سرویس تاریخ جوان آنلاین: بسیاری از پژوهشگران همواره با این سؤال بیپاسخ مواجه هستند که جمهوری آذربایجان، که به لحاظ فرهنگی و مذهبی، نزدیکترین کشور بعد از فروپاشی شوروی به ایران است، چرا در تقابل با ایران، گوی سبقت را نه تنها از همسایگان ایران، بلکه از کشورهای غیرمسلمان اروپایی ربوده و به بزرگترین پایگاه ضدامنیتی در برابر ایران، تبدیل شده است! تقریباً تمامی عوامل و سازوکارهای ترور دانشمندان هستهای ایران، از طریق جمهوری آذربایجان یا اقلیم کردستان به اسرائیل و بالعکس فراهم شده است. در مقال پیآمده، سعی بر آن بوده که به این پرسشها پاسخ داده شود.
در تبیین دلایل رویکردهای جمهوری آذربایجان در قبال جمهوری اسلامی، باید این کشور را، فاقد مبانی قدرت برای تصمیمگیری درباره سیاستهای داخلی و خارجی دانست. مبانی قدرت را، به دو رشته عوامل اصلی و فرعی میتوان تقسیم کرد، که از جمله عوامل اصلی عبارتند از:
عمق استراتژیک
تمام کشورهایی که از نظر سرزمینی در تنگنا هستند، آسیبپذیری و شکنندگی بسیار بالایی دارند، زیرا به راحتی امکان تصرف و نابودی آنها، با سادهترین سلاحهای ممکن وجود دارد. وسعت جمهوری آذربایجان ۸۶ هزار و ۶۰۰ کیلومترمربع است، که ۲۰ درصد آن در جنگهای با ارمنستان در سالهای ۱۹۹۴-۱۹۹۱، به تصرف ارمنیان درآمد و در صورت تداوم این جنگ، قسمت شمال جمهوری آذربایجان- که محل حضور افراد ناراضی لزگی و آوار بود- نیز سقوط میکرد! جمهوری آذربایجان از حیث وسعت، ۲۱ برابر کوچکتر از ایران است و این وسعت کم، آسیبپذیری باکو را با توجه به نداشتن پتانسیلهای دیگر، به شدت افزایش میدهد.
جمعیت
آمار دولتی باکو، جمعیت جمهوری آذربایجان را در سال ۲۰۱۱ م. ۹ میلیون نفر اعلام کرد. در هنگام فروپاشی شوروی، جمعیت جمهوری آذربایجان، ۷ میلیون و ۲۱ هزار و ۱۷۸ نفر بود. با شروع جنگ قراباغ در سال ۱۹۹۱ و شکلگیری فضای ضدروسی و ضدارمنی در این کشور ۴۰۰ هزار روس، به همین تعداد ارمنی و ۱۵۰ هزار اوکراینی و جمعیتی از اقوام دیگر، از این کشور ترک تابعیت کردند. خروج جمعیت یک میلیونی غیرمسلمان از جمهوری آذربایجان، باعث افزایش جمعیت مسلمان به بیش از ۹۹ درصد و جمعیت شیعه به بیش از ۸۵ درصد شد. ضمن اینکه جمعیت این کشور را به ۶ میلیون نفر کاهش داد. جنگ قراباغ، ضمن جابهجایی قدرت در باکو، منجر به افزایش بیکاری، تنگی معیشت، افزایش سن ازدواج- به دلیل دسترسی آسان به جنس مخالف- کاهش زاد و ولد، افزایش مرگ و میر و نهایتاً مثل همه کشورهای جدا شده از شوروی، با رشد منفی جمعیت همراه شد. علاوه بر این، جمهوری آذربایجان با مهاجرت گسترده جمعیت به خارج، بهویژه روسیه مواجه بوده است. مطابق آمار روسها در نوامبر ۲۰۱۱ م. جمعیت آذریهای مقیم روسیه، بیش از ۲ میلیون نفر بوده است. قبل از فروپاشی شوروی، ۲۳۵ هزار و ۸۸۹ نفر آذری، مقیم روسیه بودند. در آن هنگام و پس از جنگ قراباغ، تعدادی از ۳۰۰ هزار آذری اخراجی از ارمنستان، به روسیه مهاجرت کردند. با این اوصاف بقیه ۵/۱ میلیون جمعیت آذری مقیم روسیه- که در نتیجه وضعیت نامطلوب اقتصادی هر روزه در حال افزایش است- باید از جمهوری آذربایجان به روسیه رفته باشند. با این تفاصیل، پس از فروپاشی شوروی، جمعیت جمهوری آذربایجان باید به ۵/۴ میلیون برسد. با در نظر گرفتن مشکلات فوق، با چه شاخصهای علمی در رشد جمعیتی، مردم این کشور در یک دوره ۲۰ ساله، با افزایش ۱۰۰ درصد به ۹ میلیون نفر میرسد؟
با نگاهی به ۱۵ کشور شکل گرفته بعد از فروپاشی شوروی، هیچ کشوری به لحاظ مشکلات فراوان اقتصادی، با رشد جمعیت همراه نبوده است. برای مثال دو کشور دیگر قفقاز جنوبی یعنی گرجستان و ارمنستان- که هنگام فروپاشی به ترتیب جمعیتی بالغ بر ۵/۵ و ۵/۳ میلیون داشتند- هماکنون جمعیتی معادل ۳/۴ و ۷/۲ میلیون نفر دارند. چرا فقط جمهوری آذربایجان جمعیتش، با افزایش ۱۰۰ درصد مواجه بوده است؟ اما و اگرهای فراوان در آمارهای دولتی جمهوری آذربایجان، به شدت به این شائبه دامن میزند که در صورت درست بودن آمار، چرا به سازمان غیردولتی و بیطرف و حتی کشورهای اروپایی، در این زمینه اجازه نظارت داده نمیشود. جمهوری آذربایجان، فاقد پشتوانه جمعیتی برای تشکیل یک حکومت قدرتمند است.
قدرت اقتصادی
جمهوری آذربایجان دارای نفت شیرین و سبک است. طراحی، استخراج و فروش نفت و گاز جمهوری آذربایجان، به وسیله کنسرسیومی به رهبری بریتیش پترولیوم انگلیسی انجام میشود. در این میان، شرکت بیپی ۴۳/۳۷ درصد، شرکت امریکایی شورون ۲۷/۱۱ درصد، ابنیکس ژاپن ۹۶/۱۰ درصد، شرکت سوکار باکو ۱۰ درصد، شرکت اکسون موبیل امریکا ۸ درصد، شرکت تی. بی. ای. او ترکیه ۷۵/۶ درصد، شرکت نفتی اینوجو ژاپن ۳۰/۴۰ درصد، شرکت آمرواهس امریکا ۷۲/۲ درصد، سهامداران اصلی نفت و گاز جمهوری آذربایجان هستند. نفت این کشور به وسیله سه خط لوله، باکو- نوروسیسک، باکو- تفلیس- جیهان، باکو- سوسپا و راهآهن باکو- باتومی به خارج صادر میشود. درآمد خارجی جمهوری آذربایجان در سال ۲۰۱۱ از فروش نفت، ۳۶ میلیارد دلار بود. گرچه زرق و برق باکو نسبت به بسیاری از شهرهای منطقه، خیرهکننده است، ولی با مسافرت به شهرهای دیگر این جمهوری نوپا، همچون گنجه، لنکران، آستارا، شماخی، داشکسن، مینگهچوئر و غیره، به راحتی میتوان عدم توزیع عادلانه ثروت و نتیجتاً فقر عمومی را مشاهده کرد. با مراجعه به مرز آستارای جنوبی، مردم فقیر و تنگدست جمهوری آذربایجان از نزدیک مشاهده میشوند که با بیصبری هر چه تمامتر، برای خرید محصولات به ایران هجوم میآورند!
قدرت نظامی
تسلیحات مدرن، تأثیر انکارناپذیری در جنگها دارند، ولی تنها عامل پیروز شدن در جنگها، محسوب نمیشوند. کمیت، کیفیت و تفکر حاکم بر نیروهای نظامی، از عوامل اصلی تأثیرگذار در تقویت قدرت دفاعی و تهاجمی هر کشور است. جمهوری آذربایجان مثل همه کشورهای دارای جمعیت کم، امکان افزایش نیروی نظامی به صورت نامحدود و بالا را ندارد، ضمن اینکه جایگاه هویت ملی و معنوی حاکم بر نیروهای نظامی جمهوری آذربایجان، بسیار پایین است. جمهوری آذربایجان در نتیجه تأثیرپذیری از فرهنگ شوروی و تقابل با فرهنگ ایرانی و اسلامی، صرفاً با تکیه بر قومگرایی- با توجه به کثرت اقوام در این کشور- نتوانسته هویت ملی جدا از اسلام و ایران برای خود به دست بیاورد. جمهوری آذربایجان پس از سال ۹۴ و با فروش نفت، همواره در حال انباشت سلاحهای پیشرفته و مدرن است و در سال ۲۰۱۱ م. ۳۵ درصد از بودجه این کشور به خرید تسلیحات اختصاص یافته است. در حالی که این کشور برای ورود به اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۱، کتباً تضمین داده است که در حل مسئله قراباغ، به هیچوجه از قدرت نظامی استفاده نخواهد کرد و حتی در دوره ریاست دورهای یک ماهه بر شورای امنیت سازمان ملل متحد در ماه می ۲۰۱۲ متعهد شد که به هیچوجه بحث قراباغ را در شورای امنیت مطرح نکند. سؤال اینجاست که چرا جمهوری آذربایجان همچنان به خرید تسلیحات ادامه میدهد؟ تسلیحاتی که به مرور زمان کهنه شده و باید برای بهینهسازی، به جایگزینی یا تعویض آن اقدام شود. واقعیت این است که امریکا، اسرائیل و اروپای غربی در عوض خرید نفت و گاز جمهوری آذربایجان، به این کشور اسلحه و کالا میفروشند و حاکمیت جمهوری آذربایجان حداقل بدین وسیله، با نمایش خرید تسلیحات گسترده و نمایش آن در میان مردم و افکار عمومی، کشور را امیدوار به بازپسگیری قراباغ میکند. ارمنیان با وجود جمعیت کمتر و وجود اختلافات بسیار، در مسئله قراباغ وحدتنظر داشتند، اما نیروهای نظامی آذربایجان، توفیقی در جنگهای قراباغ به دست نیاوردند و بر اساس تفکر سوسیالیستی حاکم بر شوروی سابق، گناهان شکست قراباغ را، به گردن نیروهای خارجی انداختند! بر اساس تحقیقات میدانی نگارنده در مناطق جنوبی گرجستان و قراباغ، مشخص شد که به هنگام جنگ قراباغ، میان دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان، یک دادوستد گسترده مستقیم و غیرمستقیم بین نیروهای آذری و ارمنی درگیر به وجود میآمد. آذریهای مقیم جنوب گرجستان، ضمن خرید وسایل نظامی، بنزین و گازوئیل و... به ارمنیهای همسایه در بولینسی و مارنئولی میفروختند و از این طریق به ارمنستان منتقل میشد. جالبتر از قضیه فوق، در منطقه فضولی با توافقهای مافیای ارمنی و آذری، در اوج درگیریها در سالهای ۱۹۹۱ تا ۹۴، به مدت چند ساعت جنگ تعطیل میشد و مبادله کالا صورت میگرفت! معمولاً ارمنیان به آذریها سیگار، مشروب، توتون و... میدادند و در عوض، اسلحه، فشنگ و حتی گلوله تانک و توپ، بنزین و گازوئیل دریافت میکردند. موقعی که سردسته مافیای ارمنی، در جنگ قراباغ کشته شد، سردسته مافیای آذری با یک هواپیمای کوچک، از باکو در ایروان به زمین نشست و بعد از شرکت در مراسم ختم مافیای ارمنی، مجدداً به باکو بازگشت! این مسئله و مسائلی نظیر این، نمیتواند بدون اطلاع و همراهی مقامات بلندپایه جمهوری آذربایجان بوده باشد.
قدرت معنوی
جمهوری آذربایجان برای جبران عمق استراتژیک و جمعیت کم، با کنار زدن هویت ملی و دینی و با در نظر گرفتن آسیبپذیری عمیق فرهنگی، سیاست ملت و دولت تکقومی را، در پیش گرفته تا مشکل کثرت اقوام داخلی خود را، با این سیاست تهاجمی جبران کند. در نتیجه، با درهم آمیختن پانآذریسم دارای عقبه سوسیالیستی و کمونیستی، با پانترکیسم ریشهدار در کاپیتالیسم غربی، سعی کرد تا ضمن حل مشکلات داخلی از ترکزبانان داغستان روسیه، گرجستان و ایران یارگیری کند. اگرچه این سیاست، لایه نازکی از ترکزبانان این منطقه را جذب کرد، اما مشکلات بسیاری برای این کشور پیش آورد. سیاستهای پانآذریستی جمهوری آذربایجان، باعث فشار روسها بر شیعیان آذری دربند شد. دربند قبل از فروپاشی، تنها شهر با اکثریت شیعه در روسیه بود، که در اثر سیاستهای غلط باکو، در اثر فشاری که اعمال میشد، باعث مهاجرت شیعیان به سایر نقاط شد به طوری که هماکنون ۳۵ درصد جمعیت دربند را، شیعیان تشکیل میدهند. دولت گرجستان جهت جلوگیری از واگرایی ترکزبانان منطقه مارنئولی و بولینسی، روستاوی و دمانیسی، با تأسیس اداره مرجعیت دینی در تفلیس، اداره مسلمانان این کشور را، از اداره مسلمانان قفقاز زیر نظر حاکمیت جمهوری آذربایجان جدا کرد. ناگفته نماند مسلمانان ترکزبان جنوب گرجستان، ترکمانان بورچالو هستند که در دوره شاهعباس اول، از منطقه فارس در جنوب ایران به گرجستان کوچانده شدهاند. دولت گرجستان، برنامه مفصلی در جهت شناساندن هویت تاریخی این عده از مسلمانان دارد تا از واگرایی آنها جلوگیری کند، ضمن اینکه تشویقهای گستردهای همراه با اجبار یادگیری زبان گرجی، برای ورود به مراکز دانشگاهی به اجرا گذاشته است.
سیاست یک بام و دو هوای حاکمیت جمهوری آذربایجان، مبنی بر اینکه هر جا آذری هست، آنجا آذربایجان است، باعث خروج حدود ۳۰۰ هزار آذری، از ارمنستان به هنگام جنگ قراباغ شد. البته جمهوری آذربایجان، این سخن ارمنیان را که میگویند: «چون در قراباغ اکثریت ارمنی است پس باید جزو ارمنستان باشد»، را یک سیاست فاشیستی میخواند. در راستای شکلگیری آذربایجان بزرگ، بیشترین توجه حاکمیت جمهوری آذربایجان، به مناطق ترکزبان ایران است، که تاکنون دولت ایران، برنامهای را برای مقابله با این طرح جمهوری آذربایجان ارائه نداده است. نظر به اینکه جمهوری آذربایجان، ارمنیان را ترکانی میداند که در فرآیند ارمنی شدن! قرار گرفتهاند، تقریباً بر تمامی کشور ارمنستان، ادعای ارضی دارد. به نظر میرسد در صورت تدوین استراتژی واحدی از سوی چهار کشور ایران، روسیه، گرجستان و ارمنستان، جمهوری آذربایجان به ناچار از بخشی از ادعاهای رسمی خود، صرفنظر کند.
با کشورهای فاقد منابع قدرت، نمیتوان رابطه استراتژیک و راهبردی داشت. جمهوری آذربایجان به دلیل نداشتن این شرایط، فاقد ظرفیت بینالمللی، برای تصمیمگیری کلان در سیاست خارجی و حتی داخلی است. در نتیجه به ناچار، منافع ملی خود را با منافع قدرتهای بینالمللی گره زده است. با مطالعه تاریخ منطقه مشخص میشود، که مقامات بادکوبه همیشه در خدمت قدرتهای بزرگ وقت یعنی روسیه، بعداً شوروی و پس از فروپاشی غرب بودهاند. مشکلات روابط ایران و جمهوری آذربایجان، ریشه در روابط تیره و تار ایران و غرب دارد. در صورت عدم بهبود، روابط دو کشور روزبهروز تیرهتر خواهد شد. بعضی سیاستگذاران ایرانی، توانمندیهایی را برای گسترش روابط با جمهوری آذربایجان در باکو جستوجو میکنند، که امکان شکلگیری آن به دلیل نداشتن مبانی قدرت، وجود ندارد. به دلیل نفوذ امریکا، اسرائیل، روسیه و انگلیس در جمهوری آذربایجان، اجازه برنامهنویسی روابط بهتر با ایران به باکو داده نمیشود، چه رسد به عملیاتی شدن این روابط! هرگاه ایران با ارتقای وزن بینالمللی خود، به قدرت جهانی تبدیل شود، در آن صورت جمهوری آذربایجان و کشورهای نظیر آن، با ایران هماهنگتر خواهند شد.