یکی از موضوعات مطرح شده در بیانات رهبر انقلاب به مناسبت سیودوّمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) اشاره به حضور و نقشآفرینی مردم در حکومت اسلامی بود: «حضور مردم، یک حضور قطعی در باب حکومت اسلامی است... در قرآن کریم و در روایاتِ ما درباره مسئولیّت مردم نسبت به سرنوشت جامعه مطالب روشن و فراوانی هست: کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِه. »
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI. IR به همین مناسبت در یادداشت زیر ضمن بررسی جایگاه مردم در نظام اسلامی، مفهوم واژه «رعیت» را از منظر معارف اسلامی و بیانات حضرت آیتالله خامنهای تبیین کرده است:
طرح بحث
اصولاً واژگان هر زبانی، در طول زمان دچار تغییر و تحول میشوند و از معنای اصلی به «معنای عرفی» تغییر میکنند. واژههای بسیاری را چه در زبان عربی مانند متون روایی، چه در زبان فارسی مانند شاهنامه فردوسی و چه در زبان انگلیسی مانند آثار شکسپیر دیده ایم که معنایی غیر از آنچه در گذشته داشته اند، بر تن کردهاند. در زبان عربی و فارسی، واژههایی مانند اختلاف، قهرمان، سیّاره، دهقان، رشید، طوفان، اَعراب و هزاران لغت دیگر، از اینگونهاند. یکی از این واژه ها، لغت «امام» و «رعیت» است. آنچه در این یادداشت کوتاه به آن میپردازیم، واژه «رعیت» و مناسبت آن با حکومت و جامعه است.
وظیفه ولیامر جامعه، رعایت و محافظت از مردم است
واژه رعیت در دوران معاصر، معنایی غیر از آنچه در صدر اسلام و در روایات به کار میرفته، دارد. این واژه و مشتقات آن، بیش از ۴۰ بار در نهج البلاغه - به ویژه در نامه ۵۳ و خطبه ۲۱۶ - و صدها بار در احادیث دیگر ائمه (ع) ذکر شده است. در کتابهای روایی نیز بابهایی با عنوان «حق الإمام على الرعیه و حق الرعیه على الإمام» وجود دارد.
ماده «رعی» به معنای «مراقبت کردن و محافظت کردن» است و کلمه «رعیت» در لغت به معنای «عامه مردم» و «راعی» به معنای «والی و سرپرست مردم» و کسی که مدیریت و سیاست امور مردم را به عهده دارد، به کار رفته است و به حاکم و امیر، «راعی» میگویند و در تمام موارد معنای عامّ دارد و بار معنایی مثبت و منفی ندارد. در روایات و نهج البلاغه نیز در همین معنا به کار رفته است.
آیتالله خامنهای نیز آنگاه که در مقام شرح روایات هستند، به همین معنا تصریح میکنند: «رعیّت یعنى کسى که مراعات او لازم است. رعیّت چیز بدى نیست. بعضىها خیال میکنند رعیّت فحش است. رعیّت یعنى کسى که رعایتش لازم است، مراعاتش لازم است؛ یعنى توده مردم، عامّه مردم.»یا به تعبیری «رعیت یعنی آن کسانی، آن جمعی، که رعایت آنان و مراقبت آنان و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولی امر است. » اما این واژه در دوران معاصر علاوه بر معنای اصلی، یک «معنای عرفی» نیز پیدا کرده است. لذا در کتابهای لغت فارسی، دو گونه معنا برای آن ذکر کرده اند: ۱. به معنای عامه مردم، گروهی که سرپرست دارند، ساکن هر ولایت و کشور، عموم کشاورز و زارع؛ و ۲. به معنای مردم زیردست، کشاورزانی که برای مالک زراعت میکنند، اتباع پادشاه.
بر اساس آنچه گفتیم، این نکته روشن میشود که هرگز نباید معنای این واژه را در روایات، با معنای عرفی آن در دوران معاصر خلط کرد. اما نکته مهم اینکه، آنچه سبب پیدایش این معنای عرفی و خلط آن با معنای اصلیاش شده است، اعتقاد غلط حاکمان طاغوتی سلطنتی و رفتارهای غیر اسلامی آنان با مردم است.
رعیت به معنای زیردستان جامعه نیست
اساسا درباره رابطه حکومت و مردم، دو دیدگاه کلان وجود دارد که نتیجه آن، پیدایش دو نظام و ساختار سیاسی متضاد است:
الف) رابطه شاه و رعیت
در این نوع رابطه (که دیدگاه سلسلهها و حکومتهای قبل از نظام جمهوری اسلامی بود)، «حاکمیت و مناسبات بین حاکم و مردم، همواره رابطه غیراسلامی -رابطه سلطان و رعیت، رابطه غالب و مغلوب- بوده است... رابطه، رابطه یک حاکم و فاتح و غالب و اختیاردار و قدَرقدرت بود. سلطنت را هم یا با شمشیر به دست آورده، یا از پدرانشان ارث برده بودند. » نتیجه این طرز فکر این شد که «همیشه روابطشان با مردم، «ما فرمودیم» بوده است. »به ویژه در دوران پهلوی که «میگفتند آقا! مملکت صاحب دارد؛ صاحب مملکت کیست؟ اعلیحضرت... شاه صاحب مملکت بود، یعنی یک عنصر فاسد، نالایق، وابسته و غالباً تهی از غیرت ملّی، صاحب مملکت بود. »و «پادشاهان دیکتاتور و مستبد و خودکامه همه اختیار این مملکت را در دست داشتند؛ مملکت را مال خود و مردم را رعیّت خود مىدانستند. »
رابطه شاه و رعیت، همان معنای منفی از واژه رعیت است که در ادبیات سیاسی معاصر باب شده است و اسلام نیز این رابطه را نفی میکند؛ زیرا اساساً «شاه نمىتواند خوب باشد. ملوکیّت بد است. ملوکیّت، به معناى مالکیت است. آن کسى که خودش را مَلک مىنامد یعنى پادشاه مالکیتى نسبت به مردم و به اصطلاح رعیت خودش براى خود قائل است. در اسلام اصلاً ملوکیّت مردود است. »این، همان نظامی است که «براى آرای مردم، براى خواست مردم، براى عقاید مردم، براى دین مردم و براى فرهنگ مردم، هیچ احترامى قائل نبودند؛ هیچ رابطه صمیمى و دوستانهاى با مردم نداشتند. رابطه، رابطه خصمانه بود؛ رابطه ارباب و رعیّت بود؛ رابطه آقایى و نوکرى بود. »
ب) رابطه والی و رعیت
در مقابل نظام قبلی، نظام والی و رعیت وجود دارد. در این نظام، بر خلاف نظام قبلی، جامعه اسلامی یک رکن ندارد؛ بلکه دو رکن دارد: والی و رعیت. یعنی رعیت در کنار والی، خودش صاحب حکومت است.
در این نوع حکومت نیز، تعبیر به رعیت میشود؛ اما معنای آن کاملاً متفاوت با معنای رعیت در نظام سلطنتی است. در این نظام، «والی رعیت آن کسی است که امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است... ولی امر یعنی متصدی این کار... متصدی این کار هیچگونه امتیازی را طلب و توقع نمیکند و عملاَ هیچگونه امتیازی به او تعلق هم نمیگیرد. » لذا «در نهجالبلاغه به عنوان ملک یا سلطان هرگز از حاکم جامعه اسلامی سخنی گفته نشده. »زیرا «کلمه سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاکم است... و ملک، ملوکیت، مالکیت، متضمن مفهوم تملک مردم یا سرنوشت مردم است. »
لذا آنگاه که امام علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید «فَلَیسَت تَصلُحُ الرَّعِیه إِلَّا بِصَلَاحِ الوُلاَه، وَلَا تَصلُحُ الوُلاَه إِلَّا بِاستِقَامَه الرَّعِیه» در حقیقت به رابطه والی و رعیت و همگامی آن دو با یکدیگر تصریح میفرماید. نکته مهمی که در ادامه همین فراز، حضرت بر آن تأکید میکنند: «فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِیه إِلَی الوَالِی حَقَّهُ، وَأَدَّی الوَالِی إِلَیها حَقَّها عَزَّ الحَقُّ بَینَهُمْ» اینگونه است که در این رابطه، حاکم اسلامی «هیچ نشانهای و اشارهای از سلطهگری ندارد، هیچ بهانهای برای امتیازطلبی ندارد. »
از طرفی دیگر، تعبیر رعیت در حکومت اسلامی در برابر جریانها و گروههای خاص جامعه به کار رفته است. یعنی «اصطلاح «ناس» و «رعیت» غالباً به قشر سواد مردم گفته مىشود، نه گروههاى خاص. »یعنی محور تصمیمگیریها و برنامهها باید توده مردم باشد نه گروهها و جریانهای خاص. چیزی که در تفکر غربی، اسم آن را پوپولیسم میگذارند. لذا در منطق علوى نگاه و توجّه به عامّه مردم است.
«رعیت» سالاری در جمهوری اسلامی
بر اساس همین تفکر «والی و رعیت» است که امام خمینی (ره) قیام کرد. امامی که «از خودش چیزی نداشت، از پدرش چیزی به ارث نبرده بود، با شمشیرش چیزی علیه مردم به دست نیاورده بود؛ بلکه شمشیر مردم در دست او بود... هر وقت هم مردم اراده میکردند که شمشیر را از دستش بگیرند، متعلق به خودشان بود و او هم دو دستی تقدیم میکرد. »لذا «رابطه «من به ملت عرض میکنم»، «من خدمتگزار ملتم» که امام میگفت، متعلق به جمهوری اسلامی و اسلام و امامِ اسلامی ما بود. »در حقیقت، انقلاب اسلامی «حکومت پادشاهی را در کشور ریشهکن کرد و بهجای حکومت پادشاهی و حاکمیت شخصی، حاکمیت مردمی را بهوجود آورد... صاحب غاصب دروغین را کنار زد، مملکت را داد دست صاحبان اصلیاش که ملّتند؛ انتخابات میکنند، حضور پیدا میکنند، میخواهند، اثبات میکنند، نفی میکنند.»