سرویس تاریخ جوان آنلاین: قیام تاریخی زندهیاد آیتالله حاجآقا نورالله نجفی اصفهانی علیه نظام اجباری رضاخان، از شاخصترین واکنشهای روحانیت به حاکمیت قزاق به شمار میرود. مقال پیآمده، در صدد است که از این رویداد، خوانشی تحلیلی ارائه کند. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
آغاز ماجرا
هنگامی که در جلسات پایانی مجلس چهارم، رضاخان لایحه نظاموظیفه اجباری را به مجلس داد، با مخالفتهایی روبهرو شد و ائتلاف وی با حزب اصلاحطلبان، برهم خورد و بدینگونه تصویب آن لایحه میسر نگردید! به همین دلیل، وی در فاصله بین مجلس چهارم و پنجم، سعی کرد با اصلاحطلبان غیرمذهبی- که از سال ۱۲۸۵ ش. به بعد، طرفدار نظریه سربازگیری عمومی بودند- متحد شود. در نتیجه، رضاخان با بهکارگیری نیروی ارتش در انتخابات، توانست در بیشتر حوزههای قبیلهای، اکثریتی مؤثر از حزب سوسیالیست و حزب تجدد را، به مجلس شورای ملی وارد کند. همان اکثریت مجلس، توانست با انجام اقداماتی، رضاخان را به عنوان نخستوزیر، محمدعلی فروغی از حزب تجدد را به سمت وزیرخارجه و سلیمانمیرزا اسکندری را برای سمت آموزش و پرورش، برگزیند. بدین ترتیب، سرانجام لایحه خدمت نظاموظیفه اجباری، در ۱۶ خرداد ۱۳۰۴، به تصویب مجلس شورای ملی دوره پنجم رسید. لایحه مزبور، مردان جوان را، به دو سال خدمت سربازی اجباری، در نیروهای مسلح کشور فرامیخواند. رضاخان تصور میکرد سربازگیری عمومی، ارتش حرفهای را به ارتش ملی تبدیل خواهد کرد. زمینداران بزرگ معتقد بودند نظاموظیفه اقتدار پدرانه آنان را سلب مینماید و نیروی جوان کاری را، از روستاها خارج میکند. از دیدگاه علما نیز جمعآوری و آموزش جوانان در طی دو سال، آنهم در یک نهاد غیرمذهبی، تحت اداره افسران ارتشی، موجب فساد اخلاق اجتماعی و دیانت عمومی آنان خواهد شد و از این رو، بنابر فتوای برخی از علما، خدمت نظاموظیفه، اصول تشیع و بنیادهای اسلام را به مخاطره میانداخت.
اصرار رضاشاه بر اجرای قانون نظاموظیفه عمومی در سال ۱۳۰۶ ش. در راستای همان اصلاحات غیردینی در کشور، صورت میگرفت، آنچنانکه داور نیز به اجرای قوانین غیردینی تأکید میورزید! اجرای این طرح در واقع حمله رژیم پهلوی به موقعیت علما در جامعه ایران بود. اجرای چنین طرحی، به دولت این امکان را میبخشید تا به منظور معاف کردن طلاب علوم دینی از خدمات نظاموظیفه، امتحانی برگزار کند، تا هم امور طلاب را در دست گیرد و هم بخش عمدهای از طلاب جوان را، به سربازخانهها اعزام کند.
آغاز قیام آیتالله حاجآقا نورالله اصفهانی
ایجاد تغییرات اساسی در نظام قضایی و اصلاحات غیردینی در جامعه و بالاخره اجرای قانون نظاموظیفه عمومی، در بین علما و رهبران عقیدتی طبقه متوسط جامعه، نارضایتیهای عمیقی ایجاد کرد. اوج مخالفت طبقه متوسط با رژیم رضاخان، در سالهای ۶-۱۳۰۵ و ۱۵-۱۳۱۴، آشکار شد. اعتراضات گسترده علما و مذهبیون شهر اصفهان و سپس دیگر شهرهای کشور و قیام آیت الله حاجآقا نورالله نجفی اصفهانی، در واقع واکنشی بود به اجرای قوانین غیردینی داور، که از جمله آنها اعزام جوانان به خدمت سربازی بود. این اعتراضات در شهر اصفهان، دامنه گستردهتری به خود گرفت تا جایی که مردم با برپایی تظاهراتی برای رفع مظالم دولت، به پیشوایان مذهبی توسل جستند و به منزل علمایی، چون حاجآقا نورالله نجفیاصفهانی، ملاحسین فشارکی، سیدالعراقین و شریعتمدار اصفهانی رو آوردند.
از طرف دیگر، علما نیز برای جلوگیری از اعمال خلاف شرع دولت و به خاطر ابلاغیه مخبرالسلطنه ریاست وزرا، که در دوم شهریور ۱۳۰۶، به منظور ایجاد رعب و وحشت در بین روحانیون صادر شده بود و طبق آن تلویحاً روحانیون را مانع وحدت ملی خوانده و امر به معروف و نهی از منکر توسط آنان را فسادانگیز دانسته و آنان را در زمره مفسدین فیالارض به حساب میآورد و تهدید به تعقیب و تنبیه و مجازات آنان میکرد، فرصت را مناسب یافتند تا در مقابل حکومت رضاشاه، قیام کنند. به همین جهت، علمای مذهبی مردم را به مبارزه با رژیم تشویق و ترغیب نمودند.
مهاجرت رهبر قیام به شهر قم
حاجآقا نورالله اصفهانی که شخصاً اجرای قانون نظام اجباری به آن صورت را، صلاح جامعه نمیدانست، پس از ملاقات و گفتگو با سایر روحانیون، مردم را به آرامش دعوت کرد و قول داد برای رسیدن به خواستههایشان، به قم مهاجرت کند و تا هنگامی که مقصد مورد نظر حاصل شود، در آنجا به عنوان اعتراض بماند. از این رو ایشان به همراهی چهرههای سرشناس خانواده نجفی و جمعی دیگر از روحانیون و بیش از هزار نفر از طلاب، روانه قم شد! این مهاجرت از بیست و یکم شهریور ۱۳۰۶ تا چهارم دی همان سال، یعنی به مدت ۱۰۵ روز به طول انجامید. در این مهاجرت، چهرههای سرشناسی، چون شیخ کمالالدین نجفی (معروف به شریعتمدار)، آیتالله فشارکی، سیدالعراقین، سیدعلی نجفآبادی، سیدمحمد نجفآبادی، سیدمحمدصادق مدرس احمدآبادی، صدرالعلما، آقای چهارسوقی و علمای خاندان نجفی شامل شیخ مهدی نجفی، شیخ ابوالفضل نجفی، حاجعبدالحسین نجفی، آیتالله حاجسیدمحمدرضا نجفی و شیخ محمدباقر نجفی، شرکت داشتند.
پیوستن علمای بلاد به متحصنین قم
با عزیمت علمای مهاجر به قم، بنابر توصیه آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، از مهاجران استقبال پرشکوهی به عمل آمد. بلافاصله پس از اقامت در این شهر، حاجآقا نورالله، به تشکیل «هیئت علمیه و روحانیه مهاجرین قم»، مبادرت ورزید و سپس دعوتنامههایی برای تمام مجتهدان و روحانیون ایران فرستاد و همه آنان را برای پیوستن به این قیام، به شهر قم دعوت کرد تا به اتفاق برای پیشرفت هدفی که به عقیده وی وظیفه شرعی و به نفع عامه مردم بود، اقدام نمایند. متعاقب دعوتی که صورت پذیرفت، صدها تن از روحانیون، علما و مجتهدین شهرهای مختلف کشور، عازم شهر مذهبی قم شدند. از شیراز سیدعبدالباقی شیرازی، سیدعبدالله شیرازی و شیخجعفر محلاتی، از همدان شیخالاسلام همدانی، از خراسان حاج میرزاعبدالله، از کاشان حاجمیرزا شهابالدین کاشانی و از خمین حاجمیرزا محمدمهدی احمدی (دایی حضرت امام خمینی) به مهاجرین پیوستند.
مطالبات علمای متحصن در قم
همچنین هیئت علمیه قم، علاوه بر ارسال نامههایی برای علمای عتبات عالیات، اهداف و خواستههای خود را، طی تلگرافی به سران دولت، بدین شرح ابلاغ کرد:
۱- جلوگیری یا اصلاح و تعدیل قانون نظاموظیفه
۲- نظارت پنج تن از مجتهدین بر مصوبات مجلس، مطابق اصل دوم متمم قانوناساسی
۳- جلوگیری کامل از منهیات شرعیه
۴- ابقا و تثبیت محاضر شرع، زیر نظر مجتهدان
۵- نظارت کامل در امر مطبوعات و جلوگیری از چاپ و نشر اوراق زیانبار و تعطیل مدارس بیگانگان و نیز تعیین یک فرد شایسته، به عنوان ناظر شرعیات، در وزارت فرهنگ.
رضاخان در مواجهه با قیام قم
رضاشاه در مواجهه با این قیام، ابتدا سعی کرد با تحکیم روابط با علمای عتبات، از طریق سرکنسول ایران در بغداد، از صدور فتاوی آنان جلوگیری کند و سپس با استفاده از نفوذ برخی روحانیون مرتبط با دربار، موضوع قیام علمای متحصن قم را، به نحو شایستهای حل کند. با این حال پیامهای متعددی در جهت حمایت از قیام علما در قم، از سوی برخی مراجع تقلید ایرانی مقیم عراق، به دست مهاجرین رسید.
در پیامهای حمایت از قیام علمای مهاجر، که از سوی رهبران مذهبی ارسال شده است، نمونههایی از چنین طرفداری و پشتیبانی، بسیار دیده میشود. علمای قم، دعوتنامهای نیز برای سیدحسن مدرس ارسال داشتند، تا به جمع روحانیون معترض در قم بپیوندد. مدرس که خود دوران سخت و طولانی مبارزه رودرروی با رضاشاه را تجربه کرده بود و یکی از بزرگترین دشمنان رضاشاه محسوب میشد، دعوت مهاجرین را اجابت کرد، لیکن وی با بینشی دیگر، به جریان قیام مینگریست و اهدافی بالاتر از آنچه را که به عنوان خواستههای مهاجرین اعلام شده بود، در نظر داشت. به طور کلی، او محو رژیم پهلوی را دنبال میکرد.
مبارزه با قانون نظام اجباری به مثابه پوششی برای اعتراضات گسترده
بیتردید حاجآقا نورالله اصفهانی، قانون نظاموظیفه را، پوششی برای اعتراضات عمومی جامعه قرار داد تا در سایه ناخشنودی همگانی از آن قانون، رضاشاه را از تاج و تخت سلطنت دور سازد. چنانکه در یکی از نشستهای خصوصی خویش، بدین حقیقت اشاره کرده و میگوید: «سخن از نظام اجباری و ... نیست. اساساً این مرد، بیسواد و لاابالی و بیدین و مستبد و خودخواه و نوکر اجنبی است و به درد سلطنت و حکومت ایران نمیخورد. باید او را کنار گذاشت و از سلطنت عزلش کرد و این کار آسانی است و ما خود این خری را که بالا بردیم، پایین میآوریم!...».
در هر حال، پس از برگزاری جلسات متعدد در قم، تلگرافهایی از سوی حاجآقا نورالله اصفهانی و هیئت علمیه قم، به مجلس شورای ملی و رئیسالوزرا مخابره شد. رضاشاه، چون عرصه را تنگ دید، تیمورتاش را مأمور کرد که به هر ترتیبی که شده، غائله را ختم کند و اجتماع روحانیون را، در قم متفرق سازد. تیمورتاش که میدانست مهاجرین و مردم اصفهان، اینگونه تصمیمات دولت را، نتیجه افکار و اقدامات او به عنوان وزیر دربار و نصرتالدوله وزیر مالیه میدانستند و قبل از حرکت مهاجرین به قم، با ارسال تلگرافهایی به تهران، از این دو به رضاشاه شکایت کرده بودند، لیکن آنان خود نگذاشتند که این شکایات به دست شاه برسد و در نتیجه، خودشان موجبات مهاجرت روحانیون را به قم، فراهم آورده بودند، از این رو، وی مستقیماً وارد مذاکره با علما نشد، بلکه به دو نفر از روحانیون تهران، به نامهای شریعتمدار و بحرالعلوم رشتی مأموریت داد، تا به قم رفته و با علما مذاکره کنند؛ بنابراین شریعتمدار و بحرالعلوم پس از عزیمت به قم، به مذاکره با علمای مهاجر پرداختند، اما بعد از دو روز و بدون اخذ نتیجه، به تهران بازگشتند و چنین اظهار داشتند که راهی به جز لغو قانون نظام اجباری وجود ندارد.
موافقت رضاخان برای به توپ بستن شهر قم!
بدین ترتیب، تیمورتاش درصدد اقدامات شدید و تند برآمد و توانست نظر رضایت شاه را، برای به توپ بستن شهر قم جلب کند، لیکن بنابر دلایلی، موفق به انجام آن نشد، چنانکه مخبرالسلطنه، رئیسالوزرا، در این باره مینویسد: «تیمورتاش را درصدد اقدامات مضر دیدم. در مجلسی که من بودم و تیمورتاش و داور و حبیباللهخان شیبانی، تیمورتاش صحبت از به توپ بستن قم کرد. من گفتم گمان نمیکنم شاه به این امر رضا دهد. حبیباللهخان، خدا پدرش را بیامرزد، گفت نه این است که به من امر خواهد شد، هرگز به اینکار اقدام نخواهم کرد...».
از سوی دیگر، پس از برگزاری جلسات متعدد علما در قم، تلگرافهایی از سوی حاجآقا نورالله اصفهانی و هیئت علمیه قم، به مجلس شورای ملی و رئیسالوزرا، مخابره شد. مفاد یکی از تلگرافها چنین بود: «تعلیم اجباری بهتر از نظام اجباری است و نظام داوطلب باید برقرار شود!» مدت زمان زیادی با تبادل تلگراف و نامه بین دربار، رئیس مجلس و رئیس دولت با هیئت علمیه قم، سپری شد. چنانکه متن دو نامه یکی از رضاشاه و دیگری از رئیسالوزرا، به علمای قم- که در کتاب اندیشههای سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاجآقا نورالله اصفهانی به چاپ رسیده است- نشان میدهد، سیاست دولت، وقتکشی بوده است! چون مهاجران با دو مشکل اساسی، یکی فصل سرما و دیگری تنگنای اقتصادی، روبهرو بودند، بنابراین عامل گذشت زمان، به نفع دولت تمام میشد. از این رو با مشورت و صلاحدید علمای قم، شریعتمدار اصفهانی، به منظور ملاقات با رئیسالوزرا و شاه، عازم شهرری شد. وی، پس از دیدار و گفتگو با رئیسالوزرا و شاه، نامهای را که از سوی علمای مقیم قم، حججاسلام حاجآقا نورالله، فشارکی، سیدالعراقین و شریعتمدار اصفهانی، به رئیسالوزرا نوشته شده بود، به شخص شاه داد. متعاقب آن اقدام علما، به فرمان رضاشاه، رئیسالوزرا (مخبرالسلطنه) و وزیر دربار (تیمورتاش)، به اتفاق امامجمعه و ظهیرالاسلام، برای ملاقات و گفتگو با حاجآقا نورالله و هیئت علمیه قم و جلب رضایت آنان، عازم قم شدند و مذاکرات مفصلی بین طرفین صورت گرفت. پس از انجام این گفتوگوها، خواستههای مهاجرین در قالب نامهای، با امضای حججاسلام حاجآقا نورالله اصفهانی، آیتالله فشارکی، عبدالحسین مدرس و حاجشیخ کمالالدین نجفی، به رئیسالوزرا و وزیر دربار، تحویل شد.
بیاثر ماندن طرحِ فریب دولت!
با انجام گفتگوهای مستقیم، نمایندگان دولت هراسان از خشم و خروش حاجآقا نورالله، غالب خواستههای مهاجرین را پذیرفتند و با امضای توافقنامه با هیئت علمیه قم، متعهد شدند که به مفاد آن عمل کنند، لیکن با وجود این حاجآقا نورالله و سایر علمای مهاجر، بازگشت از قم را موکول به تصویب قانونی مواد موافقتنامه، در مجلس شورای ملی کردند. مفادی که دولت انجام آن را پذیرفته بود، عبارتند از:
۱- تجدید نظر در قانون نظام اجباری
۲- انتخاب پنج نفر از علما در مجلس
۳- تعیین ناظر شرعیات در کلیه ولایات
۴- جلوگیری از منهیات شرعیه
۵- اجرای مواد مربوط به محاضر شرع.
دولت که گمان میکرد با تنظیم موافقتنامه، مهاجرین به شهرهای خود بازخواهند گشت، اینک میدید که یا ملزم به اجرای کامل موافقتنامه است یا باید از همه ادعاهای دروغین دینباوری دست کشیده، چهره واقعی خود را به همگان بازبنمایاند! به همین دلیل بهرغم وجود تفاهمنامه فیمابین، سعی کرد با طرق مختلف، جمع حاضر را از گرد ایشان دور سازد، که تا حدی نیز به این مقصود نائل شد و در نتیجه، حاجآقا نورالله ناچار تصمیم به بازگشت به اصفهان گرفت، اما یکباره کسالتی به او دست داد و وی را به بستر بیماری افکند.
شهادت آیتالله حاجآقا نورالله اصفهانی، به دستور تیمورتاش
آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه نوبنیاد قم، که پیوسته حاجآقا نورالله را از حمایتهای پنهان و آشکار خویش بهرهمند میساخت، پزشکی ویژه برای مداوای وی اعزام کرد و پزشک، بیماری او را سرماخوردگی و خستگی ناشی از کوشش بسیار دانست، لیکن ناگهان گروهی از درباریان، به همراه فرماندار قم و یک پزشک درباری، به عنوان عیادت به منزل حاجآقا نورالله آمدند! دکتر شفاءالدوله، بیدرنگ به معاینه ایشان پرداخت و بیماریاش را مالاریا خواند و گفت: نیاز به تزریق «کنین» است! حاجآقا نورالله که از مقصود آنان آگاه شد، اجازه خواست تا برای تزریق، به قرآن تفأل کند. اما درباریان مانع شدند و به بهانه نامناسب بودن وضعیت جسمی وی، سمی کشنده را به او تزریق کردند! سرانجام در شب چهاردهم دی ماه ۱۳۰۶ ش. برابر با نخستین روز ماه رجب ۱۳۴۶، وی به دست عمال آن رژیم، به شهادت رسید.
بازتابهای خبر شهادت آیتالله
با نشر خبر درگذشت حاجآقا نورالله، در شهر قم و شهرهای دیگر کشور، غوغایی برپا شد. با مرگ وی، نهضت و جنبش بزرگ علمای قم، مبدل به سوگواری و تشییع پیکر آن عالم دینی گشت. درسهای حوزه تعطیل و بازارها بسته شد و علم و بیرق در شهرهای مختلف کشور، برافراشته گردید. در اصفهان، یک هفته مدارس، بازار و مغازهها تعطیل شد و دستههای سینهزنی، در خیابانها حرکت میکردند. سرانجام، جنازهاش پس از تشییع و طواف آستانه مقدسه حضرت معصومه (س)، با مشایعت علما و روحانیون، به نجف اشرف حمل شد. آنگاه در عتبات عالیات، ضمن طواف نجف و کربلا، در مقبره آیتالله شیخ جعفر کاشفالغطاء- جد مادریاش در نجف- دفن گردید. با وجود برگزاری مراسم سوگواری متعدد توسط مریدان حاجآقا نورالله، دولت تلاش کرد تا قضیه را با سکوت کامل سپری کند، لیکن مدرس که همواره حاجآقا نورالله را به بزرگی، آزادگی و علم و تقوی میستود، بهرغم مخالفت مقامات دولتی، مجلس ترحیم مفصلی برپا داشت. در اصفهان هم مراسم روضهخوانی باشکوهی در منزلش برپا شد.... و کلام آخر
با مرگ حاجآقا نورالله، هیئت مهاجرین قم نیز، از هم پاشیده شد و بهرغم آنکه لایحهای از سوی دولت به مجلس ارائه شده بود، اما هرگز در مجلس مطرح نشد و بدین ترتیب، قیامی با این عظمت، نتوانست به مقصود نائل آید.
در پیرامون قانون نظام وظیفه عمومی و قیام حاجآقا نورالله اصفهانی، تاکنون مباحث و نظریات مختلفی بیان شده و از جنبههای مختلف به علل و عوامل قیام پرداخته شده است، لیکن همچنان سؤالاتی در خصوص انگیزهها و اهداف قیام مطرح است. ذکر این نکته ضروری است که این مصوبه مجلس شورای ملی، در خصوص نظام اجباری، همانند برخی مصوبات دیگر، نسبت به روحانیت تضییقات و گرفتاریهای جدیدی ایجاد کرده بود، که باعث میشد تا نظام درسی حوزههای علمیه، خالی از طلاب جوان گردد! به همین دلیل، علما نسبت به تصویب این قانون، بدون در نظر گرفتن مسائل آنان، اعتراض کردند. چون در واقع حمله رژیم رضاشاه به موقعیت علما در ایران، با تصویب قانون نظام وظیفه در سال ۱۳۰۴، آغاز شده بود. این قانون به دولت اجازه میداد تا از طلاب علوم دینی- به منظور معاف کردن آنها از خدمت سربازی- امتحان به عمل آورد. این مسئله نیز، موجب نفوذ کامل دولت بر برنامههای حوزههای علمیه میشد.