سرویس سیاسی جوان آنلاین: رئیس جمهوری یکی از ارکان اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران و عالیترین مقام اجرائی در کشور است. طبق اصل ۱۱۳ قانون اساسی «رئیس جمهور پس از مقام رهبری عالیترین مقام رسمی کشور است و مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را به جز در اموری که مستقیما به رهبری مربوط می شود، بر عهده دارد».
براین اساس جایگاه و نقش رئیس جمهور در کشور جایگاه بسیار مهم و حیاتی است، اما در دورههای اخیر ریاست جمهوری، بدعت نامبارکی در کشور ما شکل گرفته است.
رئیس جمهورها پس از اتمام دو دوره تصدی قوه مجریه، به جای حفظ شان و کرامت مقام رئیس جمهوری به یک باره در قامت مخالف و منتقد شرایط حاکم بر کشور ظاهر میشوند و درصدد بر میآیند تا آنچه این افراد عهده دار بودند را یک جایگاه تشریفاتی و نمایشی نشان دهند. به بیان دیگر این افراد شان و جایگاه خود را به درجه تدارکاتچی تنزل میدهند، درحالیکه در واقعیت اینچنین نیست و خود این افراد به روشنی میدانند که پست ریاست جمهوری در ایران اسلامی از جایگاه ارزشمند و والایی برخوردار است.
براین اساس به زعم نگارنده این رفتار نشات گرفته از فرافکنی و فرار به جلو رئیس جمهورها برای سلب مسئولیت از حجم انبوه ناکارامدی و سوءمدیریت در دوره مدیریتی آنها است. برای تبیین بهتر موضوع باید پشت پرده این رفتارها را به روشنی تشریح کرد تا به علل و عوامل مداومت رئیس جمهورها به این اقدام پوپولیستی پی برد.
عموماً رئیس جمهورها پیش از تصدی قوی مجریه، یکی از شخصیتهای مهم حکومتی بوده و به عنوان مهرههای ذی صلاح حکومت، پستهای کلیدی را در کشور اختیار داشتند به روشنی از شرایط و مشکلات جاری کشور، اگاهی و شناخت کافی دارند. با این توضیح متوجه میشویم که این افراد هیچ بهانه و توجیهی برای ناآگاه بودن خود ندارند و نمیتوانند آن را توجیه کنند. البته این گزاره آنجایی بیشتر جلوه عینی پیدا میکند که رئیس جمهورها در دور دوم میل و اشتیاق بیشتری نسبت به رقبای خود برای انتخاب شدن دارند.
حتی رئیس جمهورها در طول چهار سال نخست ریاست جمهوری طوری برنامهریزی و ریلگذاری میکنند که ثمرات انتخابشان در دور دوم قابل حصول باشد تا مردم را به انتخاب دوباره انها مجاب کنند. اما اینکه چرا رئیس جمهورها با علم بر اینکه توانایی تصدی پست ریاست جمهوری را ندارند، باز هم برای این پست کاندید میشوند به این دلیل است که حب قدرت و جاه طلبی برای تصدی پست ریاست جمهوری باعث میشود که کاندیداها با تهییج افکار عمومی، صرف هزینه تبلیغات گسترده، دست مایه قرار دادن مشکلات و مطالبات مردم و با سردادن شعار و وعدههای گاهاً پوچ و پوپولیستی به هر طریقی سکاندار صندلی شمار یک پاستور شوند.
اما آن هنگام که این جایگاه مقدس را تصاحب میکنند، چون بسیاری از وعدهها نه در حیطه اختیارات انهاست و نه قدرت و توان تغییر شرایط را دارند و تاسفبارتر اینکه حامیان پشت پرده آنها به دلیل ذی نفع بودن در رانت قدرت و ثروت، خواسته دیگری دارند، پس رئیس جمهورها سعی میکنند از کنار آن وعدهها به سادگی عبور کنند و یا به دور دوم حواله دهند.
در دور دوم هم، چون نیاز به رای مجدد مردم ندارند، به وعدههای خود پشت کرده و با فریبکاری سعی میکنند ناتوانی خود را به روشهای ناشایست توجیه کنند. اوج بی انصافی آنها ان زمان بیش از پیش خودنمایی میکند که ناکارآمدی و بی کفایتی که در مدیریت و اداره کشور داشته اند را با دروغگویی و وارونه سازی واقعیتها به دیگر ارکان حکومت و منحصراً به دولت در سایه نسبت میدهند. (البته این افراد گویی خبر ندارند که دولت سایه در نظام مقدس جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد، بلکه این دولت تنها در انحصار استعمارگر پیر است و دولت ایران را با دولت استعماری انگلیس اشتباه میگیرند).
رئیس جمهورها مظلوم نمایی و فرافکنی را به شکلی پیش میبرند که انگار این افراد در جایگاه رئیس جمهور مترسکی بیش نبودند.
در حالیکه همه کارشناسان و تحلیلگران مستقل در این موضوع کاملا متفق القول هستند که سایر ارکان حکومت از رهبری تا سپاه، بسیج، کمیته امداد، بنیاد مستضعفان و سایرین همواره و همیشه در راستای کمک به دولتها و همیاری آنها برای تحقق وعدههایشان پیش رفته اند.
بطوریکه مقام معظم رهبری با حمایت معنوی و نصیحت دلسوزانه کوشید قوت قلبی برای دولتها باشد. حتی آن زمان که مجلس شورای اسلامی به دلیل انبوه ناکارآمدی و ضعفها در دولت خواستار استیضاح رئیس جمهور یا وزرا بود، رهبری با ایجاد همگرایی تلاش کرد که مانع از فروپاشی شاکله دولت شود. مجموعه سپاه و بسیج هم با عهدهگیری پروژهها و کارهایی که به دلیل تحریم، عام المنفعه بودن، نداشتن صرفه اقتصادی برای بخش خصوصی، ناتوانی دولت در اتمام پروژه، محرومیتزدایی و.. تلاش کردند تا دولتها زمینگیر و مستاصل نشوند. سایر قوای مقننه و قضائیه هم با بسترسازی و هموارسازی قوانین و مقررات شرایط را طوری فراهم کردند که دولتها بتوانند وعدههای خود را تحقق ببخشند.
اما وقتی دولتها عزمی برای تحقق وعدههای پوپولیستی خود (که با قطعیت میتوان گفت که آگاهانه و عامدانه رئیس جمهورها از ابتدا قصدی هم برای اجرای وعدهها انتخاباتی خود را نداشتند و تنها در صدد بالا بردن توقعات و ایجاد امید کاذب در جامعه بودند)، ندارند.
چگونه میتوان به این دولتها کمک و یاری رسانی کرد. شاید طنز تلخ واقعه رفتارهای رئیس جمهورها انجایی خودنمائی میکند که همین شخصیتهای سیاسی که جایگاه ریاست جمهوری را تدارکاتچی و امثال آن میدانند، بعد از یک یا دو دوره که از ایام ریاست جمهوری خود میگذرد به یکباره باز کوله بار خود را برای تصدی دوباره کرسی ریاست جمهوری جمع میکنند و عزم تصرف صندلی پاستور را در سر میپرورانند. این رفتار دور از شان و غیر اخلاقی را عمیقاً نمیشود با هیچ روشی توجیه و تفسیر کرد