مرد جوانی که متهم است کارگر ساختمان نیمهکارهای را در همسایگی خانهشان به خاطر سر و صدای زیاد به قتل رسانده در جلسه دادگاه مدعی شد که میخواسته به مقتول تذکر بدهد، اما عصبانی شده و او را به قتل رسانده است.
به گزارش جوان، ۲۴آذرسال ۹۸، مأموران کلانتری۱۵۰ تهرانسر از مرگ مشکوک مرد جوانی در یکی از بیمارستانهای شهر باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به کارگر ساختمان نیمهکارهای به نام اصغر بود که بعد از سقوط از بالای ساختمان محل کارش به بیمارستان منتقل شده، اما بر اثر شدت جراحات فوت کرده بود.
دستگیری مرد همسایه
با انتقال جسد به پزشکی قانونی، تحقیقات برای یافتن علت دقیق حادثه آغاز شد تا اینکه مأموران در نخستین گام از تحقیقات خود دریافتند آن روز اصغر در درگیری با یکی از همسایهها به نام حیدر دچار حادثه و به بیمارستان منتقل میشود.
با توجه به گواهی شاهدان حادثه و اثرات چاقو روی پهلو و پیشانی کارگر جوان پرونده با فرضیه قتل عمد تشکیل و حیدر ۳۶ساله بازداشت شد. آن مرد وقتی تحت بازجویی قرار گرفت به قتل مرد جوان اقرار کرد و در شرح ماجرا گفت: «کارگران در ساختمان روبهروی خانه ما مشغول کار بودند و همیشه هم سرو صدا میکردند به طوریکه ما اذیت میشدیم و تحمل آن هم خیلی برای ما سخت بود. آنها شبها با صدای بلند آواز میخواندند و روزها هم با یکدیگر شوخی میکردند. حتی ظهرها که وقت استراحت بود همیشه صدای خندهشان در خانه به گوش ما میرسید و آرامش ما را به هم میریخت. خلاصه اینکه خانوادهام در آسایش نبودند به همین خاطر چند بار به آنها تذکر دادم و خواستم ساکت باشند، اما آنها به تذکرهای ما اعتنایی نمیکردند و همچنان به رفتارشان ادامهمیدادند.»
متهم ادامه داد: «روز حادثه برای خرید بیرون رفتهبودم که هنگام برگشت اصغر را در خیابان دیدم. او را کنار کشیدم و درباره سر و صدایشان بار دیگر با او صحبت کردم، اما او با بیاعتنایی حرفم را قبول نکرد و از کنارم رد شد. از این رفتارش عصبانی شدم و دنبال او وارد ساختمان شدم. در یکی از طبقات وقتی به هم رسیدیم او را از پشت سر گرفتم و کار به درگیری کشید. از شدت عصبانیت کنترل اعصابم را از دست دادهبودم به همین خاطر وقتی چشمم به چاقوی روی زمین افتاد آن را برداشتم و چند ضربه به او زدم که ناگهان در همین درگیری اصغر یکباره از بالای ساختمان به پایین سقوط کرد. به طبقه پایین رفتم که دیدم پدرم متوجه درگیری شده و خودش را به ما رسانده است. او بلافاصله اصغر را سوار خودرواش کرد و به بیمارستان برد، اما شدت خونریزی زیاد بود و او فوت کرد.» وی بعد از بازسازی صحنه جرم راهی زندان شد و پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
بررسی سلامت روانی متهم
متهم بعد از تعیین شعبه در وقت رسیدگی مقابل هیئت قضایی شعبهدوم دادگاه به ریاست قاضی زالی قرار گرفت. او بعد از درخواست قصاص از سوی اولیایدم بار دیگر ماجرا را شرح داد و گفت: «به خاطر اذیتهای مقتول و دیگر کارگرها هم خودم و هم خانوادهام زندگی آرامی نداشتیم. به همین دلیل آن روز وقتی مقتول را دیدم فقط قصد داشتم به او تذکر بدهم تا از مزاحمتهایشان دست بردارند، ولی مقتول با رفتارش مرا عصبانی کرد. من که سالها قبل به بیماری روانی مبتلا بودم آن روز کنترل اعصابم را از دست دادم و ناخواسته مرتکب قتل شدم.»
متهم در آخر گفت: «من از مقتول و دوستانش عصبانی بودم، ولی راضی به مرگ آنها نبودم حالا هم در زندان شرایط خوبی ندارم و درخواست کمک دارم.» سپس وکیل متهم با این ادعا که موکلش مبتلا به بیماری اعصاب و روان است و حتی از خدمت سربازی هم معاف شده است، از هیئت قضایی خواست متهم به قتل برای بررسی سلامت روانی به کمیسیون پزشکی قانونی معرفی شود.
هیئت قضایی با این درخواست موافقت کرد و متهم را به کمیسیون پزشکی قانونی معرفی کردند. به دستور هیئت قضایی کارشناسان پزشکی قانونی بعد از تشکیل کمیسیون و بررسی شرح حال متهم در گزارشی اعلام کردند اگر چه مرد جوان به اختلال اعصاب و روان مبتلاست، اما این اختلال موجب رافع مسئولیت کیفری نیست و او هنگام ارتکاب جرم جنون نداشته است.
آخرین دفاع متهم
با اعلام این نظریه، متهم برای دومین بار مقابل هیئت قضایی شعبهدوم قرار گرفت. در آن جلسه اولیایدم بار دیگر برای قاتل درخواست قصاص کردند. در ادامه متهم برای دفاع از خود در جایگاه ایستاد و گفت: «باور کنید آن روز به خاطر سر و صدای کارگران به مقتول تذکر دادم، چون خانوادهام در آرامش نبودند و استراحت نداشتند. آنها نه شب و نه در طول روز مراعات حال ما را نمیکردند و مدام در حال آواز خواندن یا شوخی با هم بودند. من خیلی سعی کردم که موضوع به خوبی حل شود، اما آن روز مقتول اهمیتی به حرفم نداد و وارد ساختمان شد. عصبانی شدم و این حادثه رقم خورد. باور کنید قصد قتل نداشتم و حالا پشیمانم.» متهم ادامه داد: «از کودکی به بیماری اعصاب و روان مبتلا بودم و به خاطر این بیماری به خدمت سربازی نرفتم و معاف شدم. آن روز هم کنترل اعصابم را از دست داده بودم و نمیدانستم چکار میکنم. وقتی به خودم آمدم که مقتول از بالای ساختمان به پایین سقوط کردهبود. از اولیایدم و دادگاه تقاضای بخشش و گذشت دارم.»
در آخر با اعلام ختم جلسه هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.