کد خبر: 1074938
تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
۳ حکایت درس‌آموز از مرگ و زندگی

معصومین (ع) و بزرگان دین ما و تمام کسانی که پای در وادی معرفت الهی گذاشتند همگی با اندیشه مرگ، زندگی می‌کردند و از این‌رو حیاتشان رنگ و بوی معنویت داشت. حکایت‌های زیاد و آموزنده‌ای در این زمینه در متون مختلف وجود دارد که در اینجا سیری در گلچینی از آن‌ها می‌کنیم.

شهید دستغیب در کتاب معاد داستانی به نقل از یکی از دانشمندان دارد که می‌گفت: روزی در بیرون صحرا نشسته بودم، موری را دیدم که دانه گندمی را از زیر خار و خاشاک پیدا کرد، آن را با زحمت مشقت بسیار بیرون آورد و مقداری از آن را با خود حمل کرد. هر جا که پستی و بلندی بود، او به زحمت بسیار می‌افتاد و آن دانه گندم را با سختی بسیار همراه خود می‌برد من هم عقب سرش رفتم تا ببینم او به کجا می‌رود. مسافت زیادی را پیمود تا بالاخره به لانه‌اش رسید، اما ناگهان دیدم گنجشکی از بالا به پایین جست و دانه گندم را به همراه خود مورچه بلعید به فکر فرو رفتم که آدمی این همه زحمت می‌کشد، ناگهان فرشته مرگ می‌آید و او را می‌برد آنچه زحمت کشیده تمامش به هدر می‌رود. مال و جاه را با خود تا لب گور می‌آورد، اما آنجا از او می‌گیرند و بدنش را زیر خاک می‌کنند، نه فرش و نه چراغی، نه انیس و مونسی، جز ایمان و عمل صالح، هیچ چیز هم ندارد.
در بحارالانوار علامه مجلسی نیز می‌خوانیم زهری می‌گوید: در شبی تاریک و سرد، علی بن حسین (ع) (امام سجاد) را دیدم که مقداری آذوقه بر دوش گرفته و می‌رود. عرض کردم: یابن رسول‌الله! این چیست به کجا می‌برید؟ حضرت فرمودند: زهری من مسافرم. این توشه سفر من است می‌برم در جای محفوظ بگذارم (تا هنگام مسافرت دست خالی و بی‌توشه نباشم!) گفتم: یا‌بن رسول‌الله! این غلام من است اجازه بفرما این بار را به دوش بگیرد و هر جا می‌خواهی ببرد. فرمودند: تو را به خدا بگذار من خودم بار خود را ببرم و تو راه خود را بگیر و برو و با من کاری نداشته باش! زهری بعد از چند روز حضرت را دید و عرض کرد: یابن رسول‌الله! من از سفری که آن شب درباره‌اش سخن می‌گفتی، اثری ندیدم! فرمود: سفر آخرت را می‌گفتم و سفر مرگ نظرم بود که برای آن آماده می‌شدم سپس آن حضرت هدف خود را از بردن آن توشه در شب به خانه‌های نیازمندان توضیح داد و فرمود: آمادگی برای مرگ با دوری جستن از حرام و خیرات دادن به دست می‌آید.
یکی از علاقه‌مندان و نزدیکان مرحوم آیت‌الله کوهستانی (رحمه‌الله) نقل می‌کند! یکی از اهالی محل از دنیا رفت، ما به اتفاق از اهل محل جهت تجهیز میت در قبرستان بودیم. یکی از مؤمنین مشغول کندن قبر بود، در این اثنا مرحوم آقاجان (آیت‌الله کوهستانی) برای اقامه نماز و تفقد از صاحبان عزا در مراسم شرکت کردند. شخصی به آقاجان گفت: چه کارکنیم، مرگ خیلی سخت است، خدا چگونه می‌خواهد با ما معامله کند معظم‌له در جوابش گفت: «اگر عمل داشته باشی چیزی نیست، مثل این است که پیراهن کثیف را از تنت بیرون کنی و پیراهن تمیز بپوشی.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار