سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: اهل روستای پشت کوه هرمزگان است. از همان روستازادههایی که عشق امام خمینی (ره) در وجودشان ریشه کرد و در نهایت امر ولایت را بر زندگی مادی ترجیح داد و به وقت جهاد، به سمت میدان نبرد، راهی شد. شهید حسین شبانی ۲۵ سال داشت که در شرهانی به شهادت رسید. جوانی مردمدار و مهربان که خادم امام حسین (ع) بود و هنوز بعد از گذشت بیش از ۳۵ سال از شهادتش مردم به نیکی از او یاد میکنند. تصویر شهید حسین شبانی این روزها خانه بسیاری از اهالی روستا را مزین کرده است؛ مردمی که با تمام وجود در تلاشند که رهرو واقعی شهدا باشند. متن پیش رو حاصل همکلامی ما با مهدی شبانی، برادر شهید حسین شبانی است که در ۲۲ فروردین ۶۲ در منطقه شرهانی به شهادت رسید.
رزق حلال و عشق به امام
حسین متولد سال ۱۳۳۷ و فرزند دوم خانواده بود. ما چهار خواهر و سه برادر بودیم. خانواده ما اهل روستای پشت کوه دهستان شمیل استان هرمزگان است. ما در خانوادهای متدین پرورش پیدا کردیم. پدرم کشاورز و مادرم خانهدار بود. ایشان به رزق حلال اهمیت زیادی میداد. همیشه به خواندن نماز تأکید داشت. به شوخی به مادرم میگفت: هر کدام از بچهها نماز نخواندند، غذای آن روزشان را قطع کن.
ما در کنار درس و تحصیل به پدر و مادر در امور کشاورزی و خانه کمک میکردیم. با شکلگیری و گسترش فعالیتها و تظاهراتهای انقلابی ضد رژیم شاه، خانواده ما هم همراه مردم وارد عرصه شد. با اینکه در روستا زندگی میکردیم، اما علاقه زیادی به امام خمینی (ره) داشتیم. پدرم مردی متدین بود برای همین ارادت زیادی به ایشان داشت. حسین هم در چنین فضای معنوی رشد کرده بود. امام خمینی (ره) برای ما روستاییها همانند یک پیامبر بود. مردم ایشان را راهنما و منجی دین میشناختند. حسین تا مقطع سوم راهنمایی درس خوانده بود و بعد از آن به خاطر کمک به امرار معاش خانواده ادامه تحصیل نداد و کمی بعد به خدمت سربازی رفت و بعد از آن وارد ژاندارمری شد و کمی بعد ازدواج کرد و ماحصل زندگی مشترک ایشان سه فرزند، یک دختر و دو پسر شد.
شرهانی و شهادت
حسین در ژاندارمری (نیروی انتظامی) مشغول خدمت بود که تصمیم گرفت به جبهه برود. پدرم میگفت دیدن اخبار و شنیدن خبر شهادت هموطنانمان حسین را بیقرار کرده بود و نمیتوانست ببیند جوانهای مملکت هر روز به شهادت میرسند. دیدن داغ مادران و خانواده شهدا با فرزندان و پیکر شهدایشان حسین را منقلب کرده بود. برای همین از ژاندارمری به جبهه اعزام شد. برادرم حسین ۱۸ ماه در جبهههای نبرد حضور داشت تا اینکه در نهایت در ۲۲ فروردین ماه سال ۱۳۶۲ در منطقه شرهانی به شهادت رسید.
خادم امام حسین (ع)
مادرم میگفت: «حسین هر شش ماه به مرخصی میآمد و از روزهای حضورش در جبهه برای ما تعریف میکرد. هر بار که به مرخصی میآمد برای رزمندگان نذری میداد. هر مرتبهای هم که میخواست به جبهه بازگردد، برای رزمندهها هدیه میخرید و همراه خود میبرد. گاهی که مجروح میشد و به خانه برمیگشت، با همان حال و روزش به زمین کشاورزی میرفت و به پدرش در کار کشاورزی مدد میرساند.»
حسین دهه محرم هر سال را مرخصی میگرفت و خودش را به هیئت روستا میرساند. همه تلاش ایشان هر چه بهتر برگزار شدن مراسم اهل بیت و دهه محرم بود. پیرغلامان مسجد احترام زیادی برای برادرم حسین قائل بودند. او هر چه داشت در راه امام حسین (ع) هزینه میکرد. به نظر من رزق شهادتی که نصیب حسین شد از خادمی به امام حسین (ع) بود. ارادت و علاقهاش به نظام باعث شد که وارد نیروی انتظامی شود تا همیشه در لباس یک نظامی به کشورش، مردمش و اسلام خدمت کند.
قاب عکس شهید
آخرین باری که به مرخصی آمد و قرار بود به جبهه برگردد، به دیدار همه بستگان و فامیل رفت. از آنها خداحافظی کرد و حسین در آخرین وداع گفته بود این بار دیگر شهید میشوم. خودش میدانست که این آخرین لحظات، آخرین وداع او با خانواده است. در نهایت هم در آخرین اعزام به شرهانی در ۲۲ فروردین سال ۶۲ به شهادت رسید. روستازادهای که عشقش را به ولایت با نثار جانش معنا بخشید. حالا با گذشت بیش از ۳۸ سال از شهادت حسین، نام نیک او برای همیشه بر زبان اهالی جاری است. عکس حسین در دیوار خانه اهالی روستا نصب شده است. این مردم معنای امنیت و ایثار را خوب میدانند. انشاءالله ما رهرو واقعی شهدا باشیم و در مسیرشان قدم برداریم.