سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: اولین باری که باهاش صحبت کردم جوری از بارون و هوای پاییزی صحبت کرد، طوری بوی بارون و صداشو به تصویر کشید و منظرهای از مه رو برام مجسم کرد و عارفانه خوند و نوشت که فهمیدم عاشق طبیعته. همچین با صفا از راه رفتن رو خشخش برگای خشک وتر پاییزی گفت و گفت، انگار داشت با قدمهاش ساز میزد و پاییز هم تند و تند میخوند.
بعدها که بیشتر باهاش آشنا شدم، فهمیدم طبیعت دوست نیست، دیدم خود طبیعته! با همه مشخصههاش. از جنس همون بارون و لطافتش بود. از معرفت آفتاب درست شده بود و گرمای وقت و بیوقتش. وقتی گلها رو صدا میکرد و روی اونها به زیبایی و معنای درست کلمه، اسم میگذاشت، از طبیعت واقعی درونش آگاه شدم.
هوای بارونی و نمنم بارون چه روز بود و چه شب، برای هر کی دلگیر و غمناک بود، برای اون پر از حس نشاط و انرژی بود. معلوم بود دونههای بارون با اومدنشون از آسمون براش کلی خبر و حرف میارن. خودش هم مثل بارونای وسط تابستون بود، از همونایی که یهو و با کلی سرو صدا میاد؟
یه روز یه شعر از گلهای باغچهشون که نوشته بود رو برام خوند. اسمش رو گذاشته بود «باغچه خاطره»، از نیلوفر گفت و سجده نمازش، از شقایق و رنگی که بر گونه میزنه، از عطری که یاس در کوچه باغ خاطره پخش میکنه. از مریم گفت و غسل بکارتش و از گل اطلسی و لطافتش مثل حریر! شب رو به غروب در چشمان کلاغ تشبیه کرده بود و صبح رو به شوق خروسخوان سحر.
ازش یاد گرفتم طور دیگهای به طبیعت که بزرگترین نعمت و نشانه خداست نگاه کنم و قدر تمام موهبتهای الهی رو بدونم.
راستی شما چی؟... شما رابطهتون با طبیعت و نعمتهای خداوند چطوره؟... تا حالا شده به صداهای اطرافتون دقت کرده باشین. به بویی که به مشامتون میرسه، به تصویری که میبینین. یا لطافت با تمام وجود لمسش کردین؟
شده وقتی صدای بارون میاد برین لب پنجره بشینین و تمام مدت بارش، به ریزش بارون از آسمون نگاه کنین و پایین اومدنش که میخوره به زمین و جاری شدنش؟ دونه به دونش که میخوره به شیشه داره بهت سلام میکنه.
اصلاً تمام صدایی که از بارون میشنوی داره حرف میزنه، ولی ما زبونش رو بلد نیستیم. هر کس بسته به حال و هوای دلش اون صحبت رو برداشت میکنه.
از بوی بارون و خاک نمناک و زمین خیس و برگای بارون خورده نگم. عطر گلها، بوی جنگل و درختها، خیلی از آدمها ارتباط قوی و خوبی با طبیعت دارن. حتماً با اینطور آدمها ارتباط داشتین. آدمهایی که هر نشانهای از طبیعت رو حتی سیل و زلزله رو یک اتفاق طبیعی و قابل پیشبینی میدونن و از اون بهعنوان یک اتفاق تلخ یاد نمیکنند و همه اتفاقات طبیعی رو از خوبها گرفته تا بدها، همه رو با هم دوست دارند و میپذیرند.
طبیعت زمین، یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که هم رشد میکنه هم شعور داره هم تولید مثل میکنه. تنها وجه تمایز انسان با طبیعت، قدرت تصمیمگیری اونه. طبیعت متفقالقول تحتفرمان و امر خدای بزرگه. چه موسیقی از طبیعت نواخته بشه، از صدای باران و تگرگ و باد و طوفان و چه صدای خوندن پرندگان و غرش حیوانات جنگل. چه تصویری زیبا و رنگارنگ از سه فصل اول و زیبای سال باشه و چه طبیعت بیرنگ و سفید زمستان، آخرین فصل سال. چه عطر و بوی گل باشه و چه بوی مرداب. چه رشد و زادو ولد باشه و چه شکار و زنجیره غذایی. چه آفتابی قشنگ باشه از پس تگرگ و بارون و در نهایت نمود رنگین کمون و چه رعد و برق و سیل باشه و زلزله و تکونهای زمین از سر بارداری، همه و همه با هم زیباست و با هم و در کنار هم معنی داره.
اینها رو گفتم نه به این منظور که زشت و زیبا کنار هم معنا دارن که پذیرش زشت و زیبا و عشق به هر دوی اونها کار هر کسی نیست. اینکه طبیعت رو با تمام حقایق و اتفاقاتش دوست داشته باشی و این یعنی بخش مهمی از خداشناسی؛ پس زیر بارون آهسته و با عشق قدم بردار تا با تمام وجود خدارو حس کنی.