این روزها بسیاری لذتهای آنی را به داشتن موقعیتهای خوب ترجیح میدهند. مثلاً دانشآموزان پشت کنکوری حاضرند همان سال اول هر رشتهای قبول شدند وارد دانشگاه شوند ولی یک سال دیگر برای رسیدن به رؤیای خود صبر نکنند. خیلی ار دخترها در رؤیای آمدن مردی با اسب سپید هستند که آنها را بر مرکب خوشبختی بنشاند. همان اولین خواستگار که در خانه را زد جواب آری میگویند و کمی بعد پشیمان میشوند. ولی هستند کسانی که مخالف دسته اول رفتار میکنند. آنها از آن ور بام میافتند. یعنی آنقدر آینده نگر هستند و فکر نان فردا را دارند که تمام لذتهای امروز را از دست میدهند. مدام در حال به دست آوردن چیزهایی هستند که معلوم نیست کی قرار است از أنها استفاده کنند و لذتش را ببرند. بعضیها امانتدار این دنیا هستند. میآیند که کم بخورند، گرد بخوابند و ارثی برای بازماندهها جا بگذارند. بعضیها اهل امروز و فردا کردن هستند. هر بار خوشی را به فردا موکول میکنند و بسیاری از فرصتهای ناب را از دست میدهند. با عدهای از شما گفتگو کردیم تا بدانیم چقدر ترجیح میدهید جایزه زودهنگام ببرید. چقدر در زندگی شما این قانون کاربرد دارد و کجاها از این خطای شناختی، آسیبدیده یا سود کردهاید؟ و همین طور برعکس. آیا ترجیح میدهید زمان و لذا حال را بیخیال شوید تا به آیندهای بهتر و مطمئنتر و پرسودتر برسید؟
مشتریها میخواهند زود به نتیجه برسند
- رضا حشمتی، فروشنده
در قانون مدیریت فروش به این مقوله میگویند تنزیل هذلولی. یعنی مغز ما ترجیح میدهد پاداشهای مطمئن و سریع دریافت کند تا اینکه به سود درازمدت بیندیشد. ما این قانون را بر اساس شناخت ذهنی مشتری به کار میبریم و باعث میشود محصولات را زودتر بفروشیم. فرض کنید ما یک جنس جدید به سبد کالای خود اضافه کردهایم. برای آن تخفیف خوبی میگذاریم، ولی میگوییم اگر کسی آن را با قیمت واقعی بخرد در لیست قرعهکشی میرود. پای یک کالای سنگین در میان است، ولی باز مردم ترجیح میدهند به امید آزمون شانس نباشند و همان تخفیف را که دست به نقد است استفاده کنند. یا خیلیها از مردم دوست دارند جنس نسیه بخرند. به همین دلیل اگر جایی پیدا کنند که به آنها مهلت پرداخت بیشتری میدهد برای خرید رغبت بیشتری دارند. در واقع بعضیها با مقوله نسیه، تخفیف و جوایز نقدی میانه خوبی دارند و ما از همین قانون برای فروش بالا استفاده میکنیم. جنس سود را حساب میکنیم و قیمت واقعی را به مشتری میدهیم، اما او حاضر است پول بیشتر بدهد، ولی همان لحظه جنسش را تحویل بگیرد. آنها دوست دارند هر چیزی را که لازم دارند سریع به دست آورند حتی اگر در یک فروش فوقالعاده باشد.
دوست دارم همان موقع پیتزا بخورم
- صهبا کرمی، ۱۴ ساله
او میگوید در خانه ما این وعدههای سر خرمن زیاد رخ میدهد. مثلاً به بابا میگویم پول توجیبی بده میگوید سر ماه کمی بیشتر به تو میدهم الان دستم خالی است، ولی وقتی میدهد همان طلب خودم را میدهد. یا میگویم بابا تولد بگیریم میگوید الان شرایط مالی و کاری مناسبی نداریم، بگذار تابستان برایت یک جشن مفصل در رستوران میگیریم و همه را دعوت میکنیم. وقتی اعتراض میکنم که خودش قول داده میگوید: اشکال ندارد تولد بگیر ولی با تعداد مهمان کمتر و خانوادگی. آن وقت من میمانم و لذت یک تولد در شبی که دنیا آمدم یا وعده تولدی باشکوه در چند ماه بعد. اغلب هم همان تولد سه نفری را به یک وعده درازمدت ترجیح میدهم و به این ترتیب همیشه از زیر خرج تولد فرار میکند و اگر هم اعتراضی کنم میگوید خواستم تابستان تولد بگیرم خودت این مدلی انتخاب کردی. یا مثلاً به بابا میگویم برویم مانتو بخریم مامان میگوید یک ماه صبر کن بابا حقوق بگیرد. آن وقت شلوار و مانتو را با هم بخریم.
خرید هر دو لباس وسوسه انگیز است ولی من شوق خرید مانتو در همان روز که دلم خواسته را به خرید بیشتر ولی یک ماه بعد ترجیح میدهم و اغلب این شوق ناگهانی به ضررم تمام میشود و فرصتهای زیادی را از دست میدهم. یک بار هوس پیتزا میکنم. گیر میدهم همان موقع مامان پیترا درست کند ولی در خانه بعضی موادش را نداریم. من ترجیح میدهم در آن ساعت پیتزا بخورم حتی اگر مجبور شوم با مخلفات کمتر بخورم.
پاداش منطقیتر را انتخاب کنیم
- فاطمه فرهانی، خانهدار
او وقتی از این لذتهای زود گذر میگوییم آه میکشد و میگوید: دست روی دلم نگذارید که خون است. من چوب این هیجان را زیاد خوردم و الان هم پشیمانم. چند سال قبل به من زمینی رسید که با پولش میشد یک خانه ۴۰ متری خرید. همسرم چند جا دنبال خانه گشت ولی من اعتراض کردم. راضی نبودم از یک خانه صد متری به خانه ۴۰ متری بروم فقط صرف اینکه صاحبخانه باشم. همسرم خیلی نصیحتم کرد وگفت اگر پول دستمان باشد خرج میشود. بگذار این ۴۰ متر را بخریم. هر وقت شرایطمان بهتر شد آن را تبدیل به احسن میکنیم، ولی من شدیداً مخالفت کردم. با آن پول یک سفر داخلی رفتیم و کمی برای خانه لوازم خریدیم و بقیهاش هم ریز ریز خرج شد. یکهو آنقدر قیمت خانه بالا کشید که دیگر نتوانستیم حتی یک سوئیت کوچکتر از ۴۰ متر بخریم. من آن زمان کم تجربه بودم و لذت داشتن یک خانه بزرگ و مرفه را به داشتن یک خانه مستقل از خودم ترجیح دادم. حالا هم چوب این اشتباه را میخورم. هر کسی مثل من آیندهنگر نباشد و دنبال لذتها و هیجانات آنی باشد، فرصتهای زیادی را از دست میدهد. باید به مغزمان یاد بدهیم پاداش منطقیتر را انتخاب کند حتی اگر مجبور باشد چند سالی برایش صبر کند.
با همان فیلمنامه ضعیف سوختم
- الف – م، فیلمنامهنویس
او یک فیلمنامه نویس است. تعریف کرد که چگونه عجله و رسیدن به شادیهای زودهنگام روی حرفهاش تأثیر گذاشته و او را عقب انداخته است.
او میگوید: خیلی جوانتر که بودم سر پر شوری داشتم. مدام کاغذ و خودکار دستم بود و مینوشتم. یکی از آن سناریوها را خودم خیلی دوست داشتم. فکر میکردم، چون من دوست دارم پس بهترین است. تصمیم گرفتم برایش بازاریابی کنم، ولی یک استاد داشتم که مانع کارم میشد. میگفت هنوز برای دیده شدن و فروش اثر زود است و حالاحالاها باید تمرین کنم. هر بار که منِ عجول به آرامش و بیتوجهی او معترض میشدم میگفت اثر اول مثل ویترین میماند، هر کسی بخواهد هنر تو را بشناسد با کار اول میشناسد. پس مهم است که با یک کار قوی و کم نقص وارد حوزه حرفهای سینما شوی، ولی من همچنان اصرار میکردم که باید فیلمنامهام را بفروشم. راهم را از استاد جدا کردم و فیلمنامه را فروختم، ولی همان یک کار در آرشیو باقی ماند و هرگز خبری از پیشنهاد دوم نشد. نه تنها لذت شهرت را از دست دادم و خبری از آن تشویقها و تبریکهای رؤیایی نبود، بلکه با ارائه یک ویترین ضعیف از گردونه رقابت با هنرمندان دیگر بازماندم و فقط گاهی سفارشهای دم ستی و کوچک را میگیرم... کافی بود فقط کمی آیندهنگری میکردم و یک موفقیت پایدار را به یک لذت آنی و یکباره ترجیح میدادم.
مراسم عروسی را به خرید خانه ترجیح دادم
- فاطمه علیزاده، ۲۳ ساله
فاطمه یک تازه عروس است. در همین دوره کرونا که عروسیها کم و با استرس برگزار میشد، به خانه بخت رفت. حرفهایش شنیدنی و تجریباتش آموزنده است. خیلی از زوجهای جوان مرتکب این اشتباه میشوند. او میگوید: همسرم مخالف عروسی بود. میگفت در روزهای کرونایی کسی مراسم نمیآید. توی این گرانی باید کلی خرج بدهیم تازه با ریسک اینکه چند نفر میآیند، ولی من به شدت مخالف بودم. یک شب عروس میشدم و این آرزوی هر دختری بود. باید همه چیز عالی پیش میرفت. مخالفت کردم و کارم به قهر کشید. پدرم هم پشت دامادش در آمد و گفت راست میگوید. به خدا یک شب بریز و بپاش با ترس و لرز ارزش اینهمه هزینه کردن ندارد. پیشنهاد کرد با هزینه عروسی و کمکی که او و پدر همسرم میکردند خانه بخریم، ولی من زیر بار نرفتم و قبول نکردم و یک لنگه پا اصرار کردم که دوستانم ال کردند و بل کردند. من اگر خرج نکنم آبرویم میرود و فلان و بهمان. سرتان را درد نیاورم عروسی برگزار شد. همه چیز تمام و کمال برگزار شد ولی مهمانها یک سوم بودند و من برای یک مهمانی نصفه نیمه خانهدار شدن را از دست دادم. کافی بود منطقیتر رفتار میکردم و فرق لذتهای آنی را با یک عمر خیال راحت از صاحبخانه شدن درک میکردم و تن به این هیجانات زودگذر نمیدادم. من حتی یک پیشنهاد سفر عالی را از دست دادم به خاطر چند قطعه عکس و یک شب خاص به چشم دیگران آمدن.
لذتهای آنی به جای منافع بلندمدت
این روزها بسیاری از آدمها لذتهای آنی را به داشتن موقعیتهای خوب ترجیح میدهند. مثلاً دانشآموزان پشت کنکوری حاضرند همان سال اول هر رشتهای قبول شدند وارد دانشگاه شوند، ولی یک سال دیگر برای رسیدن به رؤیای خود صبر نکنند. خیلی از دخترها در رویای آمدن مردی با اسب سپید هستند که آنها را بر مرکب خوشبختی بنشاند، ولی همان اولین خواستگار که در خانه را زد جواب آری میگویند و کمی بعد پشیمان میشوند. یا همه آنها که درگیر اعتیاد و سیگار میشوند اول عاشق این لذت آنی پس از استعمال میشوند حتی اگر لذتی کاذب باشد. یک لحظه پرسه در هپروت را به همه سختیها و مرارت بعدش ترجیح میدهند. یا سارقها دوست دارند یکهو کیف پر از پول پیدا کنند یا بقاپند. آن لحظه بو کردن آن همه پول برایشان جذاب است حتی اگر بدانند ته این خط میلههای زندان است. یا حتی آن قاتلی که آگاهانه فقط صرف لذت بردن از حس انتقام آدم میکشد یا زوجهایی که لذت و تشویقهای آنی مراسم دست و پاگیر سنتها را به آرامش خیال خود ترجیح میدهند حاضرند برای شب یلدا سنگ تمام بگذارند و بهترینها را هدیه ببرند یا هدیه بگیرند. خود را در خرج بیندازند و زیر بار قرض بروند فقط برای اینکه توی چشم باشند، ولی آنها هرگز به عواقب بعدش فکر نمیکنند.
بعضیها هم از آن ور بام میافتند
ولی هستند کسانی که مخالف دسته اول رفتار میکنند. آنها از ان ور بام میافتند. یعنی آنقدر آیندهنگر هستند و فکر نان فردا دارند که تمام لذتهای امروز را از دست میدهند. مدام در حال به دست آوردن چیزهایی هستند که معلوم نیست کی قرار است از آنها استفاده کنند و لذتش را ببرند. بعضیها امانتدار این دنیا هستند. میآیند که کم بخورند، گرد بخوابند و ارثی برای بازماندهها جا بگذارند. بعضیها اهل امروز و فردا کردن هستند. هر بار خوشی را به فردا موکول میکنند و خیلی از فرصتهای ناب را از دست میدهند. باید عاقل باشیم و موقعیتها را بسنجیم. ببینیم پاداشی که در کوتاهمدت به ما تعلق میگیرد مهمتر است یا وعدهای که برای آینده دادهاند. خیلیها با آخرتشان همین گونه رفتار میکنند. میگویند بهشت را چه کسی دیده؟ شاید همین دنیا باشد. با لذتهای دنیوی و تمام ممنوعههایش سرگرم میشوند و به همین آرامش دلخوشند.