کد خبر: 1046743
تاریخ انتشار: ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۰
نگاهی به رمان «با جام‌های شوکران»
رامین جهان‌پور
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: عبدالمجید نجفی، نویسنده تبریزی نوشتن را به صورت جدی از دهه ۶۰ در کیهان بچه‌ها با داستان‌های کوتاه برای نوجوانان شروع کرد. تا اواسط دهه ۷۰ هم نوشتن او به همین سبک برای این گروه سنی و چاپ کتاب‌هایش برای نوجوانان ادامه داشت تا اینکه او هم مثل نویسندگان هم‌نسلش یعنی محمدرضا بایرامی و محمدرضا کاتب و داوود غفارزادگان سعی کرد در زمینه ادبیات بزرگسالان هم قلمش را محک بزند و نتیجه‌اش هم یکی دو تا رمان و مجموعه داستان برای بزرگسالان شد که رمان «با جام‌های شوکران» با درونمایه جنگ یکی از آنهاست. از قرار معلوم و آنطور که نجفی در مصاحبه‌هایش عنوان کرده این رمان را بر اساس زندگی واقعی و مستند رزمنده‌ای که می‌شناخته نوشته است. شخصیت اول داستان جوانی است به اسم محسن شفیعی که دخترعمویش مارال را به نامزدی خود درآورده است. او در روز‌های جنگ تصمیم می‌گیرد به عنوان یک امدادگر به جبهه برود و مثل بسیاری از جوان‌های آرمانگرای هم‌دوره‌اش وقتی به جبهه می‌رود سرشار از احساس مسئولیت نسبت به وضعیت بحرانی کشور و حس میهن‌دوستی می‌شود و دیگر دوست ندارد به شهر خودش برگردد. وقتی به مرخصی می‌آید، به رغم اصرار نامزد و پدرومادرش دوباره به جبهه برمی‌گردد و این بار در یکی از عملیات‌ها اسیر می‌شود و سر از یکی از اردوگا‌های مخوف ارتش بعث درمی‌آورد. محسن شفیعی سال‌ها سختی‌های غربت و زندگی در اردوگاه‌های اسارت را می‌گذراند تا بالاخره جنگ تمام می‌شود و او هم مثل بقیه آزادگان به کشور برمی‌گردد، اما احساس می‌کند که خیلی چیز‌ها در زندگی‌شان تغییر کرده و نامزدش مارال به بیماری سختی دچار شده است و باید جراحی شود تا زنده بماند. پدرزنش هم در سانحه تصادف فوت کرده و چند حادثه دیگر. محسن از اینکه دوباره این فرصت را در زندگی پیدا کرده که کنار خانواده باشد تصمیم می‌گیرد از آن تاریخ به بعد در کنار خانواده بماند و سال‌هایی را که از آن‌ها دور بود به نوعی جبران کند. این خلاصه‌ای بود از رمان جام شوکران. نویسنده از یک اسم کاملاً شاعرانه برای عنوان کتابش استفاده کرده و به خاطر همین در لابه‌لای متن سعی کرده از توصیفات شاعرانه هم استفاده کند، اما با این همه، در پرداخت داستان یک نوع ناهماهنگی به چشم می‌خورد و آن هم استفاده زیاد نویسنده از توصیفات و تشبیهات شاعرانه است، مثل این جملات: «نشست و به جنازه یارشهیدش خیره ماند. حفره‌ای در روحش دهان گشوده بود. انگار که چیز مهمی گم کرده و روز‌ها در پی آن گشته و شقیقه‌هایش درد گرفته از نیافتن...». اما چند پاراگراف بعد ما از نویسنده توصیفات ساده‌تر و روان‌تری می‌خوانیم که اصلاً شاعرانه نیست و پرداختی کاملاً معمولی دارد. این ناهماهنگی بین نثر ساده و شاعرانه از یکدستی پرداخت آن کاسته است. نکته قابل ذکر دیگر هم اشکالات نگارشی و ویرایشی در داستان است که فقط به یک نمونه از آن اشاره می‌کنم، در صفحه ۲۴۵ کتاب با این جمله از نویسنده روبه‌رو می‌شویم: «پس از مدت‌های مدیدی گرسنگی خوردن...؟» اینجاست که مخاطب و خواننده از خودش می‌پرسد که گرسنگی را مگر می‌شود خورد؟! با این حال از نکات قابل توجه و مثبت این رمان جنگی، پایان امیدوارکننده آن است که نجفی به خوبی و با زبانی طنز آن را به پایان می‌رساند. هر چند در پایان داستان هم هیچ اشاره‌ای به درمان بیماری سخت مارال نمی‌کند. این کتاب در۲۴۰صفحه توسط انتشارات عصر داستان منتشر شده است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار