سرویس حوادث جوان آنلاین: ۱۱آبانسال۹۰، مرد سالخوردهای به اداره پلیس رفت و گفت: «پسرم آرش آخرین بار با دوست صمیمیاش به نام کامران به سفر شمال رفت، اما دیگر به خانه بازنگشت. یک ماهی است از سرنوشت او اطلاعی نداریم تا اینکه روز گذشته کامران مقابل خانهمان آمد و سراغ پسرم را گرفت. من در خانه نبودم وقتی برگشتم پسر کوچکم گفت کامران کاپشن پسرم را پوشیده بود و با خودروی پسرم به در خانه ما آمده بود. به او مشکوک هستم و احتمال میدهم او پسرم را کشته است و خودرو و لوازمش را سرقت کرده است.»
با طرح این شکایت، کامران ۳۰ساله که دو سابقه سرقت در پروندهاش داشت شناسایی و دستگیر شد. او وقتی تحت بازجویی قرار گرفت مدعی شد از سرنوشت دوستش اطلاعی ندارد و پدر دوستش دروغ میگوید و او قاتل نیست.
در حالی که تلاش پلیس برای کشف جسد پسر جوان ناکام مانده بود، پرونده بعد از هشتسال بعد از صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و در اولین جلسه رسیدگی روی میز هیئت قضایی شعبه چهارم دادگاه قرار گرفت.
ابتدای جلسه پدر مقتول در جایگاه ایستاد و گفت: «همسرم فوت کردهاست و من تنها ولی دم پرونده هستم. کامران قاتل پسرم است و اگر او در این سالها حقیقت را گفته بود ما جسد پسرم را پیدا میکردیم دخترانم بیتابیهایشان تمام میشد و الان پس از گذشت این سالها رضایت میدادم، اما حالا با دروغگوییهای متهم درخواست قصاص دارم.»
او درباره سرقت اموال پسرش نیز گفت: «وقتی متهم مقابل خانهمان آمده بود لباس پسرم را پوشیده بود و تلفن همراه آرش دستش بود. در خانه نبودم، اما به محض رسیدن به منزل او با دیدن من پا به فرار گذاشت. شک ندارم او قاتل پسرم است.»
در ادامه متهم در جایگاه ایستاد و با انکار قتل گفت: «من و آرش بچه یک محل بودیم و سالها همدیگر را میشناختیم. من اعتیاد داشتم و به کمپ ترک اعتیاد رفته بودم تا اینکه چند ماه بعد آرش هم به آنجا آمد و بستری شد. پس از ترخیص از کمپ چند باری یکدیگر را دیدیم و همین بهانهای شد تا با هم صمیمیتر شویم.»
متهم ادامه داد: «روزی آرش با یک خودروی پراید که سرقتی بود مقابل در خانهمان آمد و از من خواست تا به سفر شمال برویم. قبول کردم و راهی سفر شمال شدیم، اما یادم نیست دقیقاً به کدام شهر رفتیم. به خاطر مصرف شیشه حال طبیعی نداشتم تا اینکه متوجه شدم کنار ساحل دریا هستیم. آرش کنارم نشست و گفت در آن شهر دختری را میشناسد که یک سماور عتیقه دارد. او قصد داشت آن سماور را سرقت کند به همین خاطر با شماره آن دختر تماس گرفت، اما کسی به تلفن او جواب نداد.»
او درباره اموال دوستش که در اختیار او بود، گفت: «وقتی شارژ تلفن همراه آرش تمام شد او سیم کارتش را در گوشی من انداخت و گوشی خودش را به من داد. به همین دلیل تلفن همراهش پیش من ماند. وقتی از سرقت سماور عتیقه ناامید شدیم به تهران برگشتیم که بین راه با خودروی پرایدی روبهرو شدیم که قفل نداشت. سپس آرش از خودرو پیاده شد و پشت فرمان نشست و با همان خودروی سرقتی به طرف تهران حرکت کرد. من هم پشت فرمان خودروی پراید مشکی رنگی که آرش قبلاً سرقت کردهبود نشستم و با هم در مسیر تهران حرکت کردیم. هر دو شیشه مصرف کرده بودیم که بین راه جاده مه آلود شد به همین خاطر یکدیگر را گم کردیم و بعد از آن آرش را دیگر ندیدم.»
متهم در آخر گفت: «در این سالها پلیس آرش و ماشینی که سرقت کرده بود را پیدا نکرد. باور کنید نمیدانم چه بلایی سر او آمده است. شاید او زنده است و پدرش قصد اخاذی دارد. چون قبلاً برای رضایت از خانواده من ۴۰۰ میلیون تومان پول درخواست کرده بود.»
با اظهارات متهم، هیئت قضایی وارد شور شد و در پایان حکم برائت وی را صادر کردند، اما این حکم با اعتراض اولیایدم به دیوان عالی کشور فرستاده شد تا اینکه با شکسته شدن رأی صادره پرونده به شعبه همعرض فرستاده شد.
به این ترتیب پرونده بار دیگر روی میز هیئت قضایی شعبه دهم دادگاه قرار گرفت و قرار بود متهم در نوبت رسیدگی از خودش دفاع کند، اما به خاطر غیبت وی در دادگاه جلسه به تاریخ دیگری موکول شد.