سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید پرویز کاکسوندی اهل دیواندره بود. بعد از خدمت سربازی که به تهران آمد، با نهضت اسلامی حضرت امام آشنا شد و، چون مقارن با خروش مردم علیه طاغوت بود، او هم به جریان انقلاب پیوست. کاک پرویز بعد از پیروزی انقلاب به دیواندره برگشت و از آنجایی که چهره شناخته شده در منطقه بود، ضد انقلاب سعی کردند او را جذب خودشان بکنند. اما شهید کاکسوندی به نیروهای انقلاب پیوست و علیه ضدانقلاب و جداییطلبها مبارزه کرد. او خط مبارزه را تا زمان شهادتش یعنی ۱۸ آبان ۱۳۶۳ ادامه داد. در این روز او در حالی به شهادت رسید که کمتر از دو ماه از ازدواجش میگذشت. متن زیر خاطراتی کوتاه از این شهید گمنام خطه کردستان از زبان همرزمانش است.
حسینعلی موسوی همرزم شهید
انقلابی به تمام معنا
شهید پرویز کاکسوندی متولد اول مهرماه ۱۳۳۷ در روستای گاوشله از توابع شهرستان دیواندره بود. در فصل پاییز به دنیا آمد و در فصل پاییز هم به شهادت رسید. در واقع در این فصل دوبار متولد شد! کاک پرویز تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه تحصیل داده بود. بعد، چون خانوادهاش مثل خیلی از خانوادههای منطقه محروم بودند، ترک تحصیل کرد. البته یکی دیگر از دلایل ادامه ندادن درس توسط او، نبود مدرسه در مقطع راهنمایی در منطقهمان بود.
خانواده پرویز یک خانواده اصیل و مذهبی در منطقه بودند. من از پدرشان شنیدم که میگفت پرویز از کودکی و نوجوانی پیش او رفته و در کارهای کشاورزی کمکش میکرد. در منطقه ما خیلی از بچهها مثل شهید کاکسوندی از کودکی کار میکردند و به اصطلاح زودتر از حد معمول مرد میشدند. بعدها خود شهید میگفت که سال ۵۶ به خدمت سربازی رفته و بعد از آن به تهران نقل مکان کرده و آنجا با جریان انقلاب آشنا شده است.
وقتی که پرویز دوباره به دیواندره برگشت، یک انقلابی به تمام معنا شده بود. در اوقات فراغت، جوانان روستا را جمع میکرد و درباره جبهه، اسلام و مبارزه با ضدانقلاب صحبت میکرد. در راهپیماییها و نماز جمعه حضور مییافت و همیشه همرزمانش را در اینگونه موارد دعوت به شرکت میکرد.
عضویت در سپاه
پرویز از پیشکسوتان سپاه در منطقه ما بود. البته اینکه میگویم عضو سپاه شد، یعنی به عضویت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد درآمد. این سازمان زیر نظر سپاه بود و بعدها در سپاه ادغام شد.
اوایل با سپاه همکاری میکرد و نهایتاً در اردیبهشت سال ۵۹ به عضویت رسمی سپاه درآمد و بعد فرمانده گردان حضرت رسول (ص) در منطقه شد. چون آدم فعال و نترسی بود، در خیلی از عملیاتها حضور فعالی داشت و بدون هیچ واهمهای با ضد انقلاب میجنگید. آن زمان جنگ با ضد انقلاب میدان نبرد مشخصی نداشت. پیش میآمد که با آنها در کوهها و دشتها رو به رو میشدیم، اما خیلی مواقع ضد انقلاب برای انتقام خودشان را به روستا و خانه رزمندهها میرساندند و آنجا با آنها درگیر میشدند؛ بنابراین ما آن روزها همیشه در حال رزم بودیم حتی در مواقعی که در خانههایمان حضور داشتیم.
مهربان و خندهرو
یکی از خصوصیات شهید کاکسوندی اهمیت دادن به قرآن بود. به همین منظور برای نیروهایش کلاسهای عقیدتی میگذاشت و میگفت: «به قرآن توجه زیادی داشته باشید. چون موفقیت ما بستگی به ایمان و عمل صالح ما دارد.» به عنوان یک فرمانده همیشه مهربان و خندهرو بود و با نیروهایش مانند یک برادر رفتار میکرد. همین موضوع باعث شده بود بچهها او را دوست داشته باشند و با جان و دل دستوراتش را انجام بدهند. اینکه پس از گذشت سالها از شهادت پرویز هنوز از او به نیکی یاد میشود، به خاطر اخلاق خوش و رفتاری حسنهای بود که او با نیروها و همرزمانش داشت. نیروهای پرویز میدانستند عاقبت فرماندهشان شهادت است.
علی حضرتی همرزم شهید
مبارزه با اشرار
وقتی شیطنت گروهکها باعث التهاب اوضاع کردستان شد، یکی از معضلات گردنکشی اوباش و اشرار بود که از وضعیت جنگی منطقه سوءاستفاده میکردند. در این شرایط یکی از مأموریتهای شهید کاکسوندی سرکوبی اشرار بود. برخورد با اشرار کار سادهای نبود، چون اوضاع منطقه اجازه نمیداد که نیروهای انقلاب بتوانند با قاطعیت با اشرار برخورد کنند.
شهید کاکسوندی در این راه زحمتهای زیادی هم کشید و باعث شد تا دوباره امنیت در منطقه برقرار شود. ترویج مسائل دینی و فرهنگی از دیگر کارهای شهید بود که سعی میکرد به وسیله آن، معنویت را در بین مردم و نیروهایش گسترش دهد. به همین منظور در مراسم نمازجمعه و دعاهای کمیل و توسل شرکت داشت. علاقه شدیدی به سپاه داشت؛ به عملیات و درگیریها با عشق ورود میکرد و از جنگیدن خسته نمیشد؛ چراکه همه آنها را در راستای جهاد میدید. سرکشی به خانواده شهدا و دلجویی از آنها، از دیگر عادتهای خوب و حسنه شهید کاکسوند بود؛ تدبیر، شجاعت و کاردانی او موجب شده بود که گردان ضربت حضرت رسول (ص) شهرستان دیواندره به عنوان یکی از منظمترین گردانهای منطقه محسوب شود.
محمد نصیری همرزم شهید
محزون و مهربان
الان که سالها از شهادت پرویز میگذرد، یک نکتهای که همیشه مقابل چشمانم است، نورانیت چهره اوست. شهید کاکسوندی چهره مهربان و محزونی داشت؛ نورانیت عجیبی در چهرهاش نمایان بود. به عنوان همرزمانش همیشه در انتظار شهادت او بودیم. میدانستیم که اخلاصش عاقبت او را شهید میکند. شهادت او برای همه آشکار بود؛ چراکه پرویز بیش از اندازه مهربان و دلسوز بود و با دوستان و همرزمانش مثل یک برادر رفتار میکرد. خیلی وقتها به خانه نیروهایش میرفت و آنها را مورد دلجویی و تفقد قرار میداد. همرزمانش را هیچ گاه فراموش نمیکرد و حتی به جای آنها نگهبانی هم میداد. شجاعت و مردانگی عجیبی داشت. از هیچ موقعیتی نمیترسید؛ برای خطرناکترین موقعیتها همیشه آماده بود. یکبار در درگیری روستای کول زخمی شد، ولی با آن زخمش با دشمن جنگید و به زخمش اهمیتی نمیداد.
حقانیت راه امام
یادم است یکبار شهید کاکسوندی به ما گفت: آیا میدانید چرا امام خمینی (ره) به ایران آمد و ما را از رژیم طاغوت نجات داد؟ به خاطر اینکه ما مسلمانیم و مسلمان هیچ وقت زیر بار ظلم نمیرود. در نتیجه انقلاب حضرت امام است که ما در پناه لطف خداوند در کشورمان آسوده زندگی میکنیم. ما وظیفه داریم راه امام (ره) را ادامه دهیم تا در نزد خدا سربلند شویم.
گردان منظم
در نتیجه تلاشهای شهید کاکسوندی، گردان تحت امر ایشان به عنوان یک یگان نمونه و منظم در میان پیشمرگان کرد مسلمان به شمار میآمد. هر زمان که کار سخت و مشکلی پیش میآمد، ایشان داوطلب انجام آن میشد. اگر بخواهیم برای جنب و جوش او مثالی بیاوریم، مثل فنر دائم در حرکت بود. آرام و قرار نداشت. همیشه با چهرهای گشاده در عملیات شرکت میکرد؛ اخم و افسردگی در چهرهاش نمیدیدیم. سرعت عمل عجیبی داشت. بسیاری از نقشههای ضدانقلاب را با تدبیر و سرعت عملش خنثی میکرد. چنان قاطع وارد عمل میشد که هیچ راهی را برای پیروزی دشمن باقی نمیگذاشت. در طرحریزی عملیات مهارت خاصی داشت. هیچگاه موجب تزلزلِ روحیه نیروها نمیشد؛ در بعضی از عملیاتها هم که مجروح میشد به خاطر اینکه نیروها روحیهشان را از دست ندهند، مجروحیتش را پنهان میکرد و با همان بدن مجروح به مبارزه ادامه میداد.
شهادت بعد از دامادی
پرویز در مهرماه ۱۳۶۳ با دختری از شهرستان بیجار ازدواج کرد و بعد از مدتی که ازدواجش میگذشت راهی جبهه شد. شاید ۵۰ روز یا کمتر از دامادیاش میگذشت که برای انجام یک مأموریت به روستای قلعهگاه و حسینآباد دیواندره رفت. در این زمان حداقل پنج سال از حضور او در جبهه میگذشت، بارها در عملیات مختلف مجروح شده بود، اما این بار با دفعات قبلی فرق داشت.
پرویز تازهداماد بود و گلچین روزگار نقشههای دیگری برای او داشت. در تاریخ هیجدهم آبان ماه ۱۳۶۳ هنگامی که برای ایجاد کمین به اطراف روستای قلعهگاه و حسینآباد شهرستان دیواندره رفته بود، پس از بازگشت در کمین نیروهای ضدانقلاب قرار گرفت و بعد از نیم ساعت مقابله با آنها از ناحیه سر و سینه تیر خورد و به شهادت رسید. شهادت او تأثیر زیادی روی نیروهایش و همین طور عموم مردم داشت؛ چراکه پرویز یک رزمنده خدمتگزار مردم بود و درد محرومان را از نزدیک لمس کرده بود.
پیکر مطهر شهید کاکسوندی پس از تشییع روی دست مردم در روستای زادگاهش گاوشله به خاک سپرده شد.