کد خبر: 1068945
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
نمونه‌ای از تحریف رویداد‌های تاریخی ایران، توسط جریان پان‌ترکیست
مصادره به مطلوب شخصیت‌ها و وقایع پرارج تاریخی از رویکرد‌های شناخته‌شده جریانات فرصت‌طلب به شمار می‌رود. چنین اقدامی در قالب یک اثر تاریخی- پژوهشی و از سوی پان‌ترکیست‌های جمهوری آذربایجان درباره قیام زنده‌یاد شیخ محمد خیابانی صورت گرفته است. مقال پی آمده در نقد تحریفات صورت گرفته در کتاب «تبریز طوفانی، قیام شیخ محمد خیابانی تألیف شوکت علی قیزی و ترجمه پرویز زارع‌شاهمرسی» به نگارش درآمده است.
مسعود عرفانیان

سرویس تاریخ جوان آنلاین:   مصادره به مطلوب شخصیت‌ها و وقایع پرارج تاریخی از رویکرد‌های شناخته‌شده جریانات فرصت‌طلب به شمار می‌رود. چنین اقدامی در قالب یک اثر تاریخی- پژوهشی و از سوی پان‌ترکیست‌های جمهوری آذربایجان درباره قیام زنده‌یاد شیخ محمد خیابانی صورت گرفته است. مقال پی آمده در نقد تحریفات صورت گرفته در کتاب «تبریز طوفانی، قیام شیخ محمد خیابانی تألیف شوکت علی قیزی و ترجمه پرویز زارع‌شاهمرسی» به نگارش درآمده است.


بی‌تردید مصادره به مطلوب، یکی از راه‌های دستیابی تاریخ‌نگاران جمهوری موسوم به آذربایجان به مقصود است، حال می‌خواهد این شیوه درباره یک شخص، یک رویداد و یک اثر هنری باشد یا چیز‌های دیگری از این دست، اصلاً تفاوتی نمی‌کند، مهم این است که به گونه‌ای بتوان آن را به آذربایجان و ترک‌ها منتسب نمود. خیزش شیخ محمد خیابانی در سال ۱۲۹۹ ش، یکی از رویداد‌هایی است که طرف توجه آذری‌ها قرار گرفته و علاقه ویژه‌ای به آن نشان داده‌اند و چه در دوره شوروی و چه پس از آن در نوشته‌هایی درباره تاریخ معاصر ایران یا به شکل مستقل به آن پرداخته و کتاب‌ها و مقاله‌هایی را در این زمینه منتشر کرده‌اند، از جمله اثری که در ذیل مورد نقد و بررسی قرار گرفته و انگیزه این نوشتار را فراهم نموده است.

مفاد یک تحریف نامه!
کتاب «تبریز طوفانی، قیام شیخ محمد خیابانی» تألیف شوکت علی قیزی و ترجمه پرویز زارع‌شاهمرسی است که انتشارات اختر آن را منتشر ساخته است. این کتاب برای نخستین بار در سال ۱۹۹۰، یعنی در آستانه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جمهوری آذربایجان از سوی نشر علم منتشر شده و مترجم آن را از زبان ترکی آذربایجانی به زبان پارسی برگردانیده است. نام اصلی کتاب «۱۹۲۰ نجی ایل تبریز عوصیانی» (شوروش سال ۱۹۲۰ تبریز) بوده که معلوم نیست مترجم به چه دلیل، آن را به تبریز طوفانی ترجمه کرده است! گرچه او در پیش‌گفتار در این باره توضیحی داده است، اما این توضیح چندان منطقی به نظر نمی‌رسد! کتاب در دو فصل تنظیم شده است؛ فصل اول «تأثیر زمینه‌های سیاسی- اقتصادی و اجتماعی آذربایجان در جنبش ۱۹۲۰ تبریز» و فصل دوم «قیام ۱۹۲۰ تبریز» که خود به بخش‌های کوچک‌تری تقسیم شده است. بخش نخست کتاب براساس همان الگوی همیشگی تحلیل‌های مارکسیستی رایج در اتحاد جماهیر شوروی سابق و در قالب کلیشه‌ای ازپیش‌تعیین‌شده، نگارش یافته و با همان ادبیات- که برای ما ایرانیان بیگانه نیست- بحث را پیش برده است.
بررسی محدود زمینه‌های سیاسی- اقتصادی و اجتماعی وقوع قیام و ارائه تصویری از وضعیت زندگانی مردم آذربایجان در دوران مشروطیت و پس از آن در سال‌های منتهی به خیزش خیابانی و برشمردن اشکال مالکیت در روستا‌های آذربایجان و چگونگی روابط بزرگ مالکان و زمینداران با دهقانان و دیگر اقشار جامعه و همچنین وضعیت زندگی پیشه‌وران شهری و روابط بازرگانی میان ایران و روسیه و شرح مختصری از زندگانی شیخ محمد خیابانی و فعالیت او در تبریز و فرقه دموکرات و... مباحثی است که نویسنده کتاب، این فصل را با آن آغاز نموده است. نظر به گستردگی دامنه تحریفات و نوشته‌های بی‌اساس و مخدوش نویسنده که در جای‌جای اثر به چشم می‌خورد از نقد و بررسی تک‌تک موارد خودداری و تنها به چند مورد از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم.

دین‌زدایی از قیام شیخ!
در زندگینامه شیخ محمد خیابانی به عنوان رهبر و آغازکننده خیزش که در اصل موضوع کتاب به او اختصاص دارد و به طور حتم باید در فصل یا بخشی جداگانه آورده می‌شد از بار فعالیت‌های دینی او به عنوان یک روحانی کاسته شده و در حقیقت به جز از اشاره به تحصیلات او در قالب جمله: «و علومی، چون فقه، اصول، نجوم، ریاضیات تاریخ، جغرافی و ادبیات و همچنین زبان‌های روسی و فرانسوی را آموخته و در مشاغل مختلف به فعالیت پرداخت» به چیزی اشاره نشده است، بلکه فعالیت‌های دینی او نیز به شکلی بیرنگ ارائه و تبدیل به فعالیت سیاسی شده است. با اینکه چهره‌هایی، چون علی آذری اذعان کرده‌اند خیابانی مدت چهار سال در مسجد جامع و مسجد کریم‌خان محله خیابان، امامت کرده و بیش از هزار نفر نمازگزار به او اقتدا می‌کرده‌اند و خیابانی در زمان خود زاهدترین و به نسبت، فقیه‌ترین هم‌دوره‌های خود از امامان جماعت بود و این در حالی است که خانم علی قیزی همین موضوع را گرفته و در برداشتی جدید، تنها از سخنرانی‌ها و نطق‌های سیاسی خیابانی در دو مسجد کریم‌خان محله خیابان و همچنین مسجد صمصام‌خان سخن گفته است! او در جایی دیگر نوشته است: «سیدالمحققین نیز علاوه بر خیابانی تحصیلات دینی داشت، ولی او نیز مانند خیابانی خادم دینی نبود و قشر روحانی را نمایندگی نمی‌کرد!» یا «خیابانی در هیچ کدام از سخنران‌هایش [سخنرانی‌هایش]، طبق قاعده به موضوعات دینی نمی‌پرداخت (از قرآن و خداوند نامی نمی‌برد)، ولی در زمان آغاز قیام در ماه رمضان و به عبارت دقیق‌تر در ایام احیاء و ۲۱ رمضان به شکلی کوتاه ضمن اشاره به علی [ع]و سخنان مشهورش، جملاتی در این خصوص بیان کرد...». بی‌تردید اتخاذ این رویکرد در راستای اهداف خاصی صورت پذیرفته است تا نتایج خودخواسته از آن گرفته شود، مانند اینکه «او [ خیابانی]در این زمان به واسطه زبان روسی با آثار کلاسیک ادبیات روسی و آثار لنین و مارکس آشنا شد»؛ چیزی که دست‌کم در منابع و مآخذ ایرانی به آن اشاره نشده که: شیخ محمد خیابانی با آثار مارکس و لنین آشنایی داشته و آن‌ها را می‌خوانده است! کسروی که از نزدیک با خیابانی آشنایی داشته و گزارش کاملی از خیزش او اقدامات و کارهایش نوشته و اکنون در دسترس ماست- و همین نوشته او مورد استفاده بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته- چیزی در این باره ننوشته است. این یعنی یک تحریف آشکار که وقتی در کنار دیگر نوشته‌های نویسنده کتاب قرار بگیرد، چهره‌ای از خیابانی ترسیم می‌شود که در حقیقت او اگر چه یک مارکسیست- لنینیست یا کمونیست معرفی نشده، اما به عنوان یک هوادار شوروی و بلشویک‌ها شناسانده شده است.
احمد کسروی ضمن اشاره به عدم وجود موضع روشن و قاطع شیخ محمد خیابانی در برابر بلشویک‌ها- که در اصل نمی‌توان از آن نزدیکی خیابانی به بلشویک‌ها را دریافت- بر این تأکید می‌کند که: «راستی این است که خیابانی گرایش به بلشویک‌ها نمی‌داشت و جز در پی اندیشه‌های خود نمی‌بود، لیکن برای ترسانیدن دولت ایران و انگلیس‌ها (که هنوز در ایران دسته‌های سپاهی و اداره‌های سیاسی داشتند) به چنان نمایشی راه می‌داد و رشته را با کنسول آلمان پاره نمی‌کرد». آیا از این روشن‌تر هم می‌توان سخن گفت؟ آیا گفته‌های کسروی که خود از نزدیک در مرکز رویداد قرار داشته و از اعضای حزب دموکرات بوده و در پیش از خیزش از یاران شیخ محمد خیابانی بوده که به دلایلی بعد‌ها در جبهه مخالف شیخ قرار می‌گیرد، ملاک است یا مأخذی مجهول که نویسنده به آن اشاره کرده است؟ گذشته از این، خیابانی در نطق شب پنج‌شنبه ۱۳ جولای ۱۲۹۹ خود می‌گوید: «ما در عمر سیاسی خودمان، فقط یک دفعه با بیگانگان متحداً نمایش دادیم و این در وقتی بود که قمبروف‌ها در تبریز بودند و سالدات‌های بلشویک را در تحت فرماندهی خود داشتند. ما با آن افواج بلشویکی که آزادی و استقلال ایران را مانند استقلال و آزادی مملکت خودشان محترم شمردند و معاهده ۱۹۰۷ را پاره کردند، بدون محذور همراه شدیم و به همراهی آن‌ها برسر قبور شهدای آزادی ایران رفته اجرای جشن و آیین نمودیم...». همان گونه که مشخص است، خیابانی فقط یک بار در گردهمایی مشترکی با بلشویک‌ها، آن هم به قصد تجلیل از شهدای انقلاب مشروطه و کشته‌شدگان رویداد سال ۱۳۳۰ ق که آزاده‌ای، چون ثقه‌الاسلام در میان آنان بود، شرکت داشته و این یک موضوع عادی است که رهبری یک جریان سیاسی برای نیل به اهداف استراتژیک تاکتیک‌های مبارزاتی گوناگونی را به کار بندد. افزون بر این آیا می‌توان پذیرفت که موضع قاطع خیابانی در برابر بیگانگان که در بسیاری از نطق‌هایش به روشنی دیده می‌شود، او را به چنین کاری رهنمون می‌گردید؟ پاسخ کاملاً روشن است: خیر. اساساً در این کتاب، عملکرد سوسیال‌دموکرات‌ها و بلشویک‌ها پررنگ است و از شوروی بسیار تعریف و تمجید شده است که به جهت تکراری و کلیشه‌ای بودن آنها- که خواننده ایرانی با این نوع ادبیات بیگانه نیست- از پرداختن جداگانه به آن خودداری می‌کنیم.

برجسته نمودن جنبه قومی خیزش خیابانی
از همان ابتدا، نویسنده به طرح مسائل غیرواقعی پرداخته است تا مانند روش معمول این نوع نگارش‌ها به نتیجه خودخواسته برسد. او نوشته است: «مأموران غیرآذربایجانی که برای اداره آذربایجان از طرف مرکز تعیین می‌شدند، حقوق ملی مردم آذربایجان را نیز پایمال می‌کردند!...» و مآخذ این گفته خود را در زیرنویس شماره ۳ همان صفحه معرفی کرده است. صرف‌نظر از نادرستی این موضوع، وقتی به زیرنویس شماره ۳ این صفحه مراجعه می‌کنیم، می‌خوانیم: «۳. برای آگاهی بیشتر درباره ستم بر مردم غیرفارس ایران در این دوره، ن. ک: خدا داده!». اما برای آگاهی از اینکه این مأخذی که بدان ارجاع داده شده است، چیست، کی و در کجا نوشته و چاپ شده است به «فهرست منابع» چهار صفحه‌ای کتاب - که به زبان ترکی و با حروف سیریلیک، روسی و فارسی با حروف سیریلیک چاپ شده- مراجعه می‌کنیم، چیزی نمی‌یابیم و اثری از چنین نوشته‌ای در آنجا نمی‌بینیم! باید از خانم نویسنده پرسید که: اگر واقعاً ستمی بوده، آیا فقط خاص آذربایجان بوده است؟ آیا مردم سایر نقاط ایران، مانند: گیلان، مازندران، نواحی غرب، جنوب، شرق و مرکز ایران و حتی تهران در راحتی و آسایش و رفاه به سر می‌بردند؟ سیاست‌های نادرست حاکمان، غارت اموال، جور و ستم، بی‌عدالتی، نبود امکانات آموزشی و درمانی و ده‌ها مورد دیگر از این دست در این مناطق وجود نداشته است؟ راه دور نمی‌رویم و فهرست‌وار به رویداد‌های ۱۰۶ ساله اخیر ایران، اشاره می‌کنیم: آیا رویداد‌های انقلاب مشروطیت، شکست آن و حوادث بعدی مانند: روی کار آمدن رضاخان، شهریور ۱۳۲۰، رویداد‌های ۱۲ سال پس از آن تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، رویداد‌های سال ۱۳۴۲ و سرانجام، خیزش همگانی مردم ایران در بهمن‌ماه ۱۳۵۷، بیان‌کننده چه چیزی می‌تواند باشد و دلایل آن چه بوده است؟ به طور حتم همه عللی که مردم آذربایجان را به خیزش واداشت در تهییج و ترغیب مردمان دیگر نواحی ایران نیز مؤثر بوده و در یک کلام، می‌توان گفت عدم‌پاسخگویی به خواست‌ها و نیاز‌های مبرم مردم ایران و حل نکردن بسیاری از مشکلات آنان در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... از سوی حاکمان و پادشاهان، زمینه‌های اصلی نارضایتی توده‌های مردم ایران از حاکمان را به وجود آورده و درد مشترک همه ایرانیان بوده است. اساساً یکی از محور‌های تحریفات نویسنده در کتاب، کاستن از جنبه‌های همگانی خیزش خیابانی در چارچوب ایران و محدود نمودن آن به آذربایجان است. نویسنده با گزینش آن بخش از گفته‌های خیابانی درباره آذربایجان و بخش‌هایی که او در نطق‌هایش مرکز و مرکزنشینان را مورد خطاب قرار داده، سعی در القای همین بینش خود و هم‌فکرانش دارد که هدف خیزش خیابانی آزادسازی آذربایجان بوده و آذربایجان رودرروی مرکز ایستاده است، به عنوان نمونه به موارد زیر توجه نمایید!
«ای آذربایجان!... تو برخاسته‌ای، خیزشی محکم‌تر بایسته است...»، «برپایی آسایش همگانی در تمام ایالت آذربایجان، پایان دادن به مخالفت نمایندگان حکومت با مشروطه و تبدیل مشروطه از حرف به عمل...»، «مقالات روزنامه‌های تهران از نظر ما هیچ اهمیتی ندارد و در آینده نیز نخواهند داشت...»، «طوایف ما وطن‌پرست هستند، اینان فرزندان این سرزمین هستند. آنان می‌خواهند آزاد شوند و...»، «آذربایجان آسیب‌های زیادی متحمل شده، دچار ناملایمات شده و خسارت فراوانی از خودی و بیگانه بر آن آمده است...». اما اوج کار نویسنده در این زمینه، مقاله «آذربایجان» شیخ محمد خیابانی است که در شماره ۳۴ روزنامه تجدد به چاپ رسیده است. در این مقاله شیخ محمد خیابانی با مورد خطاب قرار دادن «آذربایجان» و «دموکراسی آذربایجان» به مصائب و سختی‌هایی که بر آنجا رفته اشاره نموده و در دو بند (پاراگراف) آخر مقاله می‌نویسد: «تو یک حصه از خاک ایران هستی که گویا این سرزمین کهنسال با یک تقلای صرع‌آمیز تمام عضلات فرسوده خودش را با یک کوشش دیوآسا بلند کرده به سوی اروپای متمدن پرتاب نموده است. به نام آن همه فداکاری‌ها که تا امروز متحمل شده به نام آن همه خون‌های پاک که بر خاک تو جاری گردیده‌اند،‌ای آذربایجان لایموت، این انتظارات را تکذیب منما! سرت را بلند‌دار و زنده و پاینده باش!...». حال به اتفاق، بخش‌های گزینشی خانم شوکت علی قیزی از همین مقاله را در کتاب ایشان می‌خوانیم: «ای آذربایجان!‌ای دموکراسی آذربایجان... تو تنها راهرو صحنه پهناور تجدد و تکامل هستی، تجربه دیده از آزمون به درآمده و اینک در برابر تو مرحله جدید گشوده است. قیام بر علیه استبداد، ایستادگی در برابر استیلای اجنبی، مبارزه با عناصر خرابکار داخلی شجاعت، غیرت، جانفشانی و متانت می‌خواهد.‌ای آذربایجان جاوید... سرت را بالا نگهدار، زنده باد! همواره زنده باد!...».
این دست تحریف‌ها، اما البته چیز عجیبی نیست و کسانی که با این گونه نوشته‌ها سر و کار دارند و با روش تاریخ‌نگاری تاریخ‌نگاران جمهوری آذربایجان آشنا هستند از این گونه نوشته‌ها و بسیار تندتر و افراطی‌تر از این هم دیده‌اند. باز جای شکرش باقی است که خانم علی قیزی، کمی انصاف به خرج داده و با ذکر دلایلی، ادعای برخی نویسندگانی را که خیزش خیابانی را نشانه جدایی از ایران دانسته‌اند، رد می‌کند! باری با مراجعه به نطق‌های شیخ محمد خیابانی بار‌ها و بارها، بر تأکید او بر اینکه آذربایجان جزئی از ایران است، وحدت و همبستگی با کل ایران از ویژگی‌های قیام او و حفظ یکپارچگی ایران و برقراری دموکراسی در همه ایران از دغدغه‌های اصلی اوست و نام بردن از ایران به عنوان «وطن مقدس» و نیز به سر دادن شعار‌های «زنده باد ایران» توسط هوادارانش در میان یا در پایان نطق‌های او برمی‌خوریم و همین خود می‌رساند که خیزش خیابانی، اساساً با انگیزه‌های قومی نبوده و ابداً و به هیچ عنوان، ماهیت تجزیه‌طلبانه و جدایی‌خواهانه نداشته است.

تبدیل «آزادیستان» به «آزادستان!»
در حالی که همه منابع و مآخذ و پژوهش‌های متأخر که به خیزش خیابانی پرداخته یا در این باره نوشته‌هایی در آن‌ها وجود دارد به طور متفق‌القول می‌نویسند که: خیابانی نام آذربایجان را که یکی از دلایل آن در اعتراض به نامگذاری اران به آذربایجان بود به «آزادیستان» تغییر داد، خانم علی قیزی در کمال ناباوری و شگفتی، «آزادیستان» را به «آزادستان» تبدیل کرده و در سرتاسر کتاب از واژه «آزادستان» استفاده کرده است! نکته‌ای که به باور ما، اتفاقی و از روی سهو نیست و کاملاً آگاهانه، هدفمند و از روی برنامه‌ریزی و برای نیل به همان اهداف ازپیش‌تعیین‌شده‌ای است که تمامی تاریخ‌نگاران جمهوری موسوم به آذربایجان به تعقیب آن پرداخته‌اند، اما در باب وجه تسمیه «آزادیستان»، احمد کسروی چنین آورده است: «در همان روز‌های نخست خیزش، حاجی اسماعیل‌آقا امیرخیزی که از آزادی‌خواهان کهن و این زمان از نزدیکان خیابانی می‌بود، پیشنهاد کرد آذربایجان، چون در راه مشروطه کوشش‌ها کرده و آزادی را برای ایران او گرفته نامش را آزادیستان بگذاریم...». خودِ شیخ محمد خیابانی نیز در یکی از نطق‌هایش به «آزادیستان» اشاره نموده است. بهار نیز می‌نویسد: «مرحوم شیخ محمد خیابانی... و رفقایش... نام آذربایجان را آزادیستان نهادند». همچنین صدر هاشمی هم نام مجله‌ای را که در همان روزگار به سردبیری میرزا تقی‌خان رفعت یاور شیخ محمد خیابانی، منتشر می‌شده آزادیستان» نوشته است و در قطعه شعری هم که وحید دستگردی به مناسبت انتشار «آزادیستان» سروده، او نیز نام «آزادیستان» را آورده و آرین‌پور هم این نام را به همان شکل «آزادیستان» ضبط کرده است. ضبط نام «آزادیستان» محدود به آنچه اشاره شد نیست و حتی در آثار چاپ شده در جمهوری آذربایجان- چه پیش و چه پس از استقلال- به آن برمی‌خوریم. در انسیکلوپدی جمهوری آذربایجان، این نام با حروف سیریلیک «آزادیستان» ضبط شده است. در تاریخ مختصر آذربایجان هم این نام با حروف لاتین «آزادیستان» ضبط گردیده است. در یک کتاب درسی تاریخ آذربایجان که برای شاگردان کلاس پنجم دبستان تدوین شده است هم ضمن خطا دانستن تغییر نام آذربایجان، نام «آزادیستان» با حروف لاتین نوشته شده و همچنین است در کتاب آتایوردو که نام «آزادیستان» با حروف سیاه مشخص شده است. چنانکه ذکر شد با وجود این انتشارات بسیار روشن و واضح و با تأکید بر اینکه نویسنده در فهرست منابع و مآخذ خود نیز از مجله «آزادیستان» نام برده، چرا در داخل متن کتاب و در همه صفحه‌ها، «آزادیستان» تبدیل به «آزادستان» شده است؟ نکته‌ای ظریف، اما بسیار مهم در این تغییر نهفته است! با در نظر گرفتن مفهوم پسوند «ستان» که در ترکیب با اسامی معنی سرزمین، کشور یا اقامتگاه می‌دهد، مانند: بلوچستان، کردستان تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان و... معنی «آزادیستان» که از ترکیب آزادی به اضافه ستان به دست آمده، می‌شود: سرزمین آزادی، اما در حالت دیگر یعنی «آزادستان» که از ترکیب آزاد به اضافه ستان درست شده، یعنی سرزمین آزاد که القاکننده و حاکی از آزادی و جدایی آذربایجان از ایران است. به طوری که ملاحظه می‌شود به همین آسانی و سادگی نکته‌ای طرح می‌شود و سپس با افزودن شاخ و برگ به آن در یک روند نه چندان طولانی، آن را تبلیغ می‌کنند و بعد‌ها به عنوان واقعیت در کتاب‌های درسی و ... به دانش‌آموزان و دیگران ارائه می‌دهند؛ کاری که نمونه‌های بارز آن را در تغییر نام آذربایجان، دو پارگی آذربایجان و وجه تسمیه‌های نادرست به جای نام‌های اصلی شاهد هستیم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار