالغ، بی‌پروا و اعتمادناپذیر ترسیم می‌شدند. وایکارد اعتقاد داشت که روش‌های ضعیف فرزندپروری منشأ بیماری بی‌توجهی است و این عارضه در بین جوانان نسبت به افراد مسن‌تر شیوع بیشتری دارد. نخستین کتاب درباره بیماری بی‌توجهی به زبان انگلیسی، کاوشی در باب ماهیت و خاستگاه آشفتگی ذهنی (۱۷۹۸) به قلم الکساندر کریچتون بود. از دیدگاه کریچتون، اختلال بی‌توجهی «متعلق به حوزه پزشکی بود»، اما تحت تأثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی قرار داشت. او مدعی بود که توجه می‌تواند به طور نامطلوبی تحت تأثیر آموزش ضعیف، فقدان انگیزه و عوامل خانوادگی قرار بگیرد. هم بی‌توجهی از روی عادت و هم استفاده بیش از حد از توجه می‌تواند توانایی تمرکز را تا آنجا تضعیف کند که به نوعی بیماری ذهنی تبدیل شود. کریچتون اظهار می‌کرد آن‌هایی که از نقص توجه رنج می‌برند با «درجه‌ای غیرطبیعی از ناآرامی ذهنی» برانگیخته می‌شوند. او می‌نویسد آن‌هایی که از این عارضه ناتوان‌کننده رنج می‌برند، «دارای نام خاصی برای وضعیت احساسات خود هستند»؛ آن‌ها «می‌گویند دچار بی‌قراری شده‌اند.» در طول قرن نوزدهم، حالت بی‌توجهی کاملاً به امری اخلاقی تبدیل شد. بی‌توجهی، چون تهدیدی برای پیشرفت صنعتی، توسعه علمی و رفاه نگریسته می‌شد. اقتصاددان سیاسی اسکاتلندی ویلیام پلیفر، اتفاق‌نظر غالب بر سر این موضوع را در جمله زیر خلاصه می‌کند: «تنزل منش اخلاقی و از دست‌رفتن توجه به اصول بنیادینی که رفاه و امنیت جامعه به آن‌ها وابسته است که هر دوی این مشکل‌ها همراه با ثروت پدید می‌آیند؛ قدرتمندترین عوامل در سقوط ملل.» تا دهه ۱۹۷۰، هنگامی که تشخیص پزشکی منطقی اختلال نقص توجه یا اِی. دی. دی وارد گفتمان غالب شد و از آن برای فهم یک زیرگروه با یک ناتوانی واقعی استفاده شد، معمولاً عارضه اجتماعی شایع بی‌توجهی اساساً به‌عنوان عارضه کنترل اخلاقی ناقص بازنمایی می‌شد.



عصر دیجیتال و تغییر نگاه به مقوله بی‌توجهی


در دهه‌های اخیر شاهد چرخشی چشمگیر در مفهوم‌سازی از بی‌توجهی هستیم. برخلاف قرن هجدهم که بی‌توجهی به مثابه امری غیرعادی در نظر گرفته می‌شد، امروز بی‌توجهی اغلب به‌عنوان حالت عادی نشان داده می‌شود. عصر کنونی اغلب همچون عصر حواس‌پرتی توصیف می‌شود و بی‌توجهی دیگر مثل عارضه‌ای ترسیم نمی‌شود که افراد اندکی دچار آن هستند. امروزه، زوال توانایی آدمی برای توجه را همچون مسئله‌ای وجودی ترسیم می‌کنند که با آثار بنابر ادعا مخرب جریان دیجیتال اطلاعات پیوند دارد؛ جریان اطلاعاتی که بی‌وقفه بر سر راه ما هجوم می‌آورد. نیکولاس کار در کتاب «کم‌عمق‌ها: اینترنت چگونه در حال تغییر شیوه‌ای است که می‌خوانیم، می‌اندیشیم و به یاد می‌آوریم» (۲۰۱۰)، ادعا می‌کند: «اینترنت توجه ما را جلب می‌کند فقط برای آنکه آن را پراکنده سازد.» از دیدگاه دنیل لویتین، عصب‌شناس امریکایی، حواس‌پرتی‌های جهان مدرن واقعاً می‌تواند به مغز ما آسیب بزند. با وجود این، نگرانی‌های اخلاقی‌ای که همواره زیربنای دغدغه خاطر جامعه درباره بی‌توجهی بوده، هنوز هم در پس‌زمینه نهفته است. همان طور که منتقد ادبی امریکایی سون بیرکرتس اخیراً اذعان کرده است: «آنچه می‌دانم این است که واژه‌های توجه و اخلاقی با فوریتی شدید همراه هم به ذهن من خطور می‌کنند.» این چیز‌ها برای هر مورخی معنادار است. بی‌توجهی در طول تاریخ خود، نوعی امعان نظر درباره نگرانی‌های مربوط به مرجعیت اخلاقی به شمار می‌رفته است. امعان نظری که تغییر شکل داده و موجه جلوه می‌کرده است. کشف آن در قرن هجدهم شگفت انگیز نیست. روحیه فکری عصر خرد، حقایق مقدس سنت را رد می‌کرد و اصرار داشت که استدلال‌ها باید مبتنی بر شواهد و منطق باشند. همانطور که معلمان در طول تاریخ می‌دانند، جلب توجه جوانان همواره یک‌جور چالش است، اما هنگامی که مرجعیت اخلاقی حاکم بر جوانان دستمایه کشمکش شود، این مسئله که چه کسی توجه آن‌ها را جلب خواهد کرد، به مسئله‌ای اضطراری تبدیل خواهد شد. این یکی از دلایلی است که فیلسوفان اخلاق به مسئله بی‌توجهی روی آوردند و نکته‌ای بود که جان دیویی در روان‌شناسی کوشش (۱۸۹۷) به آن اذعان کرده و گفت: «ما وقتی از توجه آگاه می‌شویم که جامعه با ادعا‌های رقیب برای آن روبه‌رو است.»

رابطه مستقیم توجه و ارزش‌گذاری


اگرچه بی‌توجهی به‌عنوان قطب مخالف توجه بازنمایی می‌شود، سودمندتر آن است که موضوع حواس‌پرتی را نوعی نگرانی درباره عدم توجه مردم به آن چیزی بدانیم که به عنوان کانون مشروع توجه بازنمایی می‌شود. این نگرانی همچنین بیانگر ترسی است مبنی بر اینکه فرد بی‌توجه ممکن است به سنت‌های فرهنگی و متون نادرست، بیش از حد توجه کند. این نکته را شری ترکل که در ام. آی. تی رابطه انسان با جهان آنلاین را مطالعه می‌نماید، تأیید می‌کند. ترکل در کتاب باز پس‌گیری گفتگو: قدرت مکالمه در عصر دیجیتال (۲۰۱۵) می‌نویسد: چیز‌های زیادی با «توجه در معرض خطر قرار می‌گیرند» زیرا «اینکه توجه را کجا صرف می‌کنیم، شیوه‌ای است که نشان می‌دهد به چه چیزی ارزش می‌نهیم.» تصور عصر حواس‌پرتی مرتبط است با تردید ما در پاسخ به این پرسش که «توجه به که و به چه.» اضطراب‌های تغییر شکل یافته درباره مرجعیت اخلاقی که در شکل وسواس نسبت به حواس‌پرتی محصول تکنولوژی در کودکان و جوانان بروز می‌یابد، ابعادی نامعقول پیدا کرده است. با این حال، همانطور که بیشتر ناظران آگاه می‌دانند، کودکانی که به معلمان خود بی‌توجه هستند، اغلب نسبت به پیام‌های متنی‌ای که دریافت می‌کنند به‌شکلی وسواس‌گونه توجه دارند.

آیا زوال توجه نشانه عصری تاریک و قریب‌الوقوع است؟


اغلب ناکامی در الهام‌بخشی و جلب تخیل جوانان، به حالت بی‌توجهی ذهنی آن‌ها نسبت داده می‌شود. اغلب اوقات مربی‌های آموزش و پرورش، در واکنش به این وضعیت، رویکردی تقدیرگرایانه در پیش می‌گیرند که با عادات خواندن بدون توجه که در نسل دیجیتال مفروض گرفته می‌شود، همراه است. این الگو در آموزش عالی آشکار است. طبق این الگو، بنا به فرض که دیگر از دانشجویان نمی‌شود توقع داشت که متون طولانی و دشوار را بخوانند یا به سخنرانی‌های جدی در کلاس توجه کنند، به تطابق مواد درسی با ذهنیت بی‌توجه نسل دیجیتال منجر شده است. دعوت به تغییر محیط آموزشی برای آنکه «مناسب دانشجو شود»، در آموزش عالی به امری رایج تبدیل شده است. این واکنش چقدر متفاوت است با واکنش فیلسوفان اخلاقی نظیر دوگالد استیوارت که مسئله دانشجوی بی‌توجه دغدغه آن‌ها نیز هست. استیوارت، نویسنده کتاب «کلیات فلسفه اخلاق: برای استفاده دانشجویان در دانشگاه ادینبورو» (۱۷۹۳)، بر این باور بود که از طریق آموزش اخلاقی می‌توان بر مسئله بی‌توجهی فائق آمد. برخلاف برخی متخصصان دانشگاهی معاصر، او «عادت اولیه بی‌توجهی» را مسئله‌ای در نظر می‌گرفت که باید حل شود نه اینکه واقعیتی تغییرناپذیر در وجود آدمی باشد.

هلوسیوس فیلسوف فرانسوی عمیقاً اعتقاد داشت هر کسی توان آن را دارد که «توجه مداوم» و «پیروزی بر تنبلی» را به دست آورد.


متأسفانه، خوش‌بینی هلوسیوس موجب دمیدن در نوعی روحیه تسلیم شده است. توجه همچنان امری مطلوب دانسته می‌شود که دستیابی به آن تقریباً ناممکن است. آنچنان که یکی از این روایت‌های جنجالی هشدار می‌دهد: «زوال همه‌گیر توجه نشانه قطعی عصری تاریک و قریب‌الوقوع است.» تقدیرگرایی نهفته در این شکوه، هلوسیوس را پریشان حال می‌کرد.


نقل از: وب سایت ترجمان
/ نوشته: فرانک فوردی/ ترجمه: علی برزگر
/ تلخیص:سیمین جم/ مرجع: وب‌سایت ایان

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار