سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: خوب من سلام.ای رفیق از خودم به من نزدیکتر!ای یگانه خدایی که در تاریکترین لحظههای زیستن امیدم تویی. خوشحالم دارمت. خوشحالم بنده معبودی، چون تو هستم. چون تویی آرام و مهربان. بخشنده و صبور.
بارها خطا کردم و تو بخشیدی. فراموش کردم ولی تو یادم بودی. خدایا من در رفاقت با تو کم گذاشتم. راستش را بخواهی یک جاهایی تو را ندیدم یک جاهایی نخواستم ببینم و جاییهایی هم...
خودم را به نشنیدن زدم و گوشهایم را روی حرفهایت بستم. راه را نشانم دادی ولی من لج کردم و ندیدم. تو همیشه بودی ولی من با دنیای پر رنگی که خودت هدیه داده بودی سرگرم بودم. نمیخواستم تو را ببینم شاید، چون خجالت میکشیدم. راستش را بخواهی خیلی وقتها از خودم خجالت کشیدم. حال داری پای حرفهایم بنشینی؟ از آن سؤالها پرسیدم! مگر میشود، چون تو معبودی مهمانی صمیمانه بندهات را رد کنی و کنج دلش ننشینی و یک چای ننوشی؟ مگر میشود بندهای تو را صدا بزند و تو حاضر نباشی؟ اصلاً بگذار اعتراف کنم تو حاضرترین غایب دنیایی. به ظاهر نیستی ولی همه جایی. تا صدایت میکنم، تا اشک دلتنگیام روی گونه میلغزد، حضور تو را احساس میکنم. انگار کنارم نشستهای و آرام با دست مهربانت اشکم را پاک میکنی و توی گوشم نجوا میکنی صبور باش عزیزم من کنارت هستم.
فقط تو حالم را میدانی. فقط تو نگاه ناگفتهام را میخوانی. وقتی میترسم میفهمی، وقتی دروغ میگویم اخم میکنی و وقتی دلتنگ میشوم یکجوری بیصدا من را پای بساط سجاده میکشانی. مرا غرق مناجات میکنی. تمام غرولندهایم را به جان میخری و با درددلهایم نه تنها دور نمیشوی بلکه بیشتر میمانی و روی شانه خستهام دست مهرت را میکشی.
خوبترینم، داناترینم! ببخش مرا. ببخش که گاهی یادم میرود اراده تو فوق ارادههاست و قدرت تو فوق قدرتها. یادم میرود بیاذن تو یک برگ از درختی نمیافتد. ببخش که در روزمرگیهای گنگ این سفر دنیایی مدام تو را گم میکنم و تویی که پیدایم میکنی. گاهی در تندباد مسیر، قایق اعتماد و توکلم غرق میشود ولی باز تو فرشته نجات میشوی و باز هم برایم معجزه رو میکنی. من اصرار میکنم به گناه و تو انکار میکنی. اصرار داری بنده خوبی باشم و تو میشوی پوشاننده عیبهایم. دوست داری من رازهای جهانم را به تو بگویم و تو بشوی محرم اسرارم. میخواهی یک قدم به سویت بردارم تا تو صدها قدم سمتم بیایی. ولی میدانم خیلی وقتها از بندگی ناامیدت کردم. به هر ریسمانی آویزان شدم الا ریسمان توکل به تو.
خدایا! این روزها دلتنگم، خستهام و چهاردیواری خانه چونان قفس دلم را میزند و میل پرواز دارم. کرونا روحم را در بند کرده و جسمم را در قفس تن اسیر. دلم بوی تو را میخواهد میان دشت بر بلندای کوه و در عمق آب دریاها. ولی قدرتم کم است و جانم نحیف. دلتنگم ولی خوشحال که روزهای سخت در سایه حضور تو طی میشود. از تمام داراییهای دنیا داشتن تو مرا بس است.
آدمهای زیادی میشناسم که همه چیز دارند الا تو را و من هیچ ندارم الا مهر تو را. داشتن تو یعنی آرام بودن، یعنی مهربان بودن. یعنی شب که سر به بالین میگذاری میدانی یکی مراقب توست. یکی روزی تو را پیش از بیدار شدنت تعیین میکند و قبل از جاری شدن کلامت حرفهایت را میشنود. یکی که هر کجا قدم میگذاری رد پاهایش هست و تو میفهمی همه جا پیش از تو حضور دارد.
مهربان خدایم! ماه مهمانی است. تو میزبان مهمانهای خسته شهر رمضانی. یکی درد دارد، یکی غم دارد و یکی مسافر عزیز سمت تو فرستاده است. مهمانهای امسالت خودشان میزبان یک ویروس ناچیزند که شهری را به آشوب کشانده. خودت هوای مهمانها را داشته باش. دلشان را آرام کن و وجودشان را از حضورت قرص قرص!