کد خبر: 1041665
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۹
یاد‌ها و یادمان‌هایی از زنده یاد دکتر سیمین دانشور
در نهمین سالگشت غروب خالق سووشون، بانو دکتر سیمین دانشور، درگیر روز‌های سخت نبرد بی امان، با آفت قد برافراشته ویروس ناشناخته و عجیب کرونا شده و به ناچار گلاویزبا محدودیت وقید وبند‌های این میهمان ناخوانده گشته ایم!
سیمین یاوری*

سرویس تاریخ جوان آنلاین:‌ درنهمین سالگشت غروب خالق سووشون ، بانو دکتر سیمین دانشور، درگیر روزهای سخت نبرد بی امان، با آفت قد برافراشته ویروس ناشناخته و عجیب  کرونا شده و به ناچار گلاویزبا محدودیت وقید وبند های این میهمان ناخوانده گشته ایم! به عنوان کسی که در آن روزهای دشوارِ رخت بربستن آن بزرگ بانو، ناظر لحظاتی تلخ وناگواربودم که رقّتی جانفرسا برجانم نشانده بود، آن چنان که امروز مشاهده بیماران ازنفس افتاده ی اسیر در چنگال دهشت بار کرونا، ناخود آگاه آن رنج ها ورقّت های لبریزاز اندوه را برایم تداعی می کند و یاد آوری آن روزهای سخت، رنجی مضاعف واندوهی عمیق تر وناگوارتر از آن زمان، برجانم می نشاند. تنهایی و غربتِ به ناچارِ بیماران افتاده در بند کرونا ، تداعی آن همه غربت سیمین بانوست که در آن ورطه ی سخت ، در اوج التهاب ودرد ، دربند محرومیّت از درمان لازم و ضرورت های ایّام بیماری برای نجات ازآن غرقاب مهیب ومهلکه طاقت فرسا ، نیزبود .

برای او که عاشق زندگی وستایشگرحیات بود وبارها وبارها گفته بود که : "میل به زندگی در من خیلی قوی است."به ناچارجدالی همه جانبه بابیماری برتن نشسته را رقم زده  شده بود. او را در حالتی می دیدم غوطه ور در خواب و بیداری ، بی رمقی و التهابی نفس گیر، باجانی تب دار و ملتهب ،حالتی بین بودن و نبودن  که علیرغم آن وضعیت بحرانی درخانه نگه داشته شده بدون هیچ اقدامی برای بستری در بیمارستانی ، جهت اقدامات اساسی درمان ازقبیل وصل به دستگاه اکسیژن رسانی و تخلیه ی عفونت های ریه و سایر کمک های لازم که در خانه امکان دست یابی به آن ها مقدور نبود.هزاران افسوس وحیرت  در گذر آن روزهای ناگوار وفرساینده ،که هنوز چندان هم دورنرفته اند،حاصل تنگنایی بود تأسف بار ،که در ذهن شکل می گرفت .

مشاهده ی تلاش سخت وجانکاه او در دست وپنجه نرم کردن با یورش بیماری پربحرانی که نفس هایش را نشانه رفته بود ،برای ادامه وحفظ آن چه که صرفاٌ زندگی وزنده ماندن نامیده می شود، تأییدی بود برآن چه که مرامش و پیشینه اش بود وآن پای فشردن برای زندگی وادامه مسیر پر فراز ونشیب اش بود.امّا دریغ که ازسینه اش غوغایی بر می خاست که ما حصل عفونت شدید ریه ها بود که راه برنفس هایش می بست .

صدای خس خس سینه و کوبش نبض تند دستانش که بابی تابی می زد ولب های خشک وپر از تاول که به کبودی گراییده بود و چشمانی ملتمس وبی فروغ و دست هایی لرزان وتب دار، که هر بیننده ای را به رقّت وا می داشت و  قرار ازاو می ربود.

حسّی ناخوشایند و ناگوار، که دستاورد احساس هجوم بدفرجامی بود که داشت نزدیک ونزدیک تر می شد و در نهایت فرا رسیدن حقیقت ناگزیر مرگ بود که با یورشی سهمگین  گوهر گران بهایی متعلّق به ایران وجهان (به گفته ی والاس استگنر) را برداشته وباخود برده بود.

آن چه که مرگ اورا آزارنده ودردناک می کرد این بود که بدون این که بهشت شناخته شده خویش را تحٌقق یافته ببیند و سحرِ پایان بخش به ظلمت ها و تاریکی، که او با تمام وجود به انتظارش نشسته بود وبرای رسیدنش لحظه شماری کرده بود، را در یابد. علاوه بر تلخی هایِ گذر آن لحظات ناگوار و سنگین و آزارندگی دیدن انسانی بزرگ محصور در تنگناها و شرایط دشوار، به یاد آوردن  موقعیت خاص و گفته هایش می باشد، که انگار وضعیت این روزهای کشورمان را می دید و با مواضعش  آن را بیان می کرد.

در مروری برگفت وگویش با هوشنگ گلشیری می خوانیم که، مصّرانه برحس پیش بینی وشهودی بودن خود تأکید دارد  وبیان می کند که :" من آدمی هستم برونگرا وشهودی، که حالات فوق به من یک حالت پیش بینی می دهد، مثلاٌ در سووشون تقریباٌ مرگ جلال را پیش بینی کردم" و یا در نامه ای  به جلال، از خواب دیدن ودل شوره هایش می نویسد و با بیان خوابی که در آن هنگام دیده، انگار مرگ برادر بزرگ تر جلال را پیش بینی  می کند که بعد از گذشت زمان کوتاهی، آن برادر از دنیا می رود و همین طور در کتاب نامه های سیمین وجلال، در یکی از نامه هایش  که نامه ای است از سفرش به آمریکا، به تاریخ بیست ونهم اسفند ماه هزار و سیصد وسی و یک، خطاب به جلال می نویسد که: "این جا،از چهار بیماری خیلی می ترسند، سرطان، امراض قلبی، فلو و آنفولانزا " و باز در گفت و گو با گلشیری در نشریه ی مفید، عنوان می کند: "علاوه بر مصائب سیاسی و تاریخی ایران در طول تاریخ، آفات سماوی و ارضی، همواره گریبان گیر این ملّت بوده است..." و ضمن نام بردن از این آفات اضافه می کند: "آنفولانزا را هم یادم رفت، پیش از تولد من در کشور روی داده و کشتار کرده، تأکیدش در این گفتگوها بر بیماری آنفولانزا و حس این که گویی نوعی پیش آگهی می دهد گونه ای پیش بینی می باشد که در ذهنش تداوم دارد. این مطالب می تواند  به یاد آورنده ی حال و روز این روزهای کشور کرونا زده مان و مشاهده ی بیماران از نفس افتاده باشد که سخت مرا به یاد آن عزیز می اندازد که در آن روزها، د قیقاٌ شرنگ چنین شرایطی را چشید و گویی بر این روزهای پرتلاطم واقف بود آن قدر که اشک همدردی بر دیدگانش جاری می شد.

او در پاسخی به سؤال کیهان فرهنگی راجع بر دلیل اقبال فراوان مردم از سووشون، گفته است که: "در سطح رُمان اشاره اي مرثیه وار به جلال و پیش بینی مرگش هست، امّا در ژرفنا بر سوگ سیاووش، زاری بر ملّت ایران است و در ادامه عنوان می کند: مروری بر تاریخ ایران، به شما نشان می دهد که کشور ما چهار راه حوادث بوده و ضمن نام بردن از آفات سماوی و ارضی که همواره گریبانگیر این مملکت بوده، تأکیدی نیز  بر آنفولانزا  دارد که به گفته اش  در زمان های مختلف در کشور ما کشتار کرده است.

و در نهایت این گونه بیان می کند که:"در سووشون به ایهام بر داغ های مردم ایران گریسته ام، امّا امید هم داده ام".

و در تشریحِ چرایی  نام گذاری سووشون توضیح می دهد که: سووشون تعزیه ای است که تا مدّت ها در ممسنی وبیشتر اطراق گاه های عشایر می دادند و من سه باراین تعزیه را دیده ام و هربار وقتی سر بریده سیاووش در طشت به حرف می آمد و می گفت : "وجِدا کِردن رأس منیرُم  بر ستم هایی که بر مردم ایران رفته است، گریسته ام، این جور مواقع نمی شود خندید".

*از دوستان زنده ياد دكتر سيمين دانشور

 

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار