سرویس حوادث جوان آنلاین: اوایل آذرماه امسال مرد سالخوردهای در شمال تهران سراسیمه به اداره پلیس رفت و از سه مرد مأمور نما به اتهام اخاذی میلیاردی شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: من طلافروشم و از چند سال قبل وارد خرید و فروش شمش طلا شدم، چون سود بیشتری داشت، اما از مدتی قبل تصمیم گرفتم همه شمشهای طلایم را به دلار تبدیل کنم. به همین خاطر به دوستانم سپرده بودم چنانچه کسی را میشناسند که خریدار شمش طلا است به من معرفی کنند.
چند روز قبل یکی از دوستانم با من تماس گرفت و فردی را به نام حمید به من معرفی کرد و گفت او در کار خرید و فروش طلا و شمش طلا است و حاضر است با دلار معامله کند. من تلفن حمید را گرفتم و درباره خرید و فروش شمش با هم حرف زدیم و قرار شد که شش عدد شمش طلا را به او بفروشم و او هم در عوض به من دلار بدهد.
وی ادامه داد: پس از این من اتاقی را در یکی از هتلهای شمال تهران رزرو کردم و با حمید تماس گرفتم و در آن هتل قرار ملاقات گذاشتیم و قرار شد من ششعدد شمش را با خودم به هتل ببرم و او هم دلارهایش را بیاورد و با هم معامله کنیم. ساعتی قبل به هتل رفتم و به مسئول پذیرش سپردم که مهمانی به نام حمید دارم و زمانی که وارد هتل شد به اتاق من راهنماییاش کند. داخل اتاق منتظر خریدار بودم که ۲۰ دقیقهای بعد زنگ اتاقم به صدا در آمد. فکر کردم حمید است و بلافاصله در را باز کردم که با دو مرد جوان روبهرو شدم که خودشان را مأمور پلیس معرفی کردند. آنها در حالی که مسلح به کلت کمری و دستبند وگاز اشک آور بودند برگهای به من نشان دادند و مدعی شدند این برگه حکم قضایی برای دستگیری من است. یکی از آنها گفت که من در کار قاچاق طلا و ارز فعالیت دارم و از مدتی قبل تحت تعقیب پلیس قرار داشتهام. یکی دیگر هم مدعی شد که الان مقدار زیادی شمش طلای قاچاق دارم که باید به دستور قضایی مرا برای بازجویی به اداره پلیس منتقل کنند.
هر چقدر اصرار کردم که اشتباه میکنید و من اصلاً در کار قاچاق طلا و ارز نیستم و از قدیم در صنف طلافروشان فعالیت دارم و حتی مجوز هم دارم، اما آنها حرفهای مرا قبول نکردند. به آنها گفتم که الان با خریداری به نام حمید برای فروش طلا قرار دارم و اگر صبر کنند او را میبینند و سوءتفاهم بر طرف میشود، اما فایدهای نداشت و در نهایت مرا دستبند زدند و در بیرون از هتل سوار خودروی سمندی کردند و به راه افتادند.
اخاذی میلیاردی
شاکی در ادامه گفت: در حالی که یکی از آنها همراه من در صندلی عقب نشسته بود دیگری شروع به رانندگی کرد و به طرف جنوب تهران حرکت کرد تا اینکه در میانه راه یکی از دوستان دیگرشان که او هم مدعی بود پلیس است و مسلح بود به آنها اضافه شد. دوست جدید با حرفهایش خیلی مرا ترساند و گفت که برای من پرونده سنگینی در اداره پلیس تشکیل شده است و اگر الان با این وضعیت مرا به اداره پلیس ببرند تمامی طلاهایم ضبط میشود و حتی علاوه بر زندانی جریمه سنگین هم میشوم.
در میانه صحبتهای او، یکی دیگر از آنها گفت که چارهای نیست و پرونده در حال رسیدگی است و باید مرا به اداره پلیس ببرند، اما دیگری گفت که او پرونده منرا جمع میکند، اما به شرطی اینکه من مقداری از طلاها را به آنها بدهم. از حرفهای آنها متوجه شدم که سه مرد جوان، مأمور نما هستند و اگر با آنها همکاری نکنم احتمال دارد به خاطر سرقت طلاهایم مرا به قتل برسانند که پیشنهاد دادم یکی از شمشهای طلا را به آنها میدهم. آنها ابتدا قبول نمیکردند و میگفتند که سهم بیشتر باید به آنها بدهم، اما پس از دقایقی با هم حرف زدند یک شمش طلا از من گرفتند و مرا داخل خیابان رها کردند. مردان مأمور نما گفتند موضوع را با هیچ کسی درمیان نگذارم وگرنه پروندهام به جریان میافتد و سرنوشت بدی در انتظار من است، اما من از خودم اطمینان داشتم و به همین خاطر بلافاصله به اداره پلیس آمدم و از سه مرد مأمور نما به اتهام سرقت میلیاردی شکایت کنم.
دستگیری یکی از متهمان
با این شکایت پرونده به دستور بازپرس شعبهدوم دادسرای ویژه سرقت برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیسآگاهی قرار گرفت.
مأموران در بررسیها دریافتند متهمان مأمور نما هیچ ردی از خود باقی نگذاشتهاند. بدین ترتیب تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل مأموران پلیس در بررسیهای فنی موفق شدند یکی از متهمان را به نام مجید شناسایی و دستگیر کنند.
مجید پس از انتقال به اداره پلیس جرم خود را انکار کرد، اما شاکی در مواجهه حضوری او را شناسایی کرد و گفت که مجید یکی از دو مردی است که او را در هتل دستبند زده و به داخل خودروی سمند بردهاست.
در حالی که تحقیقات برای دستگیری دو متهم دیگر ادامه دارد، مجید برای تحقیقات بیشتر و روشن شدن زوایایی پنهان این حادثه به دستور بازپرس در اختیار مأموران پلیس قرار گرفت.