«آوازابابیل» داستان زندگی رزمندهای به نام حبیب ابریشم را روایت میکند که در عملیات کربلای۵ به سختی مجروح میشود و حافظهاش را از دست میدهد. او۲۰ سال بعداز پایان یافتن جنگ براثر یک حادثه، حافظهاش را به دست میآورد وبه محله کودکیاش در نواب تهران برمی گردد. اوبه میان مردمی میآید که بازگشتش به زندگی را باورندارند وهمه فکر میکنند شهیدشده است.
آواز ابابیل یک داستان رئال اجتماعی وتاریخی است که دراواسط ماجرا تبدیل به یک داستان نمادین میشود. نویسنده تا آنجا که توانسته از استعارهها وتمثیلهای داستانی بهره گرفته تا ازیک داستان اجتماعی یک داستان سمبلیک بسازد. ازطرفی با استفاده از نام شخصیتهای سیاسی واجتماعی وحتی ورزشی! نگاهی موشکافانه به وقایع واتفاقاتی که درچند دهه اخیر درکشورما رخ داده، داشته است مثل خیانتهای بنی صدر در روزهای جنگ واختلاسهای شهرام جزایری ورقابت میرحسن موسوی با احمدینژاددرسال ۸۸ و همچنین فرار محسن مخملباف از ایران وبازی علیرضانیکبخت واحدی فوتبالیست در تیم ملی نویسنده ازاین شخصیتها درگوشه و کنارداستان نام برده است.
حبیب ۲۰ سال قبل که به جبهه عازم بوده مثل خیلی ازدوستان رزمندهاش یک جوان ساده دل آرمانگرا بوده، اما پس از ۲۰ سال که به زندگی برگشته همه چیز کشوردستخوش تغییر وتحول شده واحساس میکند دیگر جامعه اورا نمیپذیرد. اوبا زنی که حوا نام دارد و از همسرش که یک جانبازاعصاب وروان است طلاق گرفته، به صورت اتفاقی آشنا میشود وبه کمک او به دنبال همسر وفرزندانش میگردد تا آنها را پیدا کند، اما دراین مسیر حوادث عجیب وغریبی برای او پیش میآید که ساختار اصلی داستان را شکل میدهد.
درادارهجات ومحله پدریاش با او برخوردهای سرد و زنندهای میشود واحساس میکند جامعه به آن شکل پیش نرفته که او وهمرزمانش به خاطر آن سلامتیشان را فدا کردهاند و همه اینها باعث ناامیدی او در زندگی میشود. درطول این ۲۰ سال که اوحافظهاش راازدست داده اتفاقات زیادی ازلحاظ سیاسی واجتماعی درکشور رخ داده است وشخصیتهای مختلفی روی کارآمده ورفتهاند و او احساس میکند هیچ سهمی در این مملکت وکشور ندارد. با این حال نویسنده با گریزی که به حوادث تاریخی کشور زده ساختار داستانش رااز حالتی که فقط به زندگی شخصی قهرمان داستانش بپردازد، دور کرده واین نقطه مثبت داستان است.
نویسنده کتاب در مصاحبهای گفته است که هدف ازنوشتن داستان دفاع ازپایمال شدن اهداف وخون رزمندگان جنگ و شهداست و انحراف و کم لطفی افراد دیگری که زمانی مثل او در جبهههای جنگ بودهاند واکنون بعداز رسیدن به پست ومقام رسالتشان را که همان خدمت به مردم جامعه است ازیاد بردهاند. با این حال میتوانگفت که این رمان مثل هر داستان دیگری خالی از اشکالهای ساختاری ونگارشی نیست و به جز حبیب که شخصیت اول داستان است روی مابقی کاراکترهای داستان، شخصیت پردازی مطلوبی صورت نگرفته است. ازطرفی بعضی از دیالوگهایی که اززبان کاراکترهای داستان روایت میشود، سرشارازجملات شعاری وسیاسی است.
ما درکنار حبیب زنی را میبینیم که حرفهاش فیلمسازی است، اما درطول داستان هیچ اشارهای به فعالیتهای او نمیشود وازهمه بدترپایان ناامیدکننده وتلخ داستان است که نویسنده درپایان داستان، حبیب ابریشم را دوباره درحادثهای میکشد. انگارسرنوشت محتوم این رزمنده در پایان کتاب مرگ بوده است ونه شهادت. کشته شدن حبیب ابریشم درتصادف به نظرم بدترین پایان ممکن برای رمانی است که اگر نویسنده کمی دقت میکرد میتوانست خیلی بهتر و منطقیتر آن را به پایان برساند. کتاب «آوازابابیل» در ۲۰۰ صفحه به قلم مجید پور ولی کلشتری نگاشته شده انتشارات شهرستان ادب منتشر کرده است.