در تاریخ اینگونه بوده که افراد به تدریج دارای فضائلی میشدند و اگر بخت با آنها همراه میبود، احتمالاً پیامد آن شهرت هم میبود. به تدریج این روند تغییر یافت و ابتدا افراد شهره میشدند، سپس ارزشها و فضائلشان شناخته میشد، اما اکنون افراد فقط مشهور میشوند و همین خود به تنهایی ارزش به حساب میآید! این شخص سلبریتی نام دارد و متأسفانه سلبرتی یا فرد مشهور، به صرف مشهور بودنش اجازه دارد دنیای خود و دیگران را مانند همان فیلمی ببیند که در آن به ایفای نقش میپرداخته، قبلاً مقابل دوربین ولی اکنون در دنیای واقعی. یعنی اجازه دارد به همان راحتی مقابل دوربین فیلمبرداری، دانشمند بشود، پزشک بشود، جامعهشناس بشود و هر کار که خواست بکند آنگاه نهتنها هیچکس هم معترض وی نمیشود، بلکه همه از وی حرف شنوی هم خواهند داشت.
دانیل بورستین مورخ امریکایی میگوید: «سلبریتیها نه به خاطر اکتساباتشان، بلکه تنها به خاطر شهرتشان سلبریتی میشوند». در قرن گذشته طبق تحقیقات (حد فاصل سالهای ۱۹۰۰ تا ۲۰۱۰) توجه مردم به دانشمندان به نصف تقلیل یافتهاست، اما در عوض توجه به سلبریتیها بیش از دو برابر شدهاست! درآمد آنان آنقدر نجومی شده که فوربس مینویسد: یک سلبریتی در کشور امریکا در سال ۲۰۱۷ نزدیک به ۱۳۰ میلیون دلار درآمد کسب کردهاست، ولی درآمد یک دانشمند محقق سالانه برابر با تنها ۷۷هزار دلار است!
تأثیر سلبریتی بر مخاطب از مسیر فرایندی به نام «identification» همانندسازی رخ میدهد. مخاطبان در این فرایند مراحل همانندسازی را طی میکنند؛ یعنی شروع به اعتقاد داشتن میکند به ارزشها، عقاید و رفتارهایی که توسط فرد سلبریتی به تصویر کشیده میشود و در نهایت آن اعمال و رفتارها را به عنوان اعمال و رفتارِ خود حقیقیشان در پیش میگیرند. افراد به احتمال زیاد با چهرههای مشهوری که از نظر سنی به آنها نزدیکتر هستند، همذاتپنداری میکنند. این افراد مشهور دارای دو نوع قدرت خاص هستند. تواناییهای روشن کردن مسائل و اقناع مخاطبان. رسانههای اجتماعی یکی از رایجترین زمینهها برای مشاهیر در مورد موضوعات خاص یا رویدادهای سیاسی هستند.
اما موضوع چه زمانی خطرناک میشود؟ وقتی پدیده نفوذ مشاهیر در سیاست، یا «سیاستزدگی مشاهیر» را شاهد باشیم. این کار عملی است که شخص برجستهای از شهرت خود به عنوان سکویی برای تأثیرگذاری بر دیگران در مسائل سیاسی یا ایدئولوژی استفاده میکند. افراد مشهوری مانند ستارگان سینما، ورزشکاران حرفهای، موسیقیدانان و ستارگان تلویزیون له یا علیه احزاب سیاسی، نامزدها و موضوعات سیاسی تبلیغات میکنند. به عنوان نمونه میتوان به حمایت اپرا وینفری و جورج کلونی در انتخابات ریاست جمهوری باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ و خوانش آهنگی از سوی موسیقیدان امریکایی هنک ویلیامز جونیور در حمایت از مبارزات انتخاباتی جان مک کین در همان انتخابات اشاره کرد.
قضیه گاهی از این مرحله هم فراتر میرود و بسیار خطرناکتر میشود؛ انتقال از فرش قرمز به سالنهای قدرت! پیش از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ ایالات متحده، دونالد ترامپ رئیسجمهور تاجر و شخصیت تلویزیونی بود که به طور فعال در فاکسنیوز برای بحث در مورد سیاست ظاهر میشد و از نامزدهای سیاسی حمایت میکرد. یک سلبریتی دیگرِ سیاستمدار رونالد ریگان است. او از گوینده رادیو به بازیگر هالیوود، سپس به فرماندار کالیفرنیا و در نهایت به رئیسجمهوری ایالاتمتحده تبدیل شد.
نگرانیهای مختلفی درباره مشارکت سلبریتیها در سیاست مطرح شدهاست. به گفته جان استریت، یکی از اصلیترین انتقادات به دخالت افراد مشهور در سیاست، زمانی است که افراد مشهور وارد قدرت شوند. وی دلیل اصلی دغدغه پست گرفتنهای افراد مشهور را فقدان ویژگیهای لازم برای نمایندگی مردم دانستهاست. نانوشته نباید گذاشت که حتی بهترین افراد سلبریتی در نهایت ممکن است به الگویی بد برای مخاطب تبدیل میشوند، زیرا رفتار آنها اغلب در متن «زندگی عادی» نمیگنجد.
فقط به عنوان یک نمونه، آیا وضعیت کنونی معیشت ما تابعی است از انتخاباتی با پیروی از عالمان و دانشمندان یا پیروی از سلبریتیهای غالباً فاقد تحصیلات و دارای زندگیهای غیرعادی و لاکچری که امروز خود هم غالباً از انتخابشان پشیمانند؟