کد خبر: 1062711
تاریخ انتشار: ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۲:۵۵

«شيار 143» نرگس آبيار نقش زنان در دفاع مقدس را از زاويه‌اي ديگر روايت كرد. فيلمي در ژانر سينماي دفاع مقدس كه در آن توپ و خمپاره‌اي شليك نشد! قسمت عمده داستان در يك روستا روايت شد و دوربين اين كارگردان زن به جاي تمركز روي جبهه‌هاي جنگ در پشت جبهه متمركز شد تا روايتگر رنجي باشد كه خانواده و مادران شهدا طي هشت سال دفاع مقدس ديدند و چشم انتظاري و اضطرابي كه در طول اين سال‌ها تجربه كردند. حكايت شيار 143 اما تنها بخش كوچكي از آن چيزي است كه هنوز هم در ميان خانواده شهدا جاري است و مادراني كه حالا با سپري شدن 32 سال از پايان جنگ تحميلي در حالي چشم از جهان فروبستند كه همچنان چشم به راه پلاكي از فرزند جاويد الاثرشان بودند. هر چند تاكنون كتاب‌هاي بسياري به قلم همسران شهدا نوشته شده و گاهي اوقات برخي فيلمسازان خوش ذوق وقتي مي‌خواستند سينماي دفاع مقدس را روايت كنند سراغ پشت جبهه آمده‌اند و هشت سال جنگ تحميلي را با نگاه مضطرب مادران و همسراني به تصوير كشيدند كه هميشه نگران آخرين ديدار بودند اما به نظر مي‌رسد هنوز حق مطلب در خصوص نقش و جايگاه زنان در دوران دفاع مقدس ادا نشده و اين حوزه آنقدر عميق است كه بهترين آثار سينمايي و ادبي هنوز هم در سطح اين درياي عميق شناورند.
پيچيده‌ترين معماي دوران دفاع مقدس درهم آميختن احساس عميق مادرانه با بدرقه رزمندگان و بستن ساك جبهه آنهاست كه همچنان بي‌پاسخ مانده است! مگر مي‌شود فرزندي را كه از جان دوست‌تر مي‌داري، فرزندي كه پاره‌اي از وجودت است را خودت با دست خودت به جبهه‌ها بفرستي؟ حكايت «من به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي‌رود» حكايت همسران و مادران شهداست كه با وجود آنكه مي‌دانستند بخشي از وجودشان، ‌قلبشان و نهايت عشقشان در راهي قدم مي‌گذارد كه ممكن است بازگشتي نداشته باشد، باز صبورانه مي‌ايستادند و نه شكايت مي‌كردند و نه حرفي مي‌زدند كه پاي رفتن عزيزشان را ببندد!
هر بار خداحافظي تازه عروساني كه همسرانشان راهي جبهه مي‌شدند، ‌حكايت خداحافظي آخر بود و سلامشان هم بوي خداحافظي مي‌داد اما صبورانه نه فقط مانع اين رفتن نبودند، بلكه خودشان همسرانشان را راهي مي‌كردند و مراقب بودند عشقشان آنقدر پاك بماند كه پاي رفتن همسر را نبندد.
دختركاني كه «بابايي بودن» ‌صفت جدا نشدني آنهاست اما مادران حواسشان بود اين «‌بابايي بودن» ‌سد راه «بابا» ‌نشود تا دلش پيش دخترش بماند و هواي رفتن از سرش بپرد.
اين اما بخش كوچكي از ماجرا بود. آنهايي كه مي‌رفتند و ديگر بازنمي‌گشتند و مدال افتخار شهادت بر گردنشان مي‌نشست هر چند غمي جانكاه و داغي ابدي بر دل مادر، ‌خواهر، همسر و دختر مي‌نشاندند اما آنها كه بازمي‌گشتند و زخم‌هاي كاري جنگ بر جان و از آن مهم‌تر بر روانشان نشسته بود، ‌كار را بر مادر و همسر و فرزند سخت‌تر مي‌كردند و راه عاشقي‌شان را ناهموارتر.
جانبازان اعصاب و روان و حملات عصبي و حكايت زخم‌هاي عميق روحي‌شان كه گاه و بي‌گاه به زخم‌هاي جسمي به همسر و فرزندان منتهي مي‌شد و زناني كه صبورانه در تمامي لحظات تلخ و سخت حملات عصبي با همسران خود مي‌ماندند و مي‌مانند و تمام هم و غمشان را دستمايه مي‌سازند تا آرامش نسبي بر روح و روان همسرشان حاكم شود و شرمندگي رفتارهاي ناخواسته در حملات عصبي به چشمان همسرشان ننشيند حالا گرد پيري بر سر و روي اين جانبازان و همسرانشان نشسته و مصداق تمام نمايي از به پاي هم پيرشدن را به تصوير كشيده‌اند. و زناني كه شرط ازدواجشان جانبازي همسر بود و در اوج جواني به دنبال خدمت به رزمندكان جانباز بودند و عمرشان را با پرستاري از شيرمرداني گذراندند كه دست و پا و خلاصه سلامتي‌شان را در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل جا گذاشته بودند. همسران و مادران شهدا، ‌همسران و مادران جانبازان و آزادگان هر كدام به تنهايي يك تاريخند، ‌دايره المعارفي از وفا و معرفت و عشق وزريدن، ‌كتابي كه بايد بارها و بارها خوانده شود و درس‌هاي عميقش با شيوه‌اي هنرمندانه براي نسل‌هاي بعدي روايت شود. اين زنان ارزشمندترين ميراث ملي ايران زمين هستند و بايد ايثارگري‌هايشان نسل به نسل انتقال يابد و عشق‌هاي پاك و آسماني‌شان نسخه‌اي شود براي درمان عشق ورزي‌هاي زميني و ابتر اين روزهاي ما.
نقش زنان در دفاع مقدس اقيانوسي بي‌انتهاست و با غور كردن در آن مي‌توان به نسخه‌هايي براي پرواز در ملكوت آسمان‌ها دست يافت.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار