سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: موزهها همواره با داشتههایشان شناخته شدهاند، لذا مستند بر ارزشهای مادی و معنوی و موضوعی خود، از مهمترین داشتههای فرهنگی جوامع هستند که وجه مالکیت ملی و گاه فراملی دارند، حتی موزههای خصوصی هم که مبتنی بر آثار و جریانهای فرهنگی هستند از این قاعده مستثنی نیستند.
درباره موزهها به کار بردن عباراتی، چون «موزههای بیچاره»، «بینوایی موزهها»، «فقر موزهها» و «موزههای رنجور» و عبارات و اصطلاحاتی اینچنینی دور از جهان حقیقی موزههاست، اما اگر موزه را علاوه بر دادههای مادی و معنوی، مجموعهای از منابع و سرمایه، درگیریهای فعالیتی موزه و کارکنان آن، رویکردها و عملکردها و سیاستهای راهبردی و مدیریتی و... در نظر بگیریم، حالا بهتر متوجه میشویم که غنایش کجاست و گرفتاریاش چیست؟! گرفتاری و کاستی و استیصال و رنج و رخوت و بینوایی و بیمایگی و درد در کار فرهنگ بسیار است. میتوان به چند شاهد مثال در ارتباط با موزهها اشاره کرد؛ کمی دادهها و آثار و اطلاعات در نسبت با موضوع و عنوان و نام و ماهیت خود و حتی کمی یا کوچکی فضا در نسبت با مجموعه و موضوع آن موزه.
موزهها در ایران اغلب سیاست و فعالیت و تلاشی برای جذب و حفظ و فزونی مخاطب ندارند و نتوانستهاند به طیف بیشتر و مختلف مخاطب دست پیدا کنند و تنها به آنچه بوده و هست اکتفا کردهاند تا شاید برحسب اتفاق یا علاقه خود مردم، بر آنها افزوده شود، این ویژگی موزههای ضعیف و منفعل در خدمترسانی به جامعه است.
موزهها از تمامی فعالیتها و وظایف خود به دو سه مورد محدود و تکرارشونده اکتفا میکنند، حوزه عملکردی و ارتباطی خود را گسترش نمیدهند و دست به تغییر روشها برای بهتر شدن وضعیت نمیزنند.
وقتی موزهها تنها به دادههای مادی اکتفا میکنند و نقش سرمایه دار فرهنگی خود را ایفا نمیکنند و بر توسعه مفاهیم و ارزشهای مادی و معنوی خود نمیافزایند و خالی از ایدههای خلاقانه، مفهومی، کاربردی و جریانساز هستند.
در تنگنای ساختارهای اداری
موزهها زمانی که در تنگنای ساختار اداری ناآگاه از نیازهای موزه قرار میگیرند، بیچاره میشوند. این ساختارها، نظام راهبری و چشمانداز بلندمدت ندارند که نمود آن مدیریتهای نو به نو و خالی از دانش و فرهنگ لازم است که موزهها را از مسیر اصلی منحرف میکنند یا فرصتها را میسوزانند و موجب توقف موزهها میشوند.
وقتی سرمایههای فکری و منابع انسانی کارآمد، بهواسطه همین نظام مدیریتی، پس رانده میشوند یا وقتی که موزهها و کارکنانشان در انفعال یا تنش فعالیتی قرار میگیرند که یکی از عوامل آن، کارکنان کارنکنِ روزگذران هستند که این گروه، حرفهایهای موزهها و کارکنان متهعد و دلسوز و اثرگذار ساعی را گرفتار فضایی تنگ و ناامیدکننده میکنند و این مسئله یکی از بزرگترین گرفتاریهای موزههاست.
بیمایگی موزهها هم هنگامی است که به جای آنکه به معنای واقعی خود، محل ارائه و پردازش فرهنگ و هنر و علم و دانش و تاریخ و تفریح و فراغت بر بستر ارزشها و فعالیتهای پرمغز باشند، تنها مکانی برای نمایش میشوند و آن هم نه نمایش موزهای؛ نمایشی از کار برای تأمین نظر مدیر بالادستی.
باز هم ضعف نیروی انسانی
فقر در بسیاری از موزهها فزونی یافته چراکه امر مهم پژوهش را نادیده انگاشته و متوجه دانشمحور بودن موزهها نیستند و دست به پالایش دادهها و پردازش پژوهشی برنامههای خود نمیزنند. داستان مضحک موزهها آنجاست که در برخی موارد، آنچه را که طبق مسئولیت اداری برعهدهشان است و جزو امور اداری پشت صحنه موزههاست، در قالب رویداد شگفت موزهها ارائه میدهند.
بسیاری موارد دیگر را میتوان در ارتباط با مسئله موزهها برشمرد، اما به خاطر داشته باشیم که موزه، طبق ماهیت ذاتی خود، قدرتمند است و داشتههای آن سلب ناشدنی، اما حقیقت امروز موزهها این است که به همان اندازه که دارا هستند، به همان اندازه هم نادارند.
متأسفانه درباره موزهها راهبردی مدیریتی، علمی، نظارتی و حاکم و تعیینکننده از سوی وزارتخانه میراث فرهنگی و متعاقباً اداره کل موزهها، اعمال نشده که این نقص به دلایل مختلفی بوده و بیان این موضوع به معنی ناکارآمدی اداره کل موزهها نبوده و چه بسا این اداره در طول سالهای فعالیت خود با تعامل و تسهیل امور، در فزونی موزههای ایجاد شده نقش مشوق و همراه را داشته و دارد، اما لازم است در نقش مرجعیت تعیینکننده، نسبت به موزهداری تمامی نهادها، مهر خود را بکوبد تا موزهها از گزند رفتارهای سلیقهای و غیرحرفهای متولیان دیگر دور بمانند.
تک تک موزهها و صدها نفر که متعهدانه برای موزهها کار میکنند و هزاران نفر که به موزهها میآیند و میلیونها نفر که موزهها را در فضای مجازی میبینند، فعالیت و رویکرد و نگاهشان در پیوند مستقیم با رویکرد و عملکرد متولیان موزهها قرار دارد که اغلب راهبرد تخصصی ندارند.
موزهها گرفتار شدهاند؛ گرفتار سیستمی که یکپارچه نیست، سلیقهای است و گویا تغییرناپذیر، البته در این سالها برخی نهادها بسیار موفق و قابل قبول عمل کردهاند، اما مسائلی که بیان شد، در بسیاری موارد وجود دارد. اکنون انتظار این است وزارت جدید میراث فرهنگی با تغییر روشها و با تکیه بر سبقه و تجربه اداره کل موزهها، قدمی در بهبود وضعیت همه موزهها ایجاد و نقش معنوی خود را نسبت به همه موزهها و موزهداران ایفا و راهکارها و راهبردها را تدوین و عملیاتی کند.
نیازمند نهاد ناظر تخصصی
موزههای ما نیازمند نهاد ناظر تخصصی هستند تا در بسیاری مواقع پیروزمندیهای نمایشی برخی موزهها و متولیان موزهها را در زیر ذرهبین تخصصی کاری مورد نظاره قرار دهند تا شاید کمی از فلاکت تحمیل شده بر موزهها کاسته شود. یک شبکه اطلاعاتی تخصصی موزهای که بتواند به ثبت و ضبط و نظارت موزهها بپردازد، میتواند عاملی کمککننده و تعیینکننده در آینده روشن و شفاف و انحصاری موزهها ایفا کند، بیتردید در چنین فضایی همه حرفهایهای موزهها مشارکت خواهند کرد و حتی برای آیندگان آرشیوی از موزهها و نحوه فعالیتهایشان به دست خواهد آمد. ضروری است در امر موزه ها، به مسئله تحلیل وضعیت و رویکردها بپردازیم، در غیر این صورت نمیتوان انتظار بهتر شدن داشت. در حالی که بار فرهنگ بر گرده موزههاست، نگذاریم که بیمایگی و سهلانگاری، موزهها را خسته کند. همه مردم باید در قبال همه موزهها مطالبهگر باشند، برایشان اهمیت پیدا کند همانطور که به رخدادهای موزه هنر معاصر ایران واکنش نشان میدهند به همان میزان هم به موزه کوچکی که در شرف تعطیلی است، توجه نشان دهند. حال باید پرسید چگونه باید ذهن مردم را به موزهها حساس کرد؟! چگونه باید به همان میزان که کنشگری در بخشی از موضوعات جامعه وجود دارد، آن را در قبال موزهها ایجاد کرد؟! اینها پرسشهایی است که نیاز به بررسی موردی و ارائه راهکار اجرایی دارد و در این مورد اهالی و حامیان موزهها و انجمنها و گروههای فرهنگی میتوانند نقش مؤثری ایفا کنند. نباید تنها درباره موزهها حرف زد بلکه با تلاش و کنش و مطالبه، بر داشتهها و داراییهای فرهنگیمان بیفزاییم.
*کارشناس موزه