شهید کمال قشمی در ۱۳ سالگی تصمیم به اعزام به جبهه گرفت، اما سن پایینش بزرگترین مانع جهت رفتن به جبهه بود. قد و قامتش بلند بود، ولی عددهای داخل شناسنامهاش، نشان از سن و سال پایین کمال داشتند. او برای رفتن مصمم بود و هیچ چیز نمیتوانست مانعش باشد. حتی وقتی پدرش، او را از رفتن منع میکرد، خطاب به پدر میگفت هر جا باشم و هر چه باشد سرنوشت و قسمتم همان خواهد بود. به مادرش نیز گفته بود دوستانش در جبهه شهید شدهاند و فقط او مانده است و نمیتواند بماند و دست روی دست بگذارد. در نهایت توانست رضایت پدر و مادر را جهت اعزام به جبهه بگیرد. در پوست خود نمیگنجید و میخواست هر کاری که از دستش برمیآید را برای همرزمانش انجام دهد. اولین بار به جبهه سومار اعزام شد و پس از بازگشت به عضویت سپاه زنجان درآمد. نوجوانی با غیرت و همت بود که با تمام وجود خودش را وقف جبهه کرده بود و هر کاری که از دستش برمیآمد را برای پیشبرد وضعیت جبههها انجام میداد. حضور در جبهه تأثیر عمیق و زیادی روی کمال گذاشته بود. وقتی برای اولین بار به مرخصی آمد و هنگام خواب وقتی مادرش برایش رختخواب پهن کرد، قبول نکرد که در رختخواب بخوابد و گفت الان همرزمانش در جبهه روی زمین خوابیدهاند. شهادت هر دوست ضربهای سنگین برای این رزمنده زنجانی بود. هرگاه یکی از دوستانش شهید میشد، به اتاقش میرفت و مدتها برای رفقایش گریه میکرد.
شهید قشمى در سال ۱۳۶۲ در ۱۸ سالگى با خواهر شهید احمد جعفرى در کمال سادگى و با ۳۰۰ هزار تومان مهریه ازدواج کرد. با همسرش قرار گذاشته بود که باید به جبهه برود و او هم قبول کرده بود. در ماه مبارک رمضان که فرزندش دو ماهه بود به جبهه رفت و دیگر برنگشت. کمال خیلی زود پس از ازدواج عازم جبهه شد و وقتى مادر خانمش خواست از رفتن او ممانعت کند، یادآور شد که براى حفظ خون فرزندان او به جبهه مىرود.
کمال حالا دیگر به نیرویی باتجربه تبدیل شده است و فرماندهان اعتماد میکنند و مسئولیت فرماندهی گروهان را به او میدهند. شهید قشمی نیز بسیار روی نیروهایش حساس بود؛ نخست آنکه بسیار مراقب سلامتیشان بود و بعد بسیار روی آمادگی جسمانی و توان بدنیشان تأکید میکرد. معتقد بود که یک نیروى رزمنده باید از لحاظ فیزیکى و معنوى قبل از عملیات آنچنان آماده باشد که بتواند با هر نوع سختى در میدان جنگ مقابله کند.
در عملیاتهای مختلف بارها و بارها مجروح شد و هر بار پس از بهبودی به سوی جبهه میشتافت. در عملیات خیبر شهید قشمى معاون گروهانِ گردان ابوذر بود. نیروها شجاعت و جسارت او را در کانال مرگ فراموش نمیکنند. هنگامی که با وجود اصابت گلوله به بازویش وقتی ارتباطش با نیروهایش قطع شد، بدون کوچکترین ترس و نگرانی، محکم و بااراده مقاومت را ادامه داد.
در عملیات کربلای ۵ نیز مسئولیت گردان ولىعصر (عج) بر عهده کمال قشمى بود. در این عملیات نیز خودش مجروح شد و تعداد زیادی از نیروهایش به شهادت رسیدند. با این حال تا آخرین لحظه نبرد را ادامه دادند و موفق به شکستن خط دشمن شدند. در این عملیات سخت و سنگین از کل نیروهای دو گردان و یک گروهان فقط ۲۰ نفر به خط رسیدند، اما همین نیروها توانستند خط را بشکنند تا بزرگترین عملیات ایران در دفاع مقدس با موفقیت انجام شود.
شهید قشمی پس از بهبودی دوباره به جبههها برگشت و فرماندهى گردان امام حسین (ع) را برعهده گرفت تا اینکه ایران قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را پذیرفت. در منطقه عملیاتی ماووت مرتب به نیروهایش تأکید میکرد اگر مین یا سلاحى مىبینید خنثى کنید و سپس برگردید. با وجود پذیرش قطعنامه، اما رژیم بعث عراق اقدام به شلیک توپ مىکرد که در نتیجه اصابت ترکش، کمال قشمی به همراه دو تن از دوستانش مجروح شد. او که از ناحیه جمجمه و شکم به شدت مجروح شده بود، هنگام انتقال به بیمارستان در اثر خونریزى مغزى در تاریخ ۳/۴/۱۳۶۷ به شهادت رسید. پس از مجروحیت آرام به دوست همرزمش گفت: «سمانهام تنها ماند.» از شهید قشمی دخترى به نام سمانه به یادگار مانده است. پیکر شهید قشمى در گلزار شهداى زنجان مدفون است.