اثری که هماینک در معرفی آن سخن میرود، شامل خاطرات یکی از موسپیدان عرصه تئاتر ایران، یعنی زندهیاد استاد داریوش اسدزاده است. او در طول عمر ۹۶ ساله خویش، شاهد بسا فعل و انفعالات این هنر نمایشی و نیز آمیزش آن با جریانات سیاسی وقت بود. «تماشاخانه تهران، به روایت داریوش اسدزاده» در پی سؤالات غلامحسین دولتآبادی و اعظم کیانافراز، پدید آمده و نشر افراز نیز به انتشار آن همت گماشته است. ناشر در دیباچه این اثر، به بیان تاریخچهای از هنر تئاتر در ایران پرداخته، که مروری بر آن، مفید به نظر میرسد:
«با تلاش و ابتکار سیدعلی نصر در زمستان ۱۳۱۷، کمیسیون نمایش در کنار سایر کمیسیونهای سازمان تازهتأسیس پرورش افکار، موجودیت یافت و به این ترتیب برای نخستین بار، هنر تئاتر از جانب دولتمردان، در ایران به رسمیت شناخته شد. این نخستین گام نصر، برای ورود تئاتر به بدنه دولت بود. تئاتر در سالهای آغازین و میانی حکومت پهلوی اول و پیش از آن، به صورت جسته و گریخته و نامنظم اجرا میشد. این هنر که در آغاز به عنوان یکی از مظاهر تمدن غرب، به ایران عصر ناصری راه پیدا کرده بود، به علل مختلفی از جمله مهیا نبودن شرایط فکری ایرانیان برای درک و دریافت این هنر، مخالفت برخی اقشار اجتماعی و البته فراهم نبودن شرایط سختافزاری (محل اجرا) و نرمافزاری (متن نمایشی، بازیگر و سایر عوامل)، نتوانست ریشهای در جامعه ایرانیان بدواند. ورود سینما و فیلمهای دوبله خارجی به ایران در دوره پهلوی اول، شرایط را برای رشد و گسترش تئاتر دشوارتر کرد. در این میان فقط برخی روشنفکران و تحصیلکردهها بودند که عمدتاً به علت نزدیکی به فرهنگ غرب، به تئاتر توجه نشان میدادند. اجراهای اندک، محدود و با اهداف تربیتی و اخلاقی و به مقصود تنویر افکار عمومی، بخش عمده فعالیتهای تئاتری را دربر میگرفت. در این دوره اجراهای تئاتر، عمدتاً متکی به خواست شخصی و حمایتهای فردی اشخاص علاقهمند بود. در تهران سالن سیرک و سالن نکویی و برخی از دبیرستانها، شاهد اجراهای معدود و محدود، با مناسبت یا بیمناسبت بودند. مهمترین این کوششها، تأسیس کمدی ایران و جامعه باربد، در سال ۱۳۰۵ و استودیو درام کرمانشاهی در سال ۱۳۰۸ و البته ظهور درامنویسانی، چون حسن مقدم و رضا کمالشهرزاد بود. در سال ۱۳۱۵، ساخت سالن موسوم به اپرا، در خیابان علاءالدوله آغاز و مدتی بعد نیمهکاره رها شد! این سالن بعد از سفر رضاشاه به ترکیه و با الگوبرداری از سالن اپرای آن کشور، در دستور ساخت قرار گرفت. علی دریابیگی تحصیلکرده تئاتر و سینما در آلمان، قرار بود مسئولیت هنری این سالن را، بر عهده بگیرد. اما ساخت این سالن، هیچگاه به اتمام نرسید و به بهانه سست بودن پی ساختمان، از ادامه کار جلوگیری به عمل آمد و دریابیگی را که امید زیادی به کار و فعالیت در این سالن داشت، ناکام کرد! در فاصله سالهای ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۸، با هر چه بستهتر شدن فضای سیاسی کشور، همین تئاتر کمتوش و توان نیز، رو به تعطیلی رفت! اما با تشکیل سازمان پرورش افکار و تشکیل کمیسیون نمایش، نصر گام دوم را برداشت: تأسیس هنرستان هنرپیشگی. این هنرستان در سال ۱۳۱۸، با وجود کمبود استادان تراز اول و با همان بضاعت اندک و نه چندان درخشان علمی، افتتاح شد و با جذب هنرجو و دعوت از بازیگران باسابقه تئاتر، فعالیت خود را در ذیل کمیسیون نمایش سازمان پرورش افکار، آغاز کرد. این اقدام بینظیر و قابل ستایش نصر، تئاتر را که هنوز جایگاهی در جامعه نداشت، وارد حوزه آکادمیک و البته دولتی کرد. اما نقشههای نصر برای همهگیر کردن، رسمیت بخشیدن و توسعه تئاتر در تهران و البته در ایران، به همین جا ختم نشد. گام سوم و شاید بتوان گفت مهمترین خدمت نصر به تئاتر ایران، تأسیس تماشاخانه تهران، به عنوان نخستین تماشاخانه دائمی ایران بود. در واقع ایده اصلی نصر این بود، که با تأسیس هنرستان هنرپیشگی، بتواند هنرمندانی برای تماشاخانه تهران تربیت کند تا این تئاتر، مستقل و خودکفا به کار خود ادامه دهد و هنر تئاتر را رسمیت بخشد. در سالهای آغازین کار این تماشاخانه، نصر خود ریاست این تماشاخانه و احمد دهقان مدیریت داخلی آن را به عهده داشت. نصر که خود مرد سیاست بود و بسیار درگیر امور اداری و دولتی، بعد از قبول پست سفیر ایران در چین، مدیریت تماشاخانه را به احمد دهقان واگذار کرد. دوره مدیریت دهقان، دوران اوج و شکوفایی تماشاخانه تهران بود و در این زمان بود، که برای نخستین بار با بازیگران تئاتر، قرارداد رسمی حرفهای و محضری یکساله و ششماهه بسته شد و به موجب این قرارداد، بازیگر متعهد میشد که فقط در این تئاتر، کار کند و حق همکاری با سایر گروهها را نداشت. در تماشاخانه تهران، عمدتاً نمایشهای اخلاقی، تربیتی، تاریخی و آهنگین (اپرا) اجرا میشد. از جمله هنرمندان نامی این تئاتر، میتوان به رفیع حالتی، معزالدیوان فکری، هوشنگ سارنگ، صادق بهرامی، نصرتالله محتشم، غلامحسین نقشینه، علیاصغر گرمسیری و دکتر احمد نامدار اشاره کرد. ترور نابهنگام دهقان در ششم خرداد ۱۳۲۹، پایان دوران درخشان تماشاخانه تهران بود و بعد از آن، مهمترین هنرمندان این تئاتر، آن را ترک کردند. بعد از مرگ دهقان، مهندس والا برای مدت کوتاهی و سپس دکتر والا مدیریت تماشاخانه تهران را بر عهده گرفتند، ولی با تغییر فضای سیاسی و فکری جامعه و البته خالی شدن این تئاتر از هنرمندان قدیمی خود، کمکم دوران افول این تماشاخانه آغاز شد و در اواخر دهه ۳۰، رسماً آغازگر دورهای موسوم به آتراکسیون شد که لطمه جدی به حیثیت این تماشاخانه و اعتبار تئاتر وارد آورد. در این دوران، دیگر از تئاتر و اهداف والای نصر خبری نبود و هر چه که به هدف کسب درآمد و روی پا ایستادن تماشاخانه بود، رقص، آواز، شعبدهبازی و آکروبات، جای تئاتر را گرفت و حتی پول کمی هم، عاید تماشاخانه و مسئولانش نکرد! این تماشاخانه با مرگ نصر در سال ۱۳۴۰، به تئاتر نصر تغییر نام یافت و تا سال ۱۳۵۷، به فعالیت خود ادامه داد...».
ناشر در ادامه این مقدمه، در باب چند و، چون اخذ خاطرات اسدزاده و آمادهسازی آن برای انتشار، ادامه میدهد:
«این کتاب فشرده و ماحصل گفتوگوی بیش از صد ساعته غلامحسین دولتآبادی و اعظم کیانافراز، با استاد داریوش اسدزاده است، که خود سالهای سال به عنوان بازیگر، کارگردان و مدیر داخلی، در تماشاخانه تهران فعالیت داشته و مو سپید کرده است. استاد اسدزاده در این کتاب میکوشد از پس پرسشهایی که از او میشود و پاسخهایی که میدهند، تصویر دقیقی از فعالیتهای تماشاخانه تهران و افتوخیزهای آن ترسیم کنند. در به ثمر رسیدن این کتاب، از آقای سیدمهدی مدیرواقفی- که همراه همیشگی ما بود- و نیز خانمها کیانا شیخان و آرزو منتظری دانشجویان مستعد رشته تئاتر و نیز از سرکار خانم یاسمین حشدری و آقای جواد صابر که صفحهآرایی و آمادهسازی این کتاب را برعهده داشتند و همچنین از خانم طاهرهخاتون میرزایی همسر استاد داریوش اسدزاده، که در آمادهسازی این کتاب، صبورانه حضور گاه و بیگاه ما را تاب آوردند، کمالتشکر را داریم».