سرویس بینالملل جوان آنلاین: حملات ۱۱ سپتامبر در عرف رسانهای غرب با شمارگان ۹/۱۱ ذکر میشود و اشاره به حملات انتحاری دارد که روز سه شنبه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ رخ دادند. ۱۹ نفر از اعضای القاعده با ربودن چهار هواپیمای مسافربری دست به این حملات زدند. آنها دو هواپیما را به برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک کوبیدند، یک هواپیما را به ساختمان پنتاگون واقع در ارلینگتون ویرجینیا زدند و هواپیمای چهارم هم با مداخله سرنشینها در ایالت پنسیلوانیا سرنگون شد. دولت امریکا، آن موقع به سرعت دست به کار شد؛ قانون مشهور میهنپرستی امریکا تصویب شد تا دست جورج دبلیو بوش رئیسجمهور وقت برای به راه انداختن جنگ با تروریسم باز باشد. او این جنگ را با حمله به افغانستان در هفتم اکتبر ۲۰۰۱ شروع کرد بدون اینکه مجوزی از سوی سازمان ملل برای انجام این حمله و اشغال خاک افغانستان داشته باشد. حمله دولت بوش به افغانستان با نام رسمی عملیات بلندمدت آزادی، Operation Enduring Freedom انجام شد و حالا بعد از گذشت قریب به ۲۰ سال، این جنگ با تصمیم جو بایدن رئیسجمهور امریکا پایان یافته است.
جنگ صلیبی
تصمیم بایدن واکنشی تند را در واشنگتن به دنبال داشت و جدا از رقبای سرسخت جمهوریخواه، همحزبیهای دموکرات او نیز چندان تمایلی برای حمایت جدی از او نداشتند. این واکنش تند باعث شد بایدن مجبور شود تصمیم خود را توجیه کند و به این منظور گفت که هدف امریکا از ابتدا «ملتسازی در افغانستان» نبود بلکه هدف دو چیز بود: یکی «فرستادن اسامه بنلادن رهبر القاعده به دروازه جهنم» و دوم اینکه قابلیتهای این شبکه تروریستی برای حمله به امریکا از خاک افغانستان از بین برده شود و تأکید کرد: «ما به این دو هدف رسیدیم.» بایدن با برشمردن این دو هدف، آشکارا سخنان مقامات وقت امریکا در زمان حمله به افغانستان به خصوص جورج بوش را نادیده گرفت. بوش کمی بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، برای توجیه حمله به افغانستان در برابر کنگره حاضر و مدعی شد که «تروریستها را تا دور افتاده و تاریکترین نقاط کره زمین ردگیری» خواهد کرد و به اعضای کنگره هشدار داد که این جنگ طولانی خواهد بود و در تمام نقاط کره خاکی دنبال میشود «اما به زودی خیر پیروز و شر نابود خواهد شد و آزادی روشنایی را به چشمان مردمان تحت ستم باز میگرداند و آنها را خوشحال خواهد کرد.» علاوه بر این، نباید جمله مشهور بوش را بعد یازدهم سپتامبر فراموش کرد که گفته بود: «ما در آغاز یک جنگ صلیبی هستیم.» هرچند که او و دستیارانش سعی کردند به نوعی این جمله را توجیه کنند، اما همان موقع معلوم بود که هدف امریکا از به راه انداختن جنگ علیه تروریسم بسیار فراتر از دو هدفی بود که بایدن مدعی آن شده است. در واقع، جنگ علیه تروریسم برای امریکای بوش یک جنگ مذهبی به شمار میرفت و با چنین تصوری از جنگ صلیبی بود که نویسنده مشهور فرانسوی، فیلیپ سولرز، در ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۲ و با شور و شوق تمام خواهان پیوستن فرانسه به این جنگ شد و نوشت: «امیدوار باشیم فرانسویها که همیشه از آگاهی واقعی تاریخی عقب هستند، سرانجام خود را درباره این امر قانع کنند و با این مذهب جدید همسو شوند.»
شکست تمامعیار
بنابراین هدف امریکا از شروع جنگ در ۲۰۰۱ یک جنگ فراگیر تمامعیاری بود که آرمانهای صلیبی را دنبال میکرد و افغانستان و سرنگونی حکومت طالبان از نظر واشنگتن نماد و سمبل این جنگ مذهبی بود. اکنون با پایان یافتن جنگ در افغانستان باید از خود بپرسید که نتیجه جنگ فراگیر امریکا علیه تروریسم چه شد. آلن گرش، نویسنده لوموند دیپلماتیک در مقالهای با عنوان «جنگ علیه تروریسم، تاریخچه یک توهم» توصیف جالبی از نتیجه این جنگ دارد. او مینویسد: «در دو دهه گذشته، غرب نبرد مشروعیت و حقوق بینالملل را نیز باخته است. از زندان گوانتانامو تا زندان ابوغریب، از مداخله غیرقانونی در عراق تا تقلب در انتخابات افغانستان، از حمایت دیکتاتور مصر تا بیاعتنایی به حقوق فلسطینیان، پاکی و خلوص اصول ادعایی غرب یعنی حقوق بینالملل، حقوق بشر، حق مردم برای تعیین سرنوشت خود، دفاع از حقوق بشر با واقعیت عملکردش روی زمین بیحرمت شده است. ناکامی امریکا در افغانستان... نشاندهنده شکست مجدد غرب برای احیای سلطه خود بر جهان، با نادیده گرفتن و انکار تحولات رخ داده از نیمه دوم قرن بیستم و به ویژه فروپاشی سیستم استعماری است. آن دوران گذشته است که مانند پس از جنگ جهانی اول، لندن و پاریس میتوانستند خاورمیانه را پاره پاره کنند و بیهیچ ملاحظه و مقاومت غیرقابل غلبهای، تسلط خود را بر مردمان نافرمان تحمیل کنند.» شاید کمتر عبارتی پیدا شود که نتیجه ۲۰ سال جنگ امریکا و متحدانش در ناتو علیه تروریسم به این نحو توصیف شده باشد. به این ترتیب، پایان جنگ افغانستان تنها به معنی شکست امریکا در طولانیترین جنگش نیست بلکه به معنای شکست غرب در این جنگ است و علاوه بر این، به معنای شکست اخلاقی، حقوقی و امیال استعمارگرایانه غرب است.
خطرات بیشتر
هرچند بایدن با برشمردن دو هدف سعی میکند از یک سو تصمیمش را برای پایان دادن به جنگ ۲۰ ساله افغانستان توجیه کند و از سوی دیگر مدعی دستاوردی برای این جنگ بشود، اما روشن است که بیان این دستاوردها نمیتواند به معنای رسیدن امریکا به اهدافش از جنگ افغانستان باشد. دولت بوش قبل از حمله به افغانستان، از دولت وقت طالبان خواسته بود دسترسی به تمام پایگاههای القاعده در خاک افغانستان و نابودی آنها را فراهم کند. شکی نیست که امریکا بعد از ۲۰ سال جنگ نه تنها به این هدف خود نرسیده بلکه القاعده همچنان پایگاههای خود را در افغانستان خواهد داشت. تارنمای اماراتی نشنالنیوز ۳۰ آگوست مدعی شده است که امینالحق، دستیار ارشد اسامه بنلادن، سوار بر یک خودرو در افغانستان دیده شده است که با استقبال پرشور طرفدارانش مواجه شده است. الحق یکی از عوامل اصلی القاعده در دهه ۹۰ بود و بعد از حمله امریکا به افغانستان در ۲۰۰۱، به کوههای توره بوره افغانستان نزدیک به مرز پاکستان پناه برد و در آنجا به عنوان رئیس امنیتی بنلادن خدمت میکرد. این تارنمای اماراتی به نقل از مایکل اسمیت، تحلیلگر تروریسم و کارشناس گروههای افراطی، الحق را به عنوان یک شخصیت نمادین در میان کسانی دانسته که در القاعده به تندرویی مشهور بودند. اسمیت به نشنال میگوید: «بازگشت عامدانه الحق به افغانستان توسط القاعده برای نشان دادن استحکام و دوام این گروه و بدین مفهوم است که میتوان از یک جنگ جهانی با دشمنان مجهز به منابع بیشتر و فناوری برتر نیز جان سالم به در برد.» به نظر میرسد شاید امریکا توانست اسامه بن لادن را در دوم می ۲۰۱۱ بکشد، اما هیچگاه نتوانسته شبکه رهبری القاعده را طوری از بین ببرد که در افغانستان جایی نداشته باشد.