اندیشمندان «زبان» و «فکر» را بنیادیترین و اصلیترین تفاوت انسان و حیوان میدانند. اما نقاشیهای یافت شده درغارهای چندهزارسالهی عصر دیرینه سنگی و پارینهسنگی به ما میگوید قبل از اینکه انسانها زبان را اختراع کنند، «هنر» را دریافتهاند. هنر از زمان شکلگیری اجتماعات انسانی در اشکال مختلف و با کارکردهای گوناگون همواره در سیر تکامل بشر حضور داشته است.
از میان فعالیتهای هنری انسان پیدا کردن پیشینهی هنرهای نمایشی بسیار سختتراست چرا که وسایل ضبط صدا و تصویر به شکل امروزی در گذشته وجود نداشته است، لذا مردم شناسان خاستگاه آن را آیینهای مذهبی و مناسک تشرف می دانند اما میدانیم که با پذیرفتن اولین نقشهای اجتماعی، نمایش با روزمرگیهای بشر درآمیخته است.
به زعم اروین گافمن، جامعه شناس آمریکایی، انسان در تمام لحظههای حضورش در اجتماع روی صحنه نمایش است و در خلوتش پشت صحنهی نمایش، از همین روست که رابطهی آن با هنرهای نمایشی یک رابطه آیینهسان است.
اما آنچه قابل تأمل است حضور نمادین و پایاپای حیوانات در نمایشهای آیینی و مناسک مختلف است؛ از خدایان حیوانی قابل پرستش قبایل بدوی گرفته تا افسانههایی درمورد قدرتهای جادویی آنها، همه از اهمیت این استعاره باستانی حکایت دارد. نقش حیوانات در ستاره شناسی، ادبیات و مناسبتهای آیینی بسیار برجسته است.
از طرفی دیگر حیواناتی افسانهای همچون اژدها و سیمرغ نیز گرچه معادلی در دنیای واقعی ندارند، اما در سطح بالاتری از استعارات جای میگیرند و قدرت تخیل انسان در تلفیق ویژگیهای چند حیوان را به نمایش میگذارند. در دنیای شگفت انگیز و ناشناخته انسانهای اولیه نیروها و ویژگیهای خاص هر حیوانی مکمل و بعضاً الهام بخش انسان بوده است.
از این رو خواستهها و آرزوهای فوق بشری انسان، نخستین بار در قالب حیوانات فرافکن شده است. برای مثال در مراسمهای تمامی قبایل بدوی استفاده از صورتک حیوانات و پوشیدن پوست آنها به منظور تسخیر نیروهای جادویی آن حیوانات انجام می شده است.
با پیدایش زبان تمامی باورها و تخیلات انسانی درباره حیوانات در ادبیات به گسترش خود ادامه داد: «سندبادنامه» ظهیرالدین سمرقندی، «جوامع الحکایات» محمد عوفی، «بهارستان» جامی، «موش و گربه» عبید زاکانی، «منطق الطیر» عطار، «کلیله و دمنه» ابوالمعالی نصرالله منشی و در موارد متأخر «قلعه حیوانات» جورج اورول نمونههای اعلای این مدعا هستند.
با شکلگیری هنرهای نمایشی مدرن نیز این باورها به مسیر خود ادامه دادند و در قالب نمایشهای عروسکی (تلویزیونی-سینمایی) و انیمیشن تا امروز تکامل یافتند. می توان گفت صحبت از زبان حیوانات یادآور کهن الگوهای باستانی و اساطیریاند و دلیل جذابیت بیشتر این کاراکترها برای کودکان نه تخیلی بودن و سرگرم کنندگی آنها بلکه پیوند نزدیکتر کودکان با الگوهای روانی اولیه و ابتدایی انسان در جهان هستی است.
شاید تصور شود مخاطب نمایشهای عروسکی کودکان هستند در صورتی که هر تقسیم بندی نسلی و سنی در این مورد اشتباه است. همان طور که می دانیم، برنامههای نوروزی کلاه قرمزی در سالهای اخیر بیشترین جذابیت را برای گروه سنی بالاتر از پانزده سال داشت.
در مجموعه «شبکه کوچک» نیز سعی شده است از دو منظر محدودیت زدایی سنی در نظر گرفته شود؛ اولین مورد، تعدد عروسکها با ویژگیهای شخصیتی متفاوت است مثل شخصیت «سرمه خان» در مقابل «شبرنگ» یا عروسک «خاکی» در مقابل «دکمه« و «کفشک»؛ که ویژگیهای کودک تا بزرگسال را در بر میگیرد.
مورد دوم وجود آیتمهای مختلف با فضاهای متفاوت است مثل آیتم «گوریل انجیری»، حمام، «فغانی و کشانی(فنرها)»، سبیل الدوله و ....
استوارت هابل، نظریه پرداز بزرگ فرهنگی، با ارائهی نظریه دریافت، جایگاه مخاطب را در مواجه با آثار ادبی به درستی تشخیص داد: مخاطب هیچ گاه در خوانش یک اثر منفعل نیست بلکه خود نیز روایتگر است.
بنابراین یک اثر ادبی یا نمایشی بستری را برای گفتگو، تخیل و ایجاد هویت فرهنگی مهیا میکند. عصر جدید که عصر دیجیتال و صنعت مجازی است ما را با انبوهی از فضاهای ماشینی شده و رباتیک مواجه میکند که یکی از اصلیترین ویژگیهایش حذف واقعیت مکانی و زمانی است. از این روست که بشر با موقعیتی روبرو میشود که تماماً ذهنی است، فارغ از هرگونه ارتباط عینی با دنیای خارج.
گمگشتگی درجهانی که مخاطب از روایت خودش کنار گذاشته میشود یا کنار میکشد. این موضوع باعث میشود بسیار جدیتر به تولیدات بصری به ظاهرسرگرم کننده نگاه کنیم. ما تولیدات موفق اما محدودی در این زمینه داشتهایم آثاری مثل مدرسهی موشها، خونهی مادربزرگه و کلاه قرمزی؛ اما آیا این آثار برای نسل امروز همان جذابیتی را دارد که برای نسل قبل داشت؟! اگرچه یکی از ویژگیهای تولیدات این چنینی جنبه سرگرمی آن است، اما کارکرد آن بسیار گستردهتر است.
مخاطب این گونه برنامهها دو یا سه نسل هستند، چرا که کارکرد پنهان و مهم آن کم کردن فاصلهی نسلی قبل از رسیدن آن به شکاف نسلی است. در نتیجه؛ اولین گام، تولید محتوایی بین نسلی است که رویکردی میانجیگرایانه داشته باشد. شبکه کوچک با آیتمهای مختلف و درک همه جانبه شرایط فرهنگی معاصر به این نیاز پاسخ داده است.
تلفیق ظرافتهای زبانی و ویژگیهای حیوانات با یکدیگر از بهترین قالبهای طنز و نقد به شمار میرود، درحالی که راه را برای مصادیق بیشتر در چهارچوب استعدادهای زبانی میگشاید، رواداری و فرهنگ کثرتگرایی را نیز قوت میبخشد. بنابراین اگر موضوعی انتقادی از زبان یک کلاغ بیان شود، تاثیر بیشتر و حساسیت کمتری برمیانگیزاند تا این که از زبان عروسکی انسانی گفته شود.
در آیتم گوریل انجیری شبکه کوچک، چند حیوان که نسبت زیستی و ذاتی مشابهی ندارند در یک مدرسه تحصیل میکنند؛ برخلاف مدرسهی موشها این مورد، یک گام به سوی نسبیگرایی فرهنگی است و بطور ضمنی این ایده را پرورش می دهد که برای داشتن جهان بهتر و تفکر سازنده نیاز به هم زیستی مسالمت آمیزی است که فارغ از نژاد و تفاوتهای ظاهری باشد.
دوگانههای شخصیتی به خوبی در کنار یکدیگر تکامل را به وجود آورده اند و ارزشمندی تفاوتهای فردی را در بستر جمعی نشان میدهند. تیزهوشی یک کارکتر در کنار پشتکار کارکتر دیگر و همچنین صبر و آرامش آن دیگری مخاطب را با شکلی از روایت روبرو میکند که معطوف به پذیرش و سازندهگی است. نکته قابل توجه دیگر، جذابیت یک محیط آموزشی است که والدین در آن نقش بسیار کمی دارند. اتفاقی که بازتاب جهان واقع است.
در عصر مدرن نهاد خانواده سهم خود از آموزش و تربیت کودک را با نهاد آموزش رسمی و غیررسمی کشور از یک سو و گروههای ثانویه از سوی دیگر تقسیم کرده است، بنابراین مهم است رسانهها به عنوان بازوی آموزشی غیررسمی چگونه مدرسه و فضای آموزشی را بازتاب دهند که هم جذابیتها را افزایش دهد و هم اینکه غیرمستقیم از وابستگیهای کودکان برای ورود به اجتماع بکاهد.
شخصیت گوریل انجیری در نقش معلم به صورت نمادین بزرگترین عضو مدرسه است از این منظر نمایندهی امنیت است اما اساس رابطه اش در مدرسه برمهرورزی استواراست. بی تردید امنیت و مهرورزی از اصلیترین معیارهای شکوفایی اجتماعی و آرامش روانی در کنار دیگر وظایف والد - معلم است که باید به آن توجهی ویژه داشت.
از سوی دیگر انتخاب زبان گفتاری هوشمندانه در این آیتم، علاوه برداشتن عنصر جذابیت و خلاقیت، مخاطب را برای کامل کردن دیالوگ وارد بازی کرده و وجوه نمادین حیوانات را نیز حفظ می کند.
در آیتمهای دیگر مجموعه شبکه کوچک نیز استفاده از لهجههای کمتر شنیده شده برای برخی از شخصیتها، مثل فغانی، سنگ پا، دلاک و ... تنوع فرهنگ و زبان بومی را به نمایش میگذارد، موردی که از سوی رسانههای ملی باید بیشتر به آن توجه شود. امروزه اکثر کودکان از لهجهی مادری خود فاصله میگیرند این گسستگی را رسانه خیلی راحتتر میتواند؛ کم کند و به عنوان یک عامل پیوند دهنده نسلی به پویایی لهجهها و گویشها کمک کند.
«گرمابه» به عنوان یکی از اصلیترین محلهای اجتماعی، فرهنگی و سنتی کشور با تغییر و تحول سبک زندگی از سنتی به مدرن کارکرد و موضوعیت خود را از دست داده است و نسلهای دهه ۶۰ به بعد هیچ اطلاعی از آن ندارند.
در فرهنگ سنتی ایرانیان حمام عمومی محلی برای تبادل اخبار، اختلاط اجتماعی، نوعی تفریح و وقت گذرانی و کارکردی مشابه مراکز ماساژ، استخر و سونا، کافی شاپها، مراکز خرید و پارکها در دنیای مدرن داشتهاند.
حمام به علت ایجاد فضایی مهآلود و رازآلود در جغرافیای گرم و خشک ایران همیشه منشاء تخیلات و داستانهای محلی بوده است، از این رو مشاغلی چون دلاکی و حمامی نیز در مَتَلها و حکایتهای فولکلور، بسیار زیاد مورد استفاده قرار گرفتهاند.
آیتم حمام با ارائه سویههایی نوستالژیک از این مکان حذف شده در فرهنگ امروز برای بزرگسالان و معرفی آن به کودکان سعی در مبارزه علیه فراموشی یکی از اصلیترین خرده فرهنگهای ایران قدیم را دارد.
توجه رسانههای سمعی و بصری به سبک زندگی سرمایه دارانه از طریق نمایش نمادهای طبقات بالای اقتصادی باعث میشود که طبقات آسیب پذیر و پایین جامعه به محاق فراموشی سپرده شوند و در سطوح کلان، این مسئله را از یاد ببریم که به چه اندازه لایههای مختلف اجتماعی به هم وابستهاند.
در قسمت فنرها کادری که ما میبینم نمایی از فضای زیرین و داخلی یک مبل نسبتا شکسته و زهوار در رفته است که هنوز استفاده میشود، تلاش دو فنر برای حفظ خودشان و همچنین حفظ طبقه بالاتر اگر چه پرداخت ظریف جامعه شناختی دارد اما مهمتر این است که حداقل در انتخاب لوکیشنها، محصوریت فضا را به واسطهی نمادهای یک طبقه خاص از بین ببریم، این مورد در انتخاب اشیاء دیگر این مجموعه (که آن ها نیز روایت گر هستند) نیز دیده می شود.
به طور کلی داشتن فضای خوش رنگ و زنده در«شبکه کوچک» همراه با کارکترهایی جذاب که باورهای عمومی را در مورد موجودات اطرافمان، خصوصاً حیوانات از مطلق گرایی به نسبیگرایی سوق می دهد از نکات قوت آن به شمار می رود، درآمیختن زبان کودکانه و موزیکال با تجربه های زیستهی نسل قبل و رنگ و بوی نسلهای پیش رو به نوعی آشتی نسلی منجر میشود، امید است که از جهان گوشیها و تبلتهای انفرادی رجوعی داشته باشیم به صفحهیی بزرگتر برای بازیابی هویتهای واقعی و جمعیمان.