کد خبر: 1048683
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
آيا كتاب‌هاي خودياري كمكي به ما مي‌كند؟
ماريان پاور در آستانه 40 سالگي يك روزنامه‌نگار معمولي بود و از شرايط زندگي‌اش رضايت نداشت. ماريان مجرد بود و ناراضي، بدهكار بود و اطرافش پر از دوستاني كه ظاهراً همه موفق‌تر از او بودند، اما در همه سال‌هاي جواني ماريان براي مشكلاتش فقط يك راه‌حل داشت: خواندن كتاب‌هاي خودياري بيشتر. پاور از 24 سالگي درگير خواندن كتاب‌هاي خودياري شده بود و بدون عمل‌كردن به حتی یکی از توصيه‌ها فقط سراغ كتاب بعدي را مي‌گرفت، تا اينكه يك روز تصميم گرفت زندگي‌اش را تغيير دهد. چه مي‌شود اگر هر ماه از دستورات يك كتاب خودياري پيروي كنم؟
تلخيص: سيمين جم

ماريان پاور در آستانه 40 سالگي يك روزنامه‌نگار معمولي بود و از شرايط زندگي‌اش رضايت نداشت. ماريان مجرد بود و ناراضي، بدهكار بود و اطرافش پر از دوستاني كه ظاهراً همه موفق‌تر از او بودند، اما در همه سال‌هاي جواني ماريان براي مشكلاتش فقط يك راه‌حل داشت: خواندن كتاب‌هاي خودياري بيشتر. پاور از 24 سالگي درگير خواندن كتاب‌هاي خودياري شده بود و بدون عمل‌كردن به حتی یکی از توصيه‌ها فقط سراغ كتاب بعدي را مي‌گرفت، تا اينكه يك روز تصميم گرفت زندگي‌اش را تغيير دهد. چه مي‌شود اگر هر ماه از دستورات يك كتاب خودياري پيروي كنم؟
‌‌ ‌‌ ‌‌
پاور پيش از آنكه در پي خودبهسازي برود، كتاب‌هاي خودياري را چون خوراكي خوشمزه و خاطره‌انگيز مي‌دانست. پاور روزبه‌روز به 40 سالگي نزديك‌تر مي‌شد، مجرد بود و ناراضي، بدهكار بود و اطرافش پر از دوستاني كه ظاهراً همه موفق‌تر از او بودند. در اين ‌شرايط، او كم‌كم احساس نقصان مي‌كرد. چه ‌مي‌شد اگر مأموريتي عيني و قابل اندازه‌گيري را آغاز مي‌كرد، اينكه زندگي‌اش را اصلاح كند، نه بخشي كوچك از آن، بلكه تمام زندگي‌اش را براي هميشه؟
بيشتر عناوين انتخابي پاور تغييراتي بزرگ و سريع را وعده مي‌دهند. او برنامه يك ساله‌اش را با اثر كلاسيك سوزان جفرز آغاز كرد؛ «ترس را احساس كن و هرطور شده انجامش بده.» براي ماريان عمل‌كردن به اين كتاب به معناي چتربازي، مدلينگ و ترسناك‌تر از همه گفت‌وگو با غريبه‌ها بود. در دوره‌هاي درماني توني رابينز از ميان زغال‌هاي داغ عبور كرد، براي خود چك‌هاي كلان نوشت، با اين اميد كه با توجه به قدرت «راز»، پول واقعي به دستش برسد، سعي كرد با فرشته‌ها مرتبط شود و همچنين تلاش كرد تمام اضطراب‌هايش را پشت ‌سر بگذارد. كتاب‌هاي خودياري‌اي كه ماريان انتخاب كرده بود از آن دست كتاب‌هايي بودند كه وعده مي‌دادند هر چيزي را توضيح بدهند و ميليون‌ها طرفدار پر و پا قرص خود را به رخ مي‌كشيدند، همان كساني كه احتمالاً در مهماني دوست نداريد كنارشان بايستيد، اما كسي از دست پاور فرار نمي‌كرد، در عوض، «از افراد موفق ايميل‌هايي دريافت كردم كه مي‌گفتند من خيلي با اين مسئله مواجه مي‌شوم يا من با اين مسئله درگيرم.» پاور اخيراً در بازديد از يك كتابفروشي‌ در مركز لندن ديد كه بخش كتاب‌هاي خودياري‌ به‌تنهايي اندازه كل كتابفروشي بود.
مأموريت پاور اين بود كه در درياي تبليغات شناور بماند و راه خود را باز كند. در نهايت راهكار او همان درمان‌هاي قديمي بود. پاور مي‌گويد: «فكر مي‌كردم اگر كسي به سراغ درمان برود يا بايد مشكلات جدي و واقعي داشته باشد يا كابوس لذت. عادت پنهان‌كردن احساسات هنوز در ميان بريتانيايي‌ها و ايرلندي‌ها رايج است. يا اين عادت كه با نوشيدن احساسات خود را بيرون بريزند.»
درمانگر پاور بود كه كمك كرد، بفهمد چرا پروژه‌اش با شكست مواجه شد و چرا ممكن نيست «خود را با همان مغزي درمان كنيد كه برايتان مشكل ايجاد كرده است.» پاور در نهايت دريافت كه تمركز همه‌جانبه روي خودش به بررسي بيروني هم نياز دارد. او مي‌گويد: «فكر مي‌كردم هرچه بيشتر درباره خودم بينديشم پاسخ‌هاي بيشتري مي‌يابم، اما اين‌طور نشد. هرچه بيشتر به خودم مي‌انديشيدم مشكلات بيشتري مي‌ديدم و بيشتر با خودم درگير مي‌شدم و از مردم جدا مي‌افتادم.» دوستان و خانواده او ابتدا حامي‌اش بودند، اما ترديد داشتند و نمي‌فهميدند چرا كسي كه آن‌قدر دوستش داشتند مجبور بود اين‌قدر سخت روي خود كار كند تا مشكلاتي را حل كند كه فقط خودش مي‌ديد.
آن وقت مشكل ارتباط صميمي با ديگر افراد پيش آمد. هرچند يافتن شريك زندگي از اهداف هميشگي خودياري است، پاور براي رسيدن به يك راهنماي ازدواج زمان نياز داشت؛ كتاب «همسرت را پيدا كن» اثر متيو هوسي كه نشان مي‌دهد ملاقات با همسر بالقوه از اساس يك بازي اعداد است. او با پيروي از دستورات كتاب دست به كار شد و با غريبه‌ها ارتباط گرفت و قرارهاي خسته‌كننده اينترنتي را ترتيب مي‌داد اما در مقابل او اديسه‌اي رمانتيك قرار نمي‌گرفت. پس از ملاقات با غريبه‌اي خوش‌تيپ در يك كافي‌شاپ، به عروسي‌اي در يك جزيره يوناني دعوت شد، اما فكر كرد آن‌قدر افسرده و شكست‌خورده است كه نمي‌تواند برود. امروز او با شگفتي از اين باور صحبت مي‌كند، باوري كه مجرد بودن را نوعي شكست يا ضعف مي‌داند. او اكنون معتقد است مسئله اعتماد به نفس يا تدبير نيست يا هر چيز ديگري كه بتوان با يك برنامه پنج ‌گامي درستش كرد. مسئله خيلي عميق‌تر از اين است. اينكه احساس كنيد ارزش عشق را داريد پروژه‌اي براي تمام عمر است و نه تنها براي يك‌سال.
از پاور مي‌پرسم با توجه به تمام چيزهايي كه فراگرفته آيا زندگينامه خود را نوعي كتاب خودياري مي‌داند؟ قصدش اين نبوده، اما خوانندگان ديگر كشورها كه كتابش در آنها منتشر شده- پرتغال و كره- نظرات خود را به او رسانده‌اند، اينها كساني هستند كه با داستان او همذات‌‌پنداري كرده‌اند. زني گفت انگار داستان زندگي خود را مي‌خوانده و «در آخر فهميده خيلي هم آدم بدي نيست، زيرا من حاضر در كتاب را دوست داشته». پاور معتقد است (و ديگران هم با او موافقند) كه داستان‌هاي متواضعانه‌تر و شخصي‌تري چون داستان او كه درگيري و ترديد خود را قبول دارند، روز به روز بيش از كتاب‌هايي پر از وعده‌هاي برنامه‌ريزي‌شده رواج مي‌يابند.
حرف آخر آنكه، همه مي‌توانند ياريگر باشند، خاطره‌نويس‌ها، فيلسوف‌ها، ريش‌سفيدهاي ده، كشيش‌ها، اعضاي خانواده. پاور همچنان طرفدار پروپاقرص برني براون است، نويسنده «زندگي شجاعانه» كه مي‌گويد اعتقادي به اصطلاح خودياري ندارد، «زيرا فكر مي‌كند بنا نيست ما خودمان را ياري دهيم. بناست به يكديگر ياري برسانيم.» كتاب‌هايي كه او امروز به دنبال آنهاست غالباً با هدف درك زندگي نوشته شده‌اند.«از نظر من انسان بودن روند دشواري است و هميشه مي‌كوشم كمي بيشتر آن را درك كنم.»
پاور ارزش كتاب‌هاي خودياري را مي‌فهمد، اما از پيشنهاد آنها مبني بر اينكه ايده‌آلي وجود دارد، خسته شده است. تك‌تك روزهاي زندگي نمي‌توانند شاهدي براي بهترين زندگي آدم باشند، حتي اگر رسانه‌هاي جمعي، به‌ويژه اينستاگرام بخواهند مدام بهترين بخش زندگي خود را براي مخاطب عرضه كنيم و اين‌طور تلقين كنند كه اگر زندگي در نظرتان نشستن در حالت يوگا در ساحلي آفتابي نيست، كم و بيش دچار افسردگي هستيد. پاور مي‌گويد بيش از يك‌سال جان كنده تا بتواند عالي باشد و آن وقت فهميده اصلاً چنين چيزي وجود ندارد.
پس عالي بودن در زندگي ممكن نيست، اما آيا كتاب خودياري عالي وجود دارد؟ مي‌پرسم اگر كتابخانه‌اش آتش بگيرد كدام كتاب را نجات مي‌دهد، سياستمدارانه مي‌گويد «به نظرم در بسياري از آنها سخنان عاقلانه پيدا مي‌شود.» اما «قدرت حال» نوشته اكهارت تول اين افتخار را دارد كه هميشه كنار تختش باشد. «كتاب درباره اين مسئله آزاردهنده و شفاف است كه بايد فقط در لحظه زندگي كرد، نه نگران آينده بود و نه خود را به خاطر گذشته سرزنش كرد.» از همين رو هيچ كشف بزرگي در انتهاي كتاب پاور نيست، بلكه مجموعه‌اي از حقايق معمولي و مهربانانه گردآوري شده‌اند: صادق باش، مهربان باش، اخم‌هايت را باز كن، داري خوب پيش مي‌روي. «در آخر به اين عقلانيت كسالت‌بار مي‌رسيم. اين‌طور نيست؟»
نقل از ترجمان/ نوشته: جوآنا اسكاتز/
ترجمه: نجمه رمضاني/ مرجع: ولچر

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار