سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید علیرضا گلمحمدی متولد ۱۳۵۲ بود که بعد از شهادت برادرش داور در عملیات کربلای۵، علاقه بسیاری به مسیر شهدا پیدا کرد. وی در دوره خدمت سربازی وارد گروه تفحص لشکر ۳۱ عاشورا شد و بعد از پایان خدمت سربازی در همان گروه تفحص فعالیت خود را ادامه داد. وی در طول ۲۵ سال تفحص پیکر شهدا در جبهههای جنوب و میانی و غرب کشور چندین بار مجروح شد و حتی تا مرز شهادت پیش رفت تا اینکه شهادتش در روز پنج شنبه ۳۰ بهمن ماه ۱۳۹۹ همزمان با لیلهالرغائب رقم خورد. این فرمانده جبهه میانی گروه تفحص در زرباطیه عراق (منطقه عمومی مهران) حین تفحص شهدا به همراه شهید «محمود حاجیقاسمی» به شهادت رسیدند. شهید گلمحمدی خاطرات بسیاری از تفحص و کرامات شهدا داشت که اکنون این خاطرات به نقل از خانواده این شهید در گفتگوها و محافل روایت میشود.
پیت نفت
حسن گلمحمدی، برادر شهید گلمحمدی به یکی از روایتهای علیرضا از تفحص شهدا اشاره میکند و میگوید: «علیرضا خاطرات زیادی از تفحص شهدا داشت. برخی از آنها را برای ما تعریف میکرد. یکی از خاطرات علیرضا مربوط به یک اتفاق عجیب در ارتفاعات کانیمانگای کردستان عراق بود. علیرضا میگفت: در این منطقه سوقالجیشی شهدای مفقود زیادی داشتیم. وقتی از ایران به قرارگاهمان در کردستان عراق رفتم، هوا خیلی سرد بود. ذخیره نفت مقر تمام شده بود و به خاطر مشکلات تهیه نفت در منطقه اقلیم کردستان، بچهها موفق به تهیه نفت نشده بودند و سرما آزارشان میداد.
وضعیت به گونهای بود که بچهها از شدت سرما توان کار کردن نداشتند. من برای گرفتن نفت به مسئولان محلی زنگ زدم و از آنها قولهایی گرفتم. اما خودمان خوب میدانستیم که روند تهیه و تحویل نفت به ما طول میکشد. به همین خاطر به بچهها گفتم الان دست روی دست نگذاریم، بلند شویم و کارمان را از یک جایی شروع کنیم تا هم دستگاهها گرم بشوند و از گرمای آنها استفاده کنیم و هم اینکه کاری انجام داده باشیم. خدا را چه دیدید شاید هم شهدا عنایتی کردند و امروز کارمان بینتیجه نماند و با پیدا کردن شهید دلمان گرم شد.
کار را از جایی شروع کردیم و با بیل مکانیکی از نقطهای که شبیه یک سنگر ویران شده بود، ادامه دادیم. در پاکت سوم بیل مکانیکی یک چیز سنگینی از دهانه بیل روی زمین افتاد و صدای خاصی داد؛ صدایی شبیه افتادن یک گالن پر از مایع روی زمین. بیل را متوقف کردم و سراغ آن چیزی که روی زمین افتاده بود، رفتم. باورش برای خیلیها مشکل است، اما آن شیء سنگین پیت حلبی بود. از همان پیتهای حلبی که زمان جنگ برای حمل نفت در جبههها استفاده میشد. هنوز سالم بود و اصلاً باز نشده بود. سالها داخل همان سنگر خرابه مانده بود و آن روز به درد ما خورد و از سرما نجات پیدا کردیم. من آنجا منقلب شدم و گفتم: خدایا این شهدا همه جوره هوای ما را دارند و حتی نفت ما را هم تأمین میکنند تا اذیت نشویم.»
دست سالم شهید
مادر شهید علیرضا گلمحمدی با اشاره به خاطرات فرزندش از تفحص شهدا میگوید: «در تفحص اتفاقات زیادی رخ میداد که گاهی علیرضا این اتفاقها را برایمان تعریف میکرد. یادم است یک بار میگفت پیکر شهیدی را پیدا کردیم که ۱۴ سال از شهادتش میگذشت. گوشت و پوست تمام قسمتهای بدن این شهید از بین رفته بود و فقط یک دستش سالم مانده بود. این دستش هم روی سینهاش بود. وقتی دست شهید را جابهجا کردیم دیدم آن قسمت از سینهاش هم سالم است و با کمال تعجب دیدیم که هنوز خونش خشک نشده و رگهایش خون دارد.»