بهزاد دانشگر از نویسندگان فعال و پرتلاش است که با آثاری که منتشر کرده است مورد توجه مخاطبان و منتقدان ادبی قرار گرفته و آثارش در جشنوارههای ادبی خوش درخشیده است. «دختران آفتاب»، «بیبرادر»، «پادشاهان پیاده»، «ادواردو»، «تولد در لسآنجلس»، «تولد در توکیو»، «آفتاب در محراب»، «آفتاب دانش»، «آورتین» و بسیاری آثار دیگر از منشورات این نویسنده است. به بهانه پویش کتابخوانی کتاب «تندتر از عقربهها حرکت کن» گفتوگویی با او داشتهایم که در ادامه میخوانید.
فرآیند نگارش کتاب «تندتر از عقربهها حرکت کن» چقدر زمان برد؟ ثبت تاریخ شفاهی بهخصوص مجموعههایی همچون بهیارصنعت سپاهان، چقدر اهمیت دارد؟
نگارش «تندتر از عقربهها حرکت کن» تقریباً یک سال و نیم، نهایتاً دو سال طول کشید که در مقدمه کتاب هم توضیح دادهام، اما دو سه سال طول کشید تا منتشر شود. ثبت تاریخ شفاهی خیلی اهمیت دارد. به هر حال، اینها فضاهای جدیدی هستند که در دنیا خیلی در آن کار شده است. این کتابها انگیزشی هستند و معمولاً افراد با خواندن زندگینامه افراد موفق و نگاهکردن به مسیر آنها تلاش میکنند تا مسیر خودشان را پیدا کنند. منتها اشتباهی که در کشور ما رخ داده، این است که در سالهای گذشته میخواستیم با ترجمه کتابها و نمونههای خارجی آن را تقریب کنیم، در حالی که هر جامعهای اقتضائات تاریخی، فرهنگی و اقتصادی خودش را دارد همانطور که مثلاً یک میوه گرمسیری را در منطقهای سردسیری نمیتوانند بیاورند. یا مثلاً یک میوه کوهستانی را نمیتوانند در یک منطقه کویری بکارند. همانطور هم لازم نیست من یک مسیر و مدل حرکتی را در یک نقطه فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی دنیا که با اقتضائات آنجا بررسی شده، در جامعه خودم طی و اجرا کنم؛ چون مشکلات ما و مسائلی که به آنها و به ما میتواند کمک کند، خیلی فرق میکند. موانع این دو جامعه و این افراد با هم فرق میکند. پس ما باید اول افراد را از جامعه خودمان انتخاب کرده و دوم اینکه افرادی را انتخاب کنیم که با توجه به اقتضائات قومی و فرهنگی خودمان حرکت کرده باشند. سوم اینکه مسیری که طی کردند، قابلیت الگوگیری داشته باشد. آن فرد کسی باشد که اندیشهای در سطح کارهایش و حرفی برای گفتن داشته باشد و از روی حادثه و تصادف و مثلاً یکسری اتفاقات شاید اشتباه، به چنین جایی نرسیده باشد؛ چون اگر به نحوه حرکت بخشی از کسانی نگاه کنیم که در کشور ما در این سالها به تولید ثروت رسیدهاند، میبینیم از مسیرهای نادرست و اشتباه و بعضاً غیرقانونی رفتهاند. خب به این نمیگوییم یک آدم موفق. این مسیری که نجاتبخش طی کرده، آیینه اوست. یکی از ویژگیهای ایشان این است که فقط بهدنبال ثروت نیست. اصلاً مسئله را عوض میکند و از زاویه دید دیگری به پدیده کارکردن و موفقیت نگاه میکند و این به نظرم کمنظیر است.
جالب است که بعد از مطالعه این کتاب، حس غرور و افتخار به مخاطب دست میدهد. آیا شما حین نگارش این کتاب به این موضوع توجه میکردید؟
غرور کلمه خوبی نیست. میشود گفت مثلاً نیروی تازهای را در خودش حفظ میکند. بله، خودم موقع نوشتن کتاب نیرو میگرفتم. یا هر وقت با آقای نجاتبخش صحبت میکردم یا به شرکت ایشان میرفتم، با نیرو و انگیزه جدیتری برمیگشتم. خیلی از نگاههایی که از ایشان گرفتم، فضای مثبتی بود که هنگام بازدید از شرکت ایشان برای من پیش میآمد، بر زمینه کاری خودم تأثیر میگذاشت. معتقدم خواندن این کتاب فقط برای افراد کارآفرین یا مدیران صنعتی مفید نیست. حتی یک دانشآموز و دانشجو و یک طلبه هم میتواند با خواندن این کتاب، تغییرات جدی را در خودش حس کند. کتاب نکته مهمی به مخاطب میگوید و حتی یک زن خانهدار هم میتواند از آن درس بگیرد. حالا من آن نکته را نمیگویم عزیزان خودشان بروند درس بگیرند.
بازخوردهایی که بعد از انتشار این کتاب گرفتهاید، چگونه بوده است؟
تا الان خیلی خوب بوده است. با اینکه این ژانر گونه جدیدی است و کارهای دیگری هم در این زمینه انجام شده است، اکثر دوستان کتاب را خوانده و تفاوتهای معناداری بین این کتاب و کتابهای دیگر دیدهاند. جالب است که حتی برخی دوستان مطالب عرفانی و معرفتی از این کتاب استخراج و فهم کرده بودند و این خیلی جالب بود.
بسیاری معتقدند این کتاب نمونهای از شعار «ما میتوانیم» است که بهشکل واقعی بیان شده است. نظر شما در این باره چیست؟
بله، خیلی چیزها در این کتاب وجود دارد که یکی هم این است. یک نمونه عینی این است که اگر ما توجهمان را از خیلی از منابع دیگر به امدادهای الهی و توانمندیهای خودمان معطوف و در حد اعلا هم تلاش و توکل کنیم، انشاءالله خدا کمک میکند که اتفاقات بهتری برای ما بیفتد ولی فقط همین یک چیز نیست. دهها چیز دیگر هم هست که حتماً آنها هم کاربردی است و در این کتاب وجود دارد.
با توجه به نیازی که این روزها کشور ما به بیان توانمندی جوانان کشورمان دارد و این کتاب بهخوبی توانسته است به آن بپردازد، آیا وزارت ارشاد یا نهادهای دیگر کمکی به ترویج این کتاب کردهاند؟
خیر، هنوز که کمکی نکردهاند. البته اولین چیزی که از این کتاب یاد گرفتیم، این است که «ما را به خیر تو امید نیست...». فعلاً امیدی به این مجموعهها نداریم. مهمترین درسی که از این کتاب گرفتیم، این بوده است که عمل کنیم و بایستیم. من و ناشر ایستادهایم پای کار و ناشر، شکر خدا، خیلی خوب حمایت کرد. برخی مجموعههای فرهنگی توجههای خوبی نشان میدهند؛ ولی نهادهای دولتی خیر، هنوز هیچ توجهی به کتاب نکردهاند.
اگر بهزاد دانشگر بخواهد این کتاب را به جوانان معرفی کند، چگونه این کار را انجام خواهد داد و به آنها چه میگوید؟
هرکسی در هرجایی از کشور و در این عالم که هست، با هر مسئولیت و هر شغل و هر میزان قوت و ضعفی که دارد، اگر این کتاب را بخواند، مطمئناً چیزهای جدیدی را در خودش پیدا میکند؛ چیزی که تا قبل از این، شاید کمتر توجه کردهایم. جملهای را استاد عزیزمان، آقای دکتر پیغامی گفتند و برای من خیلی جالب توجه بود. گفتند بیشتر افراد جامعه اگر این کتاب را بخوانند، احتمالاً زندگیشان به دو بخش تقسیم میشود؛ قبل از خواندن این کتاب و بعد از خواندن آن. ایشان آدم اهل تعارف و مداخله نیستند و فرد دقیقی هستند. این میتواند نشاندهنده میزان تأثیرگذاری این کتاب در افراد باشد. نمیگویم که حتماً تأثیر دارد ولی میتواند چنین تأثیرگذاری عمیقی داشته باشد.
میتوانیم انتظار داشته باشیم که باز هم آثاری از شما در حوزه ادبیات پیشرفت ببینیم؟
بله، من دو سه سوژه دیگر هم مدنظر دارم و در حال رایزنی و گفتگو هستم. البته دنبال این هستیم که فضا، فضای تازهای باشد و تکراری نباشد و نگاهها و تجربههای جدید باشد. انشاءالله در طول کارهایی که دارم انجام میدهم، به موقع به این کار میرسم. همین کتاب به امید خدا جلد دومی هم خواهد داشت که در سالهای آینده منتشر میشود. منتظریم تا برخی پروژههای مهم شرکت بهیارصنعت به نتیجه برسد تا جلد دوم را هم که ادامه این مسیر است، کار کنیم. از دوستان درخواست میکنم اگر این کتاب را خواندند و خوششان آمد، به دوستان و اطرافیانشان معرفی کنند. شاید تأثیری بسیار عمیق در زندگی یکی از اطرافیانشان بگذارد و آنها هم از این سعادتی که به دست آوردهاند، به دوست یا یکی از اطرافیانشان کمک کنند که یک قدم به جلو بردارد و از این پیشنهاد بهرهمند شود.