سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: مسعود دهنمکی در سینما با «اخراجیهای ۱» کارش را طوفانی آغاز و در گیشه آمار و ارقام فروش را جابهجا و حسابی طرفدار پیدا کرد و در مضمون یکسری کلیشههای داستانی و عادات روایی را تغییر داد، اما برای کارگردانی که با فیلم مستند و جدی پا به عرصه کارگردانی گذاشت، این اشتیاق زیاد مردمی تبدیل به آدرسی غلط در شناخت مسیر درست شد و وسوسه درونی «یکیدیگه، یکی دیگه» او را به تکرار انداخت.
دهنمکی در مقام فاتح پس از اخراجیهای ۱ تقریباً در برابر هر نقدی مقاومت و مخالفت کرد و آن را به نوعی از سر حسد و عنادی دید که نقش دلسوزی در آن کمرنگ است. پس در مسیر آدرس غلط اخراجیها ثابتقدم ماند و بر تعداد اخراجیهایش افزود و به یک «رسوایی» هم قانع نشد و آن را هم تکثیر کرد و در ادامه به «معراجیها» و «زندانیها» رسید تا دیگر کسی از او انتظار زیادی نداشته باشد. او به مرور و ذرهذره حامیان و هوادارانی را که روزی در صفهای طویل اخراجیها به انتظار مینشستند از دست داد و نهایتاً با زندانیها جایگاهش را نزد تماشاگر به پایینترین حد خود رساند.
نکته این بود که پس از اخراجیهای ۱، آثار او همگی از سر یک هیجان و تعجیل ساخته میشدند و او در خلق موقعیت کمیک هر جا کم میآورد از شوخیهای اخراجیهای ۱ قرض میگرفت و خرج میکرد و آثارش غرق در بیشمار شوخیهای برگرفته از طنزهای کلامی رایج در محاورههای مردمی بود و نهایتاً چند دقیقهای هم پیام اخلاقی، سیاسی و اجتماعی داشت؛ پیامهایی گلدرشت که آثار او را بیشتر شبیه یک بیانیه سیاسی میکرد یا یک اثر هنری، فرم آثار او نیز به شدت توی ذوق میزد و به نظر میرسید بر پایه تعدادی جمله و نقد تند و تیز بنا شده که بیربط و باربط در درون آثارش گنجانده میشوند. گویی برای یک دکمه جامهای گران دوخته باشد.
ضعف داستانی و ساختاری پس از اخراجیهای ۱، علاوه بر بیاعتمادی روزافزون مخاطب، اثر به اثر، اعتبار دهنمکی و توانایی کارگردانیاش را زیر سؤال برد و وقتی صحبت از سریال «دادستان» شد، حدس قریب به یقین بسیاری از افراد ادامه روندی بود که او در این سالها پیش گرفته بود. نتیجه، اما تا این اندازه ناامیدکننده نبود و دادستان حرف و نگاه تازهای داشت که البته به مقدار ناچیزی با شعار عجین شده بود. دهنمکی این بار برخلاف فرم کمیک برگزیده در روایت آثار پیشین، حرفش را از مسیری جدی رقم زد و پس از اخراجیهای ۱، احتمالاً قابل دفاعترین اثرش را خلق کرد.
دادستان بدون زمینهچینیهای وقتگیر و و حاشیههای غیرضرور به سرعت سراغ اصل مطلب میرود و با ریتمی تند مخاطب را درگیر اتفاقات و گرههای داستانیاش میکند. در این میان اگر چه روایت بیقرار و ناآرام با مشارکت دوربین تا حدی بیشفعال در همراهی هر چه بهتر بیننده با اثر کمی اختلال ایجاد میکند، اما ابزار داستانی به اندازه کافی چشمگیر و قدرتمند است که اشکالاتی از این دست خیلی به چشم نیاید. فرم و محتوای روایی دادستان توان همراهسازی بیننده و ماجرای پرت شدن دانشجویی از ساختمان دانشگاه با تزریق التهابهای لازم قدرت جلب توجه در همان ابتدای کار را دارد. کمک حال سریال پس از این شروع پرهیجان، معمای امنیتی و سیاسی سریال است که تقریباً تا قسمتهای میانی درست چیده شده و جلو میرود و تماشاچی را هم وادار به پیشبینی و ایجاد ارتباط میان سرنخهای پیدا و پنهانش میکند؛ روندی که از اواسط سریال دچار افت میشود و با شناخت و دستگیری گروهی از علل و عوامل، تقریباً بخش مهمی از سمت و سو و پشت پرده ماجرا آشکار میگردد.
شناسایی سرشاخهها در نظر ما کماهمیت است چراکه به واسطه آثار مشابه تا حدود زیادی با هدایتگران و عناصر نفوذی داخلی و خارجی جریانهای در حال اتفاق، آشناییم. از همین بابت داستان تقریباً از اواسط کار کمی از تب و تاب اولیه میافتد و حتی از بیننده عقب میماند ولی با این وجود سعی میکند به طور کامل بیرمق نشود و با پررنگتر کردن چرایی بیراهه رفتن نماینده مجلس و توی چشم آوردن سرنوشت مأمور امنیتی به عنوان برگ برنده همچنان سریال را سرپا نگه دارد و این را تا قسمتهای پایانی تداوم بخشد. دادستان قابل احترام آغاز میشود و پیش میرود و نیازی به چاشنیهای اضافی ندارد، اما متأسفانه از دلمشغولیهای مورد پسند و معمول کارگردانش در توسل به شوخیهای کلامی در امان نمیماند و زنگ تفریحوار آنها را در لابهلای روایتش جا میدهد و وقار سریال را با آن زیر سؤال میبرد.
نمونهاش، نمایش طنز دو نفره و آغشته به طعنههای سیاسی و اجتماعی در دانشگاه تا قرار دادن زنگ موبایل با ملودی اخراجیها یا نواختن بیدلیل آهنگ این فیلم توسط نوازنده خیابانگرد و همینطور نمایش تیتراژ سریال «دارا و ندار» در پسزمینه یک گفتوگوی دونفره است که به جای تبلیغ کارگردانش، بیشتر از شأن و منزلت اثرش میکاهد.
به اینها اضافه کنید کنایهها و شعارهای ریز و درشت را که به غلط در اثر پخش و جایگذاری شده، اما جایش اینجا نیست و به جای خدمترسانی به اثر، اعتبار و جدیت آن را خدشهدار میکند. با وجود این دادستان یک قدم رو به جلو برای دهنمکی محسوب میشود و برای چیستی و چگونگی حرکت بعدیاش در کارگردانی ایجاد کنجکاوی میکند و این نوید را میدهد که احتمالاً پس از آزمون و خطای گذشته دارد راهش را پیدا میکند و میکوشد به تناسبی در ایده و اجرا دست یابد که شاید تشخص مجموعه «گاندو» را نداشته باشد، اما قابل تحسین و توجه بوده و امیدوارکننده است. نکته مهم درباره سریال دادستان و مسعود دهنمکی این است که او و اثرش با همه فراز و فرودها و کاستیها اغلب همراه با مردم است و مانند بسیاری از آثار نمایشی در ایران مقابل مردم نیست.