میانههای اسفند سال ۱۳۵۸ میهمانانی سرشناس در قاب تلویزیون ملی ظاهر میشوند. از سوی دولت ابوالحسن بنیصدر، محسن رضایی از جانب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سرگرد افشار فرمانده یگان گنبد و سه شورشی مسلح از طرف گروهک تروریستی سازمان چریکهای فدایی خلق پشت یک میز مینشینند تا درباره ماجراهای خونین گنبد و جنایت عوامل آن با یکدیگر مناظره کنند. آن گفتوگوی چندساعته و ضبطشده درسهای جالبتوجهی در خود دارد!
ابوالحسن بنیصدر در این مناظره با فاصلهگذاری عجیب میان دولت و ارتش با سپاه نیمرخی از پروژه پنهانی خود را نشان میدهد. آن روزها زیر هیاهوی شدید ضدانقلاب ماهیت واقعی بنیصدر برای بسیاری از اهل سیاست مغفول ماند. در آن روزگار تنها برخی اهل نظر، چون امام راحل (ره)، مقام معظم رهبری و نیز شهید راه بصیرت حاج اسدالله لاجوردی تعفن سیاسی بنیصدر و اطرافیانش را لمس کردند. حضرت امام در نامه تاریخی خود به حسینعلی منتظری در سه قسم جلاله میفرمایند: «و الله قسم که من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم». کمتر از دو سال بعدازآن مناظره بنیصدر با لشکری از تروریستهای مسلح به خیابان میآید و غائله ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ را به پا میکند. اتحاد نامقدس بنیصدر با ضدانقلاب باعث شد او بهسرعت از سوی مردم پاکسازی و حذف شود. او گمان میکرد که اگر به کف خیابان بیاید مردم او را میپذیرند و اذن جهاد از او میگیرند. این توهم با سیلی سخت از جانب ملت از میان رفت. اما شوک حاصل از آنچنان بر بنیصدر سخت و گران آمد که در همدستی با عوامل گروهک نفاق پس از فرار از کشور در همکاری مشترک با سرویسهای امنیتی غربی و حمایت مالی رژیم بعث و نیز حکام مرتجع منطقه دست به جنایتهای خونین در کف خیابان میزند و علاوه بر شهادت چند صد تن از یاران وفادار انقلاب، ۱۷ هزار تن از مردم بیگناه از کودک سه ساله تا پیرمرد ۹۰ ساله را سلاخی میکند.
بنیصدر پس از چهار دهه کینهتوزی علیه مردم در بیمارستان سالپتریه پاریس به پایان خط رسید، اما در تمامی سالهای اقامت در فرانسه با وجود آلوده بودن دستش در جنایت در آسایش زندگی میکرد و هیچگاه اقدامی در جهت تنبیه یا حذف او انجام نشد. امام (ره) به کسانی که پیشنهاد حذف او را دادند پاسخ منفی میداد و مانع از آن شد. سیره حضرت آقا نیز بر همین مسیر بوده و «سید ابوالحسن» تا آخرین لحظه از مدارا و عطوفت نظام اسلامی بهره برد. استدلال آن بود که بنیصدر و همکارانش از سوی مردم رانده و تبدیل به یک مرده سیاسی است و ضربه زدن به چنین فردی فقط باعث استشمام بوی بد از لاشه او میشود. یاغی سیاسی در پاریس تا آخرین لحظه از عمر خود دست از کینهتوزی علیه مردم برنداشت. ماجرای زندگی و سرگذشت بنیصدر را باید در مراکز پژوهشی و تاریخ معاصر بهدرستی تدریس کرد تا در پس حوادث روزگار پروژه تطهیر او شکل نگیرد و جای جلاد و شهید تغییر نکند. در روزهای اخیر برخی از سر ناآگاهی نسبتهایی در وطندوستی به بنیصدر دادهاند که با ذات و نیتهای او هزاران کیلومتر فاصله دارد! بنیصدر تا آخرین لحظه از زندگیاش زیر سایه مدارای نظام نشسته و چیزی جز کبودی، تیرگی و سیاهی چیزی خلق نکرد. او فردی ناسپاس بود که سرنوشتی بهمراتب بدتر از حرقوص بن زهیر رهبر خوارج در دوران امیرالمؤمنین (ع) پیدا کرد.
زندگی بنیصدر درسهای عبرت فراوانی برای برخی سیاستبازان و مارهای هفت خط داخلی نیز دارد. از مدتها قبل کروبی و موسوی دو شورشی فتنه ۸۸ از الطاف نظام اسلامی برخوردار شده و بدون آنکه محاکمه شده یا خسارتهای به بار آمده را جبران کنند، دوباره به صحنه باز گشتهاند.
اخیراً نقل شده است که در یکی از جلسات محفلی بیان چند جمله از سوی یکی از سران فتنه در محفل کارگزارانیها باعث شده است که هواداران سابق فتنه او را ترور شخصیتی کنند! کسانی که تا دیروز کروبی را روی شانه گرفته و در خیابان میگرداندند حالا اگر دستشان به او برسد حسابش با کرامالکاتبین است. این حادثه یادآور ماجرای عجیبی از بنی صدر است در پاریس وقتی رابطه میان او و مسعود شکراب شد منافقین او را، نهتنها با جیب خالی در خیابانهای پاریس رها کردند، بلکه تا توانستند در جبهه بهاصطلاح مقاومت ملی به او ناسزا گفته و دخترش را طلاق دادند. این روزها سران فتنه از سایه امنیت و مدارای نظام کمال استفاده را میکنند، شورشیهای آن غائله فرصت دارند که از اندک زمان باقیمانده استفاده و راه خود را بهصورت علنی و روشن از دشمن جدا کنند. دلهای خود را جلا داده و توبه کنند. البته راه بنیصدری شدن نیز برای آنها باز است، یاغیهای ناسپاس راه دوم را انتخاب خواهند کرد!