کد خبر: 1077082
تاریخ انتشار: ۰۵ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
نظری بر رویکرد‌های دولت انگلیس، در تالش شمالی و جنوبی (۱۹۲۱-۱۹۱۸)
مقال پی‌آمده، فصلی از دخالت‌های دولت انگلیس در تالش شمالی و جنوبی، در بازه زمانی ۱۹۲۱-۱۹۱۸ را بازمی‌خواند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.
دکتر حسین احمدی

مقال پی‌آمده، فصلی از دخالت‌های دولت انگلیس در تالش شمالی و جنوبی، در بازه زمانی ۱۹۲۱-۱۹۱۸ را بازمی‌خواند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

نیرو‌های دانستر در ایران
زمانی که بلشویک‌ها در اواخر سال ۱۹۱۷ م. قدرت را به دست گرفتند، بلافاصله روسیه را از جنگ جهانی اول و نبرد با آلمان‌ها و ترک‌ها خارج کردند. در منطقه قفقاز، این بدان معنا بود که روسیه نیرو‌های خود را از شمال ترکیه و شمال ایران عهد قاجار، خارج کند و بدین ترتیب، جایی را برای نیرو‌های شرقی متفقین باز کند. از این رو، آلمانی‌ها و ترک‌ها، دیگر می‌توانستند از قفقاز عبور کنند و به نفت باکو و پنبه ترکستان دست یازند و همچنین قلمرو هند و جناح ارتش بریتانیا را در منطقه بین‌النهرین تهدید کنند. دولت بریتانیا نیرو‌های دانستر را به فرماندهی ژنرال لیونل دانسترویل تشکیل داد. این نیرو‌ها متشکل از حدود هزار نیروی بریتانیایی، استرالیایی، نیوزلندی و کانادایی بودند و به مأموریت جمع‌آوری اطلاعات، آموزش و فرماندهی نیرو‌های بومی و جلوگیری از گسترش نفوذ تبلیغاتی آلمانی‌ها، گماشته شده بودند. نیرو‌های دانستر که در سال ۱۹۱۸ م. به شمال ایران اعزام شدند، در واقع پیامد ترکیبی از اهداف مختلف سیاسی، نظامی و اطلاعات در اواخر سال ۱۹۱۷ م. بود. همان‌طور که در ابتدا مقرر شده بود، نیرو‌های دانستر یک واحد عملیاتی نظامی-اطلاعاتی، از نیرو‌های اعزامی بریتانیا به منطقه بین‌النهرین و به فرماندهی ژنرال ویلیام مارشال بود. اولویت این نیرو‌های اعزامی، حفظ برتری بریتانیا در شمال ایران و منطقه ماوراء قفقاز بود. وظیفه عملیاتی آن نیز، هرگز خیلی مهم برآورد نشده بود و از همین رو، از تجهیزات چندانی برخوردار نبود. آژانس‌های اطلاعاتی بریتانیا، به ویژه MI۲T، بر این باور بودند که با مستقر کردن یک نیروی کوچک در شمال ایران، می‌توان اطلاعاتی را به دست آورد که برای مقابله با شورش‌های سیاسی و نظامی روسیه انقلابی، پیش از آن که بتواند بر هندوستان بریتانیایی تأثیر بگذارند، مورد استفاده قرار بگیرند.
اهداف دانسترویل در ایران
کشف انگیزه اصلی تشکیل نیرو‌های دانسترویل ناممکن است! اما به نظر می‌رسید در کنار اهدافی که ذکر شد، نگرانی از نفوذ آلمانی‌ها نیز بی‌تأثیر نبوده است. آلمانی‌ها نیز به نوبه خود، نگران نفوذ روس‌ها از مرز شرقی ترکیه تا بغداد، از طریق احداث راه‌آهن در منطقه بودند. بریتانیا در راستای انگیزه‌های استعماری و امپریالیستی خود با اعزام دانسترفورس به شمال ایران سعی داشت کنترل منطقه‌ای را که انتظار می‌رفت در آینده از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شود، به دست گیرد. بریتانیایی‌ها البته به هیچ وجه تمایل نداشتند که این اهداف افشا شود بنابراین از تبلیغات برای خیرخواهانه جلوه دادن اهداف خود، استفاده می‌کردند. بریتانیا ادعا می‌کرد تنها علت حضور نظامی این دولت در شمال ایران، حمایت و حفاظت از مظلومان بوده است که البته این ادعا، خیلی زود انگلیسی‌ها را به دام انداخت! چراکه با فشار افکار عمومی جهان، مبنی بر اینکه تغییر یک استعمارگر به استعمارگری دیگر راه مناسبی برای نجات یک ملت نیست، بریتانیا مجبور شد از ادعا‌های خود، بر سر قلمرو‌هایی که قصد داشت تحت کنترل بگیرد، صرف نظر کند. تناقض میان آنچه بریتانیا واقعاً به دنبال آن بود، یعنی هژمونی در خاورمیانه و آنچه در حمایت از ملت‌هایی که خواستار پایان سلطه آلمانی‌ها و عثمانی‌ها اعلام می‌داشت، در طول جنگ مبهم و مسکوت بود، اما با پایان جنگ، عیان شد! به عنوان مثال، بریتانیا با حمایت علنی از قیام اعراب هاشمی، به بهانه اینکه اعراب در صدد حق قانونی خود برای استقلال یافتن از عثمانی هستند، دیگر راهی جز وعده واگذاری حکومت به اعراب نداشت، هرچند این امر با اهداف درازمدت بریتانیا در منطقه در تضاد بود. به همین ترتیب، حمایت بریتانیا از ایجاد یک دولت حقیقتاً مردمی و دموکرات در ایران، بی‌ثمر ماند که این امر عمدتاً به دلیل تعریف متفاوت دولت‌های انگلیس و ایران از دموکراسی و همچنین اولویت اهداف دیگر بریتانیا، در منطقه بر هدف سلطه بر ایران بود. از آنجا که اهداف و اغراض بریتانیا در خاورمیانه، غالباً در تضاد و مبهم بوده است و نیز بنا بر دلایل امنیتی، اسنادی که از این دوره در دست هستند، تصویر مبهمی از اوضاع موجود در اختیار می‌گذارند! در حالی که شورای عالی جنگ، درصدد نفوذ در شمال ایران، از طریق ایجاد یک «منطقه انگلیسی» و یک «منطقه فرانسوی» بود، میان آژانس‌های اطلاعاتی و دولتی بریتانیا، پس از خروج روس‌ها از جنگ، بر سر تقسیم مسئولیت و ترسیم اهداف، اختلاف نظر وجود داشت. نیروی دریایی، درصدد تأمین نیاز نفتی کشتی‌های خود بود و چارلز مارلینگ در تهران و پرسی کاکس و ات ویلسون در بغداد، در صدد یافتن راه‌هایی برای افزایش قابلیت اعتماد به ایران بودند. ژنرال مارشال و ژنرال الن‌بی نیز سرگرم از بین بردن تهدید نظامی ترک‌ها و دستیابی به اتحاد با ملت‌های عرب بودند.

انگلستان در شمال ایران، بی‌رقیب می‌شود!
از آن جایی که دانستر فورس، یگانه ابزاری بود که دولت انگلیس تمایل داشت، تا از آن در شمال ایران در اوایل سال ۱۹۱۸ م. استفاده کند، این نیروی اعزامی مجبور بود تا به نحوی، تمام اهدافی را که این افراد در دولت بریتانیا در نظر داشتند، محقق سازد. MI۲ و عامل آن سرهنگ استیل، می‌خواستند با استفاده از یک گروه کوچک نظامی، اطلاعات جاسوسی را درباره گروه‌های متعدد سیاسی و نظامی ذی‌نفع در شمال ایران، جمع‌آوری کنند، اما این هدف به تدریج، به اهداف بزرگ‌تری تبدیل شد! از همین رو، مسئولیت‌ها و ساختار فرماندهی نیرو‌های دانسترفورس، دچار سردرگمی شد! رفتار‌های نیروی دریایی در قبال دانسترفورس و شمال ایران از همه پیچیده‌تر بود. ارتباط بین وایت هال و شرکت نفت انگلیس- ایران که در شمال شرق خرمشهر فعالیت می‌کرد، همواره تنگاتنگ و بر مبنای قابلیت این شرکت، در تأمین نیاز‌های نیروی دریایی بود. در واقع، شرکت نفت انگلیس- ایران، یک آژانس شبه‌دولتی بود و در طول جنگ، سربازان بریتانیایی به حفاظت از اموال آن‌ها گماشته شده بودند. البته نواحی جنوبی ایران و به ویژه زمین‌های نفت‌خیز، پیش از این نیز تحت کنترل بریتانیا بودند و از سوی دولت انگلیس بهره‌برداری می‌شدند، اما نواحی شمال ایران که به یکباره و در پی خروج روس‌ها و انقلاب بلشویکی دچار خلأ قدرت شده بودند، می‌توانستند بستر مناسبی برای قدرت‌طلبی‌ها و زیاده‌خواهی‌های انگلیس، برای گسترش نفوذ خود در منطقه باشند. با آن که به لحاظ سیاسی و اجتماعی، کارگران نواحی شمالی، مخالف سلطه هر کشور یا شرکت اروپایی بودند، نیروی دریایی انگلستان مصمم بود که کنترل محصولات نواحی نفت‌خیز باکو را در اولویت خود قرار دهد. این امر عمدتاً به این علت بود که باکو در آن زمان، بیشترین و مرغوب‌ترین محصولات نفتی را در اختیار داشت و از همین رو می‌توانست نیاز‌های نیروی دریایی را که تمایل داشت به جای زغال از نفت برای سوخت کشتی‌ها استفاده کند، برطرف سازد. بدین ترتیب انگلستان حتی در اثنای جنگ نیز طرحی بلندمدت برای سیاست‌گذاری‌های خود در حوزه انرژی داشت. در همین راستا، مدتی پس از اعزام دانسترفورس به شمال ایران، به این نیرو‌ها مأموریت حفاظت و نظارت بر میدان‌های نفتی باکو، محول شد. در ابتدا مأموریت دانسترفورس، به علت حضور ۳ هزار نیروی بلشویک در بندر انزلی، به تأخیر افتاد، اما سرانجام با کشتی به بندر باکو در دریای مازندران اعزام شد.
مارلینگ در سال‌های ۱۹۰۷ و ۱۹۰۸ که مصادف با نهضت مشروطه در ایران بود، به عنوان سفیر بریتانیا در ایران مشغول بود. کسی بود که امنیت استراتژیک در ایران را مطرح کرد و همکاران وی در وزارت خارجه، با او هم‌صدا شدند. به نظر آن‌ها مداخله نظامی، بخشی از یک سیاست صریح ارعاب و کنترل بود که امیدوار بودند بتواند دولت تهران و مردم ایران را مجاب کند که هیچ چاره‌ای جز تبعیت از «راهنمایی‌های خیرخواهانه» بریتانیا ندارند! اما مارلینگ ادله کافی برای اثبات اینکه دولت بریتانیا برای یک مداخله نظامی در این منطقه از آمادگی کافی برخوردار باشد، تا بتواند ملی‌گرایی ایرانی را نیز از پا دربیاورد، در اختیار نداشت! با این که دانسترفورس انگیزه‌های بزرگی داشت، اما نمی‌شد از آن انتظار داشت با آن امکانات و افراد کم، بتواند بدون جلب رضایت اگر نگوییم همکاری، حداقل بخشی از جمعیت محلی، کنترل قفقاز را به دست بگیرد، یا نمایشی از قدرت در ایران داشته باشد؛ بنابراین از آنجا که بریتانیا، برنامه‌ای برای راه‌اندازی یک کمپین گسترده در آسیای مرکزی نداشت، موفقیت این نیرو‌ها تنها منوط به جلب رضایت افراد محلی بود که این امر نیز به نوبه خود، فقط با به رسمیت شناختن انگیزه‌های ملی‌گرایی آنان امکان‌پذیر بود.

دانسترویل و میرزا کوچک‌خان جنگلی
دانسترویل، روابط میان مردان کوچک‌خان و بلشویک‌ها و آلمانی‌ها را به دقت می‌پایید! در هفتم مارس دانسترویل طی تلگرافی به MIO اعلام کرد: کوچک‌خان، با کمیته انزلی دیداری داشته و به او وعده داده شده است که هزار نفر از گارد‌های ارتش سرخ در اختیار او قرار گیرند! در آن دیدار همچنین کوچک‌خان ادعا می‌کند که ۴ هزار مرد مجهز در ظرف چند ماه، در اختیار او قرار خواهند گرفت. مسئله دیگری که در این دیدار به بحث گذاشته می‌شود، نیاز به اخراج انگلیسی‌ها از ایران توسط بلشویک‌ها بود. در همان تاریخ در بندر انزلی، جنگلی‌ها کاپیتان ادوارد نوئل انگلیسی را در حالی که سعی می‌کرد اطلاعات جاسوسی را به دانسترفورس در قزوین ارسال کند، دستگیر می‌کنند. در دوم ژوئن سال ۱۹۱۸ م. منجیل صحنه رویارویی نیرو‌های جنگلی و نیرو‌های بریتانیا و روسیه سفید بود. نیرو‌های بریتانیا، توسط ژنرال دانسترویل هدایت می‌شدند. هرچند ظاهراً و به طور رسمی، نیرو‌های دانسترفورس تنها برای کمک به بازگرداندن سربازان روسی به وطن‌شان وارد این نبرد شده بودند، اما در واقع بر آن بودند که با عبور از منجیل که تنها راه گذر برای رسیدن به باکو بود، به این شهر برسند! زمانی که انگلیسی‌ها وارد پل منجیل شدند، مجاهدان جنگل جلوی آن‌ها را گرفتند و گفتند خوب است صبر کنید، تا از هیئت اتحاد اسلام کسب تکلیف نماییم که هرگاه اجازه عبور دادند، تشریف ببرید! انگلیسی‌ها نظر به معاهداتی که با دربار ایران داشتند، به این حرف‌ها اعتنایی نکردند. بین مجاهدان و آنان زد و خورد شد. از قرار معلوم اگر هواپیما‌های جنگی انگلیسی وارد منطقه نشده بودند عبورشان غیرممکن بود. وقتی که انگلیسی‌ها مقاومت مجاهدان را دیدند، هواپیمای جنگی از همدان یا بغداد را به فوریت وارد کرده و پل منجیل را متصرف می‌شوند! تا این موقع، جنگلی‌ها هواپیمای جنگی ندیده بودند. زمانی که آن را ملاحظه کردند، اغلب فرار کرده و بعضی‌ها کشته شدند! انگلیسی‌ها بعد از تصرف منجیل، تا شهر رشت با مجاهدان در زد و خورد بودند، ولی در شهر رشت، جنگ سختی بین آن‌ها واقع شد که در همین جنگ، ساختار نظامی جنگلی به‌هم ریخت و به جنگل‌های اطراف عقب‌نشینی کردند! نظامیان انگلیسی با اتومبیل و هواپیما، به جنگل‌های اطراف رفته و ساختمان‌های جنگلی‌ها را طعمه آتش کرده و از بین بردند.

نیرو‌های انگلیسی پس از حمله به شهر رشت!
نیرو‌های انگلیسی در بدو ورود به رشت، مدرسه احمدیه در سبزه‌میدان این شهر را اشغال کرده و سنگر قرار داده بودند. سربازان انگلیسی در مدت اقامت در رشت، فقط ۲۰۰ نفر رهگذر را هدف گلوله قرار دادند و به قتل رساندند! از آن جمله میرزامحمدخان معلم تاریخ و جغرافیای مدرسه احمدیه را که یکی از جوانان تحصیلکرده، وطن‌پرست و آزادی‌خواه و در همان مدرسه مشغول خدمت بود. نیرو‌های انگلیسی به فرماندهی ژنرال دانسترویل، بعد از ترک رشت و در راه رسیدن به انزلی با کمک چند صدنفر کارگر ایرانی، ضمن تعمیر راه شوسه رشت، وارد انزلی شدند و منازل و انبار‌هایی را که دولت روسیه جهت نظامیان خود ساخته بود، اشغال و ادارات لشکری خود را در اطراف گمرک خانه مستقر کردند و کشتی‌های تجارتی را که از بادکوبه می‌آمد توقف می‌نمودند و به وسیله همان کشتی ها، قشون، مهمات، آذوقه و کلیه لوازم خود را حمل می‌کردند. همه روزه تعدادی قشون که اکثر آن‌ها هندی بودند، بعضی سواره و بعضی با اتومبیل، وارد انزلی می‌شدند و پس از یک روز توقف، به طرف بادکوبه روانه می‌نمودند. در غازیان، انگلیسی‌ها صد نفر کارگر محلی را مشغول ساختن راه در حدود ادارات خود نمودند و از طرفی صد نفر از اهالی انزلی را وادار کرده بودند که از روستا‌های اطراف، آذوقه و مال‌التجاره برای آن‌ها تهیه کنند. در غازیان ۴۲ کشتی که اغلب آن‌ها حامل لوازم جنگی بودند، قرار داشت. بیشتر این سفاین، از آن ژنرال دنیکین فرمانده روس‌های سفید بود که در ناحیه قفقاز جنوبی و داغستان، با بلشویک‌ها در حال جنگ بود که قریب یک ماه در غازیان لنگر انداخته بودند و نظامیان انگلیسی، ضمن تصرف از این کشتی‌ها محافظت می‌کردند. در این کشتی‌ها توپ‌های صحرایی، دریایی و قلعه‌کوب نصب شده بود. مخصوصاً یک کشتی که از همه آن‌ها بزرگ‌تر و دارای چندین توپ و بعضی لوازم مهم جنگی بود، به لحاظ بزرگی و وزن بالا در وسط دریا قرار داشت و سایر کشتی‌ها، اطراف آن کشتی بزرگ را فراگرفته بودند. دو کشتی جنگی و مابقی کشتی‌ها تجارتی بودند که در میان آن‌ها توپ گذاشته و قشون حمل و نقل می‌کردند. یک کشتی که متجاوز از چند صد نفر و چندین تن بارگیری داشت، در پل شماره ۵ غازیان لنگر انداخته بود که سربازان با نظارت فرماندهان انگلیسی، یکی یکی داخل آن می‌شدند.

نیرو‌های انگلیس و تشکیل نظمیه و تأمینات
از دیگر کار‌های انگلیسی‌ها در انزلی، تأسیس نظمیه و تأمینات به اسم خودشان بود که رسماً در مقابل نظمیه و تأمینات دولت ایران قرار داشت و ایرانیانی که در محاکم ایرانی، کارشان به میل‌شان نمی‌گذشت، بدان جا رفته و اظهار شکایت می‌کردند و بدین طریق، انگلیسی‌ها با جذب لایه‌هایی از جامعه ایرانی، آن‌ها را به خدمت خود وادار می‌کردند. از دیگر عملیات انگلیسی‌ها، ساختن چند دستگاه اتاق‌های چوبی و کائوچویی، برای قشون در غازیان بود. ضمن اینکه اغلب نیرو‌های انگلیسی، در چادر اسکان داشتند. به علاوه تأسیس تلگراف بی‌سیم در انزلی و غازیان، از اقدامات دیگر آن‌ها بود. از اقدامات انگلیسی‌ها در مدت اقامت در شهر رشت و انزلی، افزایش فوق‌العاده نرخ مسکوکات طلا و تنزل منات کاغذ دولت روس بود که به همین واسطه برات تجارتی و مال‌التجاره صراف‌ها و تجار انزلی و رشت، از میان رفت و همه آن‌ها ورشکست شده و به گدایی افتادند! به علاوه کلید تجارت عمده، از قبیل صادرات و واردات کالا‌های ضروری مثل قند و شکر، کبریت، کاغذ و سایر کالاها، به دست کارکنان انگلیس اداره می‌شد که در این میان صاحب منصبان نظامی انگلیس، به جای تسخیر ممالک، مشغول تجارت بودند و از روی عملیات تجارتی، مالک متصرفات وسیعه خود شدند. منتها در اوایل که وارد انزلی شدند، چند روی مشغول تشکیلات بودند و بعد شروع به لخت کردن ایرانیان کردند! تا آخر که چند روی هم، مشغول استحکامات و قلاع نظامی و حفظ حدود و ثغور شدند.

دانسترویل در بادکوبه
دانسترویل که اغلب قشون انگلیس را از راه دریا به ناحیه قفقاز فرستاده بود، خود با ۴۱ ماشین و تعدادی از نیروها، از راه جاده باتلاقی کناره دریا، به سمت کپورچال و کرگانرود حرکت کرد. او به مدت یک هفته، مهمان نصرت‌الله‌خان سردار مقتدر بود که قبل از این با روس‌ها روابط تنگاتنگی داشت، اما با انقلاب روسیه و خروج نیرو‌های روس از ایران، وی با یک چرخش تاکتیکی، به انگلیسی‌ها چراغ سبز نشان داد. پس از این به سفارش ژنرال دانسترویل، توسط وزیر مختار انگلیس مورد حمایت قرار گرفت. دولت مرکزی ایران نیز به توصیه انگلیسی‌ها، حکومت او بر طوالش به رسمیت شناخت و با وجود تعدیات گسترده وی و خاندانش به مردم منطقه و شکایات فراوان تالشیان به صورت فردی و گروهی، هیچ‌گاه این حمایت از سوی حکام گیلان و حکومت مرکزی، کمرنگ نشد! دانسترویل به همراه نیرو‌های انگلیسی و هندی، با بدرقه سردار مقتدر به طرف بادکوبه حرکت کرد که پس از عبور از مرز ایران، وارد تالش شمالی شد. با تلاقی بودن مسیر، به نیرو‌های دانسترویل اجازه سرعت عمل نمی‌داد. او برای رسیدن به بادکوبه، توقف‌هایی پی در پی در مناطق تالش شمالی داشت. دانسترویل و وزارت خارجه بریتانیا در هندوستان، برای اعمال دخالت نظامی در شمال ایران، به مارلینگ پیوستند. دانسترویل متوجه شده بود که ایرانی‌ها، بدون شک از دخالت‌های بریتانیا انزجار دارند، اما با این حال باز هم از دولت درخواست کرد برای از پا درآوردن طرفداران میرزاکوچک‌خان جنگلی و باز کردن راه قفقاز، ۵ هزار نیرو اعزام کند. وزارت خارجه بریتانیا با بهانه «حفاظت از مرز‌های غربی ایران، با هدف جلوگیری از نفوذ مزدوران ترک و آلمانی و پیشروی آن‌ها در ایران و در نهایت، حفاظت از مرز‌های افغانستان و هندوستان» متقاعد شد که به ایران نیرو اعزام کند.

کلام آخر
مأموریت دانستروفورس، در واقع، نهادینه کردن ملی‌گرایی در راستای منافع بریتانیا بود، اما عدم اتحاد فرماندهی و اختلافات و بی‌نظمی‌های داخلی، سبب شکست این نیرو‌ها در رسیدن به اهداف‌شان شد! دانسترفورس در ۱۴ سپتامبر ۱۹۱۸، از هم فروپاشید. شاید این‌طور به نظر برسد که ایده اعزام دانسترفورس، به طور کلی ایده غلطی بود، اما در واقع آنچه منجر به شکست دانسترفورس شد، فقدان تجربه کافی در اجرای این ایده بود چراکه در آن سال بریتانیا در شمال ایران، هنوز تجربه چندانی به دست نیاورده بود و نمی‌توانست به این سرعت تجربه کافی به دست آورد. با وجود این، با آنکه دانسترفورس ظاهراً به اهداف خود دست نیافت، اما توانست اطلاعات جاسوسی زیادی جمع‌آوری کند که بعد‌ها در دخالت‌های بریتانیا در مرز‌های ایران و شوروی، از آن بهره برد و توانست افتضاح به بار آمده از عقب‌نشینی اجباری بریتانیا از باکو را تا حدی جبران کند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار