سرویس جامعه جوان آنلاین: روز گذشته دومین دادگاه رسیدگی به دادخواست ۴۲ نفر از اعضای سابق فرقه تروریستی منافقین در شعبه ۵۵ دادگاه حقوقی و عمومی بینالملل تهران برگزار شد.
قاضی پورمریدی، رئیس دادگاه، خوانندگان این پرونده را مسعود رجوی، مریم رجوی، مهدی ابریشمچی، ابوالقاسم رضایی، سیدمحمد سید محدثین، مجید حریری، محبوبه جمشیدی، مهدی برائی، مژگان پارسایی و دیگر سرکردگان این فرقه معرفی کرد.
رئیس دادگاه تأیید کرد که «از طریق کشورهای فرانسه و آلبانی که محل اقامت اعضای این گروهک است، ابلاغ بعد از ارائه دادخواست انجام شد. نیابت را مستقیماً به وزارت دادگستری آلبانی انجام دادیم تا ابلاغ را انجام دهند و از طریق وزارت خارجه برای آنها ارسال شدهاست.»
گفتند مرا میکشند و شهید خود جا میزنند!
در ابتداى جلسه دوم، قاضى پورمریدى ضمن اعلام رسمیت جلسه از نادر چیچاپ یکى از خواهان پرونده خواست جهت ارائه توضیحات در جایگاه قرار گیرد. وى با بیان اینکه مرا فریب دادند و از ترکیه و به طور غیرقانونى به عراق بردند، گفت: «ناخنهاى پاهاى مرا بدون بیحس کردن کشیدند و مرا مجبور مى کردند در کارهاى نظامى، خدماتى و تشکیلاتى شرکت کنم و همین کار موجب عفونت پاهایم شد.
مرا فریب دادند که در آلمان به من کار مى دهند و من اصلاً دنبال این موضوعات نبودم. مى گفتند مرا مىکشند و در حیاط دفن مى کنند و از من به عنوان شهید خود یاد مى کنند، من گفتم براى مبارزه نیامدم.» وى افزود: «به علت اعتراض به رفتارهاى آنها توسط صمد امیرى در زندان به مدت یک ماه و نیم بازداشت شدم. در نهایت پس از بازگشت به ایران و عدم مداواى پاهایم هر دو پایم از مچ قطع شد.»
در ادامه فتح الله اسکندرى یکى دیگر از خواهان در جایگاه قرار گرفت و گفت: «به عنوان سرباز وظیفه به جبهه اعزام شدم و پس از برخورد گلوله و ترکش اسیر منافقین شدم. در سه ماه اول اسارت مرا در یک قفس نگه مى داشتند و مى گفتند باید به خواسته هاى آنها عمل کنیم. مدت ١٧ سال در آنجا محبوس بودیم.»
وى گفت: «از شدت فشارها آقاى خدام گلمحمدى که از دوستانم بود روى خود نفت ریخت و خود را آتش زد، اما زنده ماند ولى او را جایى بردند که دیگر ندیدم و حجت عزیزى و کریم پدرام با گلوله به خود شلیک کردند و فردى به نام رسول که دو چشم او نابینا بود با ریختن نفت خودش را آتش زد.»
با روزی ۵ خرما زنده بودیم
اکبر خباره یکى دیگر از خواهان گفت: «در جریان حمله امریکا به کویت به مدت ٤٥ روز در بیابانها پراکنده بودیم و با روزى پنج عدد خرما سپرى کردیم. روى بازویم یک خالکوبى به اسم مادرم داشتم که گفتند باید سوزانده شود و با هویه برقى سوزاندند، چون با خانواده شدیداً مشکل داشتند.»
ایرج صالحى یکى دیگر از مطلعین ضمن قرارگیرى در جایگاه گفت: «من ٢٠ سال تا سال ٨٣ در این فرقه بودم. این فرقه ما را از عزیزانمان جدا و ارتباط با خانواده را ممنوع کرد. به ما مىگفتند خونمان مال مسعود رجوى و نفسمان مال مریم رجوى است. یعنی زنده یا مرده بودن و چه کار کردن را برایمان تعیین میکردند. از ۵ صبح تا ۱۱ شب از ما کار میکشیدند تا از خستگی توان فکر کردن نداشته باشیم.»
مسئول پذیرش منافقین در دادگاه
کمندعلى عزیزى یکى دیگر از خواهان پرونده هم گفت: «سال ٦٦ در منطقه عملیاتى به عنوان سرباز وظیفه بودم و در درگیرى شدید با منافقین اسیر شدیم و به اسارت درآمدم و ١٧ سال در اردوگاه اشرف بودم. این فرقه در سلیمانیه فردى را که مىخواست فرار کند به ماشین بستند و روى زمین کشیدند. در کرکوک هم افرادى را که نمىخواستند جذب سازمان شوند، در آبجوش مىانداختند!»
هادى شبانى یکى از مطلعین ضمن قرارگیرى در جایگاه گفت: «نزدیک به ٢٠ سال در مناسبات گروهک بودم و سال ٨٣ فرار کردم. آمدهام شهادت دهم همه مطالبى که عنوان شد کاملاً دقیق و درست است و مسئول خیلى از بچهها در پذیرش بودم.»
قاضى پورمریدى خطاب به این مطلع گفت: «آیا از کادر سرکردگان منافقین پرسیدید که چطور مریم رجوى همسر مسعود رجوى شد مگر مخالف خانواده نبودند؟»
شبانى گفت: «در مناسبات فرقهاى افراد پایین نمىتوانستند سؤال کنند.»
در نهایت قاضى پورمریدى ختم جلسه را اعلام کرد.