د استانها و حکایتهای بسیاری د رباره تبعات و خسارات غیبت کرد ن و تهمت زد ن، هم برای خود فرد غیبتکنند ه هم برای د یگران وجود د ارد که همگی بر زیانهای جبرانناپذیر این رفتار مذموم صحه میگذارد.
د ر حکایات آمد ه است: فردی از د وستش بابت غیبت و تهمتی که به او زد ه بود، حلالیت طلبید.
او گفت به یک شرط قبول میکنم که یک بالش پَر را کنار جاد ه روستا روی د ست بگیری و هنگامی که باد میوزد آن را با خنجر پاره کنی و د ر معرض باد بایستی تا تمام پرها را ببرد.
آن شخص آمد و گفت این کار را انجام د اد م. د وستش گفت: حالا برو پرها را جمع کن. وی رفت و بعد از مد تی آمد و گفت هر چه گشتم و از د یگران هم کمک گرفتم، نیمی از پرها را نیافتم.
د وست حکیم و د انایش گفت: غیبت و تهمت مانند این پرها پخش میشود و قابل جبران نیست.
د ر حکایت د یگری د رباره نتایج ناگوار سخنچینی و غیبت آمد ه است: ﺷﺨﺼﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺮﻳﺪ ﻏﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑرد ه ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ ﺭﻓﺖ. ﻋﺒﺪﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﺑﺮد ه ﻫﻴﭻ ﻋﻴﺒﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺟﺰ ﺁﻧﻜﻪ ﺳﺨﻦچین ﺍﺳﺖ.
ﺍﻭ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻋﻴﺐ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﻥ ﻋﺒﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﻮﻟﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺷﻮﻫﺮﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ د وست ﻧﻤﻰد اﺭﺩ ﻭ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﻥ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺑﮕﻴﺮﺩ، ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻰ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺳﺤﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﺁﻧﻜﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻮﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺑﻴﺎﻭﺭﻯ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻮﻯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭﻡ؟
ﻏﻠﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪ ﺑﺎ ﺗﻴﻎ ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﺍﺯ ﻣﻮﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻛﻦ ﻭ ﺑﻴﺎﻭﺭ ﺗﺎ ﻛﺎﺭﻯ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ علاقهمند ﺷﻮد!
ﺳﭙﺲ ﻧﺰﺩ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺯﻥ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮد ه ﻭ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ، ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻗﻀﻴﻪ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻰ.
ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺯده ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺑﺎ ﺗﻴﻎ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ. ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﻗﺼﺪ ﻗﺘﻠﺶ ﺭﺍ د اﺭﺩ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ زن را ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ.
ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺯﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻗﻀﻴﻪ ﻣﻄﻠﻊ ﺷﺪﻧﺪ، ﻫﻤﮕﻰ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ شوهر ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ.
ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺯﻥ ﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺟﺪﺍﻝ ﻭ ﻗﺘﻞ ﻭ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻯ ﺑﻴﻦ د و ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺗﺎ مد تها ﺧﺼﻮﻣﺖ ﻭ د رﮔﻴﺮﻯ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ.