سرویس تاریخ جوان آنلاین: واپسین روز از ماه شعبان هر سال، تداعیگر سالروز رحلت سرسلسله خطبای دینی عصر حاضر، یعنی زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی است. هم از این روی و در نکوداشت تبلیغ مؤثر دینی و مبارزات سیاسی آن بزرگ، فرازهایی از کارنامه وی در این دو عرصه را به مدد روایت یاران و شاگردانش، به مرور نشستهایم. ذکر این نکته نیز لازم است که مستندات این مقال، جملگی برگزیده شده از گفتوشنودها و مقالاتی است که توسط یا با تأکید این قلم، تهیه شده است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
کلام فلسفی درباره مسائل انقلاب، برای شهیدان مطهری و بهشتی، فصلالخطاب بود!
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین علامه علی دوانی، در زمره علاقهمندان و مراودان شادروان حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد تقی فلسفی بود. ارتباط این دو هنگامی رو به فزونی گذاشت که زندهیاد دوانی پس از سالها اقامت و تحقیق و تألیف در شهر قم، رحل اقامت را به تهران آورد. او در آن دوره درباره بسیاری از شئون تحقیقی، تبلیغی و سیاسی خویش، با شادروان فلسفی به مشورت مینشست و منظر او را بسیار مهم قلمداد میکرد. علامه دوانی در باب خاطرات خویش از این دوره چنین آورده است:
«مرحوم آقای فلسفی در فاصله خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷، مثل دوره حیات مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی -که در اختیار آن بزرگوار بود-در تمام دوران نهضت اسلامی، در اختیار امام خمینی و انقلاب اسلامی بود و سهم بسیار مهمی در پیشبرد و گسترش انقلاب اسلامی و اهداف رهبری آن داشت. به گفته امام راحل، ایشان حقیقتاً زبان گویای اسلام و انقلاب بود. خود بنده، چه ایامی که در قم بودم و چه هشت سال بعد -که از سال ۱۳۵۰ به تهران آمدم- هرگاه درباره انقلاب به مسئلهای برمیخوردم که نیاز به تبادل نظر داشت، با ایشان، شهید مطهری و شهید بهشتی طرح میکردم و از آنها رهنمود میگرفتم. مخصوصاً راهنماییهای مرحوم آقای فلسفی، بسیار کمکم کرد که هم به تألیف و تصنیف ادامه بدهم و هم بهاصطلاح، گزک به دست رژیم ندهم و آسیب نبینم! من گاهی همراه شهید مطهری یا شهید بهشتی یا هر دو، نزد آقای فلسفی میرفتیم و از تجربیات و رهنمودهای ایشان بهرهمند میشدیم. جالب اینجاست که آن دو بزرگوار هم به رهنمودهای مرحوم آقای فلسفی گوش میدادند و آنها را به کار میبستند. در یک کلام، نظرات مرحوم آقای فلسفی درباره مسائل روز انقلاب، قول فصل و ملاک عمل من و بسیاری از وعاظ آن دوره و حتی آن دو بزرگوار بود. ایشان چندین بار و آخرین بار از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷، ممنوعالمنبر شدند. در آن ایام ایشان بسیار نگران بود که افرادی به منبر بروند که تأثیر خوبی روی مردم نداشته باشند! در سال ۱۳۵۱ بود که ایشان به من فرمود: «مجالسی اختصاصی داشتم که حیفم میآید تعطیل شوند، نمیخواهم منبریهایی که به منبری بودن معروف هستند، به جای من در این مجالس منبر بروند. از شما که تازه به تهران آمدهاید و به نویسندگی و تألیف و تحقیق معروف هستید، میخواهم که در این مجالس مخصوص به جای من منبر بروید. خودم هم میآیم و در مجلس شرکت میکنم!» یکی از این مجالس در شب نیمه ماه مبارک رمضان، در مسجدالمصطفی در میدان حسنآباد بود و دیگری در شب نیمه شعبان. امام جماعت مسجد المصطفی، خواهرزاده آقای فلسفی مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا مصطفی مسجد جامعی، از ائمه جماعت سرشناس و فعال تهران بود. از سالها قبل رسم بود که در آن شب، بسیاری از ائمه جماعات مساجد دیگر وعظ خود را تعطیل میکردند و برای استماع سخنان مرحوم آقای فلسفی، به این مسجد میآمدند. آن سال هم بر همین منوال عده زیادی آمده بودند و مجلس پرجمعیت و باابهتی بود. مرحوم آقای فلسفی هم آمده بود. سر وقت از ایشان اجازه گرفتم و منبر رفتم و با بیان حدیثی از امیرمؤمنان (ع)، درباره کاربرد عقل و غرایز، بهتفصیل صحبت کردم. متوجه بودم که مرحوم آقای فلسفی، با دقت گوش میدهد و کاملاً راضی است. در پایان هم از آقای فلسفی به عنوان رئیس اهل منبر و خطیب نامی شرق و سخنور نابغه یاد کردم و گفتم: «در حضور سرآمد سخنوران عصر، زبان الکن و بیانم نارساست!» و از ارزش وجودی ایشان سخن گفتم و از اینکه مدتی است مردم از استماع سخنان گرم و گیرای چنین عنصر ارزنده و بزرگی محروم هستند، بسیار اظهار تأسف کردم. وقتی از منبر پایین آمدم، حاج آقا مصطفی و اغلب مردم بسیار تشویقم کردند و آفرینها گفتند! فردای آن روز از اداره ساواک خیابان میکده تلفن زدند و گفتند: چرا روی منبر اینقدر از فلسفی تعریف و تمجید کردی؟ مگر نمیدانستی ممنوعالمنبر است؟
گفتم: انتظار داشتید به جای ایشان منبر بروم، ایشان هم در مجلس حضور داشته باشد و همه مردم هم ایشان را دیده باشند و نامی از ایشان نبرم؟ آیا مردم این کار مرا حمل بر بیادبی نمیکردند و مورد اعتراض آنها واقع نمیشدم؟ مأمور ساواک گفت:، چون بار اول است، به هشدار تلفنی اکتفا میکنیم، اما در صورت تکرار به ساواک احضار خواهی شد، کاری به فلسفی نداشته باش! با این همه، یکبار دیگر هم در مجلسی، از تعطیلی منبر ایشان اظهار تأسف کردم که باز از ساواک به من زنگ زدند و احضارم کردند و مورد بازجویی قرار گرفتم! حیف که ساواک خیابان میکده در اوایل پیروزی انقلاب، به دست ضدانقلاب افتاد و مدارک و اسناد آن نابود شدند، والا حتما متن این بازجوییها در آنجا بود!»
«استیضاح ملی» در شب عاشورا، در حکم یک رفراندوم بود!
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین حاج سید شجاعی، در زمره مبرزترین شاگردان و تربیتیافتگان مکتب تبلیغی شادروان فلسفی بود. او اساساً با شناخت فلسفی، در مسیر وعظ و خطابه قرار گرفت و تا واپسین لحظات حیات، مجاورت خویش با آن بزرگ را ترک نکرد! ذهن و ضمیر شجاعی، مشحون از خاطرات نابی بود که از استاد به یادگار داشت. یادمانهایی که شمهای از آن را در فصل ذیل آمده بیان داشته است:
«با نگاهی منصفانه، اگر بخواهیم نقش افراد را در تقویت نهضت حضرت امام -که نهایتاً به پیروزی انقلاب منجر شد- ارزیابی کنیم، مرحوم آقای فلسفی قطعاً در کنار عدهای دیگر، در صف اول قرار میگیرد. ایشان در شهرستانهای مختلف منبر رفت و فکر مردم را ساخت. درست است که مردم برای فهم و درک معارف دینی پای منبر مرحوم فلسفی میآمدند، اما در عین حال منتظر بودند ببینند که به دولت چه میگوید! روشنگریها و افشاگریهای مرحوم آقای فلسفی -که بارها به ممنوعالمنبر شدن ایشان منجر شد-عالیترین نقشی بود که ایشان قبل از انقلاب داشت. استیضاح دولت اسدالله علم در مسجد آذربایجانیها، کاملاً حکم یک رفراندوم را داشت. مقام معظم رهبری یک بار فرمودند: «من یک وقت به ایشان گفتم: قریب ۱۰هزار نفر در آن مسجد بودند و ایشان پاسخ داده بود که من عدد نمیگویم، همینقدر میدانم که مسجد و بازار و خیابان پر از جمعیت بود.» ایشان در آن منبر، دولت علم را استیضاح کرد و مردم با گفتن «صحیح است، صحیح است» حرفهایش را تأیید کردند. در آن روزها انتقاد از دولت و حکومت، جرئت میخواست و کسانی که این جرئت را داشتند، چند نفری بیشتر نبودند! با این اقدام متهورانه مرحوم فلسفی، در دیوار نفوذناپذیر دولت، رخنه افتاد و انقلابیون دل و جرئت جدیدی پیدا کردند. تأثیر این رفتار در شرایط آن روز کشور، حکم یک انقلاب را داشت و در زمره جرقههایی بود که آتش انقلاب را برافروخت. مرحوم فلسفی انصافاً از کسانی بود که سهمی عالی، در مقاطع مختلف سیر انقلاب داشت.
آقای فلسفی در عرصه علمی و اخلاقی نیز یگانه بود. مهمترین ویژگی آن بزرگوار، این بود که به آنچه میگفت، عمل میکرد و فاصلهای بین قول و عملش نبود. در مجلسی که ایشان بود، غیبت ممنوع بود! یکبار در دوره نوجوانی آمدم درباره کسی نکتهای بگویم. ایشان بلافاصله گفت: «نوکر امام حسین (ع)! چرا افشای راز کردی؟» ایشان صفات انسانی و اخلاقیات کمنظیری داشت. در دوره طاغوت یکبار از زندان که آزاد شدم، در اثر سوءتغذیه در زندان، لکه سفیدی روی پیشانی من درست شده بود که چهار، پنج سال طول کشید تا معالجه شود! ایشان در طول این مدت، حتی یکبار هم از من نپرسید: این لکه چیست؟ همه نکات اخلاقی را، هم خوب دریافت کرده بود و هم خوب به آنها عمل میکرد. شرح حال و رموز موفقیت همه وعاظ را میدانست و با هر کسی، به اندازه فهم او حرف میزد و رفتار میکرد. سرعت انتقال و فهم بالایی که در درک معانی آیات و روایات داشت، حیرتانگیز بود. یک وقت همه ما کسانی که در محضرش بودیم، دریافت خود را از یک آیه بیان کردیم و آخر سر ایشان مطلبی را گفت که از همه بالاتر بود! وقتی مراجعه کردیم، دیدیم آن نکات عالی را، نه از تفاسیر معتبرکه با تدبر خودش در مفهوم آن آیه گفته است. خداوند به ایشان فهم و هوش سرشاری داده بود که مطالب را بسیار خوب و دقیق درک میکرد، به همین دلیل هم منبرهایش قوی و مفید بودند.»
او معارف دینی را چونان آب زلال در عمق جان مستمع میریخت!
حجتالاسلام والمسلمین سید عبدالله فاطمینیا از دوران نوجوانی، در زمره مخاطبان تبلیغ دینی شادروان فلسفی بوده و از آن نکتهها آموخته است. او بعدها، از نزدیک با آن استاد سخن مراودت یافت و همین، موجب شناختی دقیقتر از آن بزرگ گشت. او در واپسین سالیان حیات فلسفی، توصیف رهبر معظم انقلاب از کارنامه تبلیغی او را به شرح ذیل آمده، برای وی روایت نمود:
«مرحوم رضوان جایگاه شیخالوعاظ و المبلغین، حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد تقی فلسفی (اعلی الله درجته)، در امر تبلیغ و نصرت دینالهی و نشر تعالیم اهل بیت (صلواتالله علیهم)، به جایی رسیده بود که بحق لقب «زبان گویای تشیع» بر او صادق بود. بیان پرقدرت و سحرگونه مرحوم آقای فلسفی، نیاز به توضیح ندارد. بنده در این مورد، تنها یک جمله از یکی از دانشمندان ادب عرب ذکر میکنم، جملهای که با یک کتاب برابری دارد! آن دانشمند گفته است: بهترین سخن، سخنی است که در دل مخاطب، زودتر از گوش او جا گیرد! مقصود از این سخن، آن است که مخاطب، مقصود گوینده را راحت دریابد. مرحوم آقای فلسفی به عنوان مثال اگر باغی را وصف میکرد، مستمع را برای لحظاتی به درون آن باغ میفرستاد! مطالب عالیه را با بیان بینظیر خود، چونان آب زلال در عمق جان و روان مستمع میریخت! البته این گونه بیان، ذاتی است نه اکتسابی. به قول قدما: «جمیل غیراختیاری است.» تقدیر از آقای فلسفی در فقره وعظ و خطابه، از دو جهت است:
۱- بهکارگیری این موهبت به خدمت قرآن و اهل بیت (ع)
۲- پرورش صحیح آن.
ما در این کشور، صاحبان بیان و قلم داشتیم که سالها به عنوان «استاد» بر مردم تحمیل شدند، نوشتند و حرف زدند، عمری زر اندوختند، مسافرتها کردند و از رهگذر قریحه خدادادی، به همه لذایذ دنیا دست یافتند، ولی در اول کتابهایشان، حتی یک عنوان «به نام خدا» دیده نشد! آنها به جای شکر و اهبالعقول، دهن کجی کردند! اما مرحوم آقای فلسفی (رضوانالله تعالی علیه)، به معارف شیعی و اسلامی، ادای دین کرد. آن بزرگوار در احادیث و تفاسیر، مطالعات فراوان و دقیق داشت. در حدود سال ۱۳۴۴ ش، ایشان در مسجد فخریه در خیابان امیریه، چند شب منبر رفتند. مناسبت ایام در نظرم نیست. اجمالاً موضوع بحثشان، مسئله معاد بود. راقم این سطور در آن وقت، جوان و در مجلس حاضر بود. ایشان حدیث عجیبی با یک بیان حیرتآور، در مورد برزخ بیان داشتند. بنده پس از پایان صحبت، در نزدیکی منبر به خدمت ایشان رفتم و گفتم: حاج آقا مأخذ حدیثی که فرمودید، کجاست؟ آن عالم بزرگوار با یک نشاط و عنایت ویژهای، به من جواب داد و گفت: فردا ساعت ۴ بعدازظهر به من تلفن کن و در همانجا شماره تلفن را به من دادند. بنده رأس ساعت ۴ روز مقرر، به ایشان زنگ زدم. ایشان تلفن را برداشتند و جواب بنده را که مصدر و مأخذ آن حدیث بود، دادند.
خاطره دیگر اینکه یک روز در محضر نورانی رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای (مدظله العالی) بودم. صحبت از وضع تبلیغ به میان آمد و به مناسبتی، ذکر خیری از مرحوم آقای فلسفی شد (در وقتی که آقای فلسفی در قید حیات بودند) رهبر معظم فرمودند: «آقای فلسفی اولین شخص است که مطالب اجتماعی اسلام را به بالای منابر برد!» در همان ایام، فقیر مرحوم فلسفی را در مجلسی دیدم و جمله مقام معظم رهبری را به ایشان گفتم. بدون اغراق آن مرحوم پس از شنیدن آن جمله، سرتاپا غرق ابتهاج و خشنودی شدند.
سبک او به درازای نیم قرن، الهام بخش اصحاب خطابه و منبر بود
حجتالاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی امام جمعه کنونی تهران، در زمره شاگردان شادروان فلسفی در وعظ و خطابه است. او بارزترین خصلت تبلیغی فلسفی را توانایی فراوان در ایجاد ارتباط دوسویه و مفاهمه آمیز با جوانان میداند، امری که امروزه فقدان آن، در زمره معضلات دستگاههای فرهنگی و تبلیغی کشور قرار دارد:
«ایشان در طول حداقل ۵۰ سال، رئیسالخطبای کشور بود و سبک و روش ایشان در خطابه، برای تمام خطبا الهامبخش بود. بیتردید خطابه هنری است که باید برای آن آموزش دید. خطیب برجسته کسی است که بتواند با فن خطابهاش ساعتها صحبت کند، بیآنکه مخاطب دچار ملالت و خستگی شود. مرحوم آقای فلسفی به تمامی، از این هنر برخوردار بود. هرچند هیچوقت طولانی صحبت نمیکرد، اما به قدری زیبا سخن میگفت که شنونده را میخکوب میکرد و همه هوش و حواس مستمع را به خود جلب میکرد. متأسفانه برخی از خطبا فکر میکنند همین که بتوانند مجلس را گرم کنند، خطیب هستند، درحالیکه خطابه هنر ظریفی است، که به اطلاعات و معلومات و بیان فصیح و بلاغت در سخن نیاز دارد. بنده ناچیز اگر در فن خطابه حرفی برای گفتن داشته باشم، حاصل بهرههای فراوانی است که از محضر ایشان بردهام. مرحوم آقای فلسفی با مهارت و هنری وصفناشدنی، قرآن و احادیث را در قالبی شیرین برای جوانان بیان میکرد و به همین دلیل، منبرهای ایشان برای جوانان بسیار جذاب بودند. قبل از انقلاب جوانان زیادی بودند که تلاش میکردند به هر شکل ممکن، خود را پای منبر ایشان برسانند. یکی از امتیازات مرحوم آقای فلسفی، انتخاب کلمات و جملات و موضوعات متناسب با نیاز و فهم مخاطب بود. ایشان با هوش و درایت خاصی، به سرعت سطح سواد و درک مخاطبان را تشخیص میداد و بلافاصله موضوع و بیان خود را به تناسب با آنها تنظیم میکرد. به همین دلیل سطح و محتوای سخنان ایشان، در مجامع مختلف فرق میکرد. از ایشان درباره مسائل انقلاب اسلامی، چند سخنرانی پرشور و آتشین به جا مانده که با شنیدن آنها، میتوان حال و هوای آن روزها را به درستی درک کرد. ایشان همیشه به این آیه شریفه: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه؛ ما پیامبران را به زبان قومشان فرستادیم» اشاره میکرد و میفرمود: امروز هم لازم است که زبان نسل جدید را یاد بگیریم و با همان زبان، معارف قرآنی و احادیث و احکام را برایشان بیان کنیم و خود ایشان نیز از این هنر هم به تمامی برخوردار بود. یک خطیب اصیل، هرگز نباید جوگیر شود و از اصالتهای خود دست بردارد. هنر انبیا -که مبلغان بزرگ دین بودند - این بود که تحت تأثیر فضا و محیط قرار نمیگرفتند. مبلغان دینی هم باید از همین شیوه پیروی کنند تا بتوانند تأثیرگذار باشند.
دو سالی که در کلاس خطابه ایشان شرکت میکردم، در زمره شیرینترین خاطرات زندگی من است. کسانی که به این کلاس میآمدند، چهرههای برجسته خطابه بودند و در همان دوره هم، در شهرهای بزرگ منبر میرفتند و اجتماعات گرمی هم داشتند. در این کلاس، هر خطیبی که صحبت میکرد، مرحوم آقای فلسفی از بقیه میپرسید که نقاط قوت و ضعف منبر او را بگویند. وقتی همه اشکالات مطرح میشدند، خود ایشان درباره اشکالات مطرحشده، صحبت و داوری میکرد. بنده در آن جمع، کمسن و سالترین فرد بودم. یکبار به مناسبتی، اجتماع عظیمی در دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم تشکیل شده بود. دیدم آقای فلسفی دنبال بنده میگردد و اصرار میکند که باید در آن جمع دویست، سیصدنفری طلبهها، من صحبت کنم! ایشان مانند پیامبر اسلام (ص) و اهلبیت (ع)، به جوانان بها میداد و میفرمود: باید با جوانان به نیکی رفتار کرد. این رفتار مرحوم آقای فلسفی با بنده - که در آن روز طلبه جوانی بودم - بسیار شیرین و درسآموز بود. مرحوم آقای فلسفی فصل جدیدی را در عرصه خطابه و منبر گشود که ویژگیهای برجسته زیادی داشت. به اعتقاد من خطبا و مبلغین دینی، باید روش ایشان را الگو قرار بدهند و با استفاده از این شیوه، خطیب بپرورند.»