علي نصري دركانال تلگرامي خود نوشت: كمپينهاي انتخاباتي در ايران به طور مشخصي ضعيفاند و با آنچه يك جامعه آگاه و بالغ امروزي انتظار دارد، فاصله چشمگيري دارند. عمده اين كمپينها، به جاي اينكه بناي تبليغات خود را بر پايه «صلابت»، «واقعبيني» و «شفافيت» بگذارند، به طور ناخواسته «بيرغبتي»، «واقعيتگريزي» و عدم «مسئوليتپذيري» نامزدهاي خود را تبليغ ميكنند.
بيرغبتي
در فرهنگ انتخاباتي سياستمداران ما، به هر دليلي اين باور جا افتاده كه يك نامزد انتخاباتي بايد نسبت به مسندي كه براي كسب آن وارد رقابت شده «بيرغبت» و بلكه «منزجر» باشد. از اين رو، بسياري از نامزدها از روز اول ثبتنام خود در وزارت كشور، مراتب انزجار و اكراه خود نسبت به شغل رياستجمهوري را اظهار ميكنند و حضور خود در عرصه رقابتها را تصميمي در «لحظه آخر» و صرفاً بر اساس احساس «وظيفه» و به دليل فشارهاي مستمر هواداران خود بيان ميكنند.
مشخص نيست كه چرا «بيرغبتي» يا «انزجار» نسبت به يك شغل، بايد نكته مثبتي براي نامزدي كه ميخواهد چهار يا هشت سال بر آن مسند بنشيند، محسوب شود. آيا هيچ كارفرمايي فردي را استخدام ميكند كه در همان مصاحبه اول، نسبت به شغلي كه برايش اقدام كرده، ابراز بيرغبتي و انزجار كند؟
البته معمولاً بعد از اين اظهار «بيرغبتي» همان نامزدها بلافاصله از برنامههاي چند هزار صفحهاي خود سخن ميگويند و بعضاً با يكديگر بر سر تعداد صفحات برنامههايشان وارد رقابت ميشوند. برنامههايي كه مراحل تحقيقات، نگارش و تدوينشان قاعدتاً بايد ماهها - و بلكه سالها - طول ميكشيد و ادعاي تصميم ورود به رقابتها در «لحظه آخر» و «بيرغبتي» آنها نسبت به آن مسند را بياعتبار ميسازد.
سپس همان نامزدها، در مرحله بعدي اعلام ميكنند پولي براي ايجاد يك ستاد انتخاباتي و فعاليت تبليغاتي ندارند و از مردم ميخواهند خود وارد عمل شوند. باز در اينجا سؤال پيش ميآيد كه چرا نامزدي كه چندين هزار صفحه برنامه براي اداره كشور تهيه نموده، در اين برنامهريزي دقيق، هيچ بودجه و امكاناتي براي فعاليت انتخاباتي خود در نظر نگرفته است؟ اين چگونه برنامهريزي است كه شخصي هزاران صفحه براي فرداي پيروزي خود در انتخابات طرح دارد، اما براي خود «پيروزي» هيچ تدبير و تداركي نديده؟
«اغراق» و «واقعيتگريزي»
يكي ديگر از ويژگيهاي انتخابات در ايران، تمايل شديد نامزدها به «اغراق» است. اين اغراق ميتواند در مورد «سادهزيستي» خود، «مردمي» بودن خود، توصيف منفي رقبا، تحليل وضعيت موجود يا وعدهها و چشماندازهاي مثبت آينده در صورت رأي آوردن خود، باشد.
خالي بودن حساب بانكي شخصي (سادهزيستي). پيگيري و حل مشكلات شهروندان به طور شخصي در ديدارهاي مستقيم با آنها (مردمي بودن). توصيف رقباي خود به عنوان خائن، سازشكار، بيگانهپرست، فاسد و حتي مافيايي و داعشي. تحليل شرايط موجود به عنوان جامعهاي در حال «سقوط» در تمام عرصههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي. و از آن طرف، وعدههايي مانند رشد اقتصادي ۲۵درصد و ۳۰درصد، صادرات تلفن همراه هوشمند به ژاپن در كمتر از شش ماه و ريشهكن كردن كلي فقر و بيكاري در يك سال، از نمونه اينگونه اغراقهاست كه با درك عمومي جامعه از واقعيت فاصله بسيار دارد.
«مسئوليتگريزي»
يكي ديگر از ادعاهاي رايج نامزدهاي انتخاباتي «استقلال» كامل آنها نسبت به تمام احزاب و جناحها و جريانهاي سياسي موجود در كشور است. اين ادعا عمدتاً به اين دليل مطرح ميشود كه اين نامزدها نميخواهند هيچ ميزان از «مسئوليت» نسبت به وضع موجود را بپذيرند و در قبال آن سالها فعاليت خود در مناصب مختلف «پاسخگو» باشند. طبيعتاً اگر وضعيت اقتصادي و اجتماعي موجود كشور بهتر بود، به همان نسبت هم از تعداد نامزدهاي «مستقل» و «خارج از سيستم» در انتخابات كاسته ميشد و همگي ميكوشيدند تا سهم خود را در ايجاد رفاه و خرسندي مردم نمايان سازند.
ايراد ادعاي «استقلال» نامزدها اين است كه از شروط اصلي احراز صلاحيت در انتخابات رياستجمهوري «رجل سياسي، مذهبي» و «مدير و مدبر» بودن است. يعني در واقع هيچ نامزدي در ايران وارد رقابتهاي انتخاباتي نشده و نميشود، مگر اينكه جايگاه مهمي در عرصه سياست و سهم قابل توجهي در مديريت - و در نتيجه وضع موجود - داشته است.
فردي كه در زمان نامزدياش شجاعت كافي براي پاسخگويي را ندارد، قطعاً به عنوان رئيسجمهور - كه تحت فشارها و انتقادات به مراتب بيشتري است - شهامت مسئوليتپذيري نخواهد داشت.
سال ۱۴۰۰ است و ۴۳ سال از انقلاب ميگذرد. امروز مردم ايران بيش از چهار دهه تجربه مشاركت مستقيم پاي صندوقهاي رأي دارند. وقت آن رسيده كه كمپينهاي تبليغاتي نيز آن بلوغ و پختگي را كه شايسته اين موقعيت تاريخي است از خود نشان بدهند.