نام دولت امریکا یکی از رایجترین نامهایی است که در فرآیند تاریخ پژوهی دوره پهلوی دوم تکرار میشود. توجه به نقش این کشور، از آن روی است که زمامداران آن در فرآیند قدرتگیری شاه از کودتا تا انقلاب، نقشی مهم و کم مانند ایفا کردهاند. در مقال پی آمده تلاش شده است نحوه تعامل دولتهای امریکا با محمدرضا پهلوی پس از سقوط مصدق تا سقوط شاهنشاهی در ایران مورد بازخوانی قرار گیرد. مستندات این نوشتار، بر تارنمای پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
«آیزنهاور» و ابزار انگاری ایران پساکودتا
از فردای کودتای ۲۸ مرداد تا چندین سال، سیاست امریکا صرفاً بر تقویت و توانمندسازی حکومت شاه تمرکز داشت. چه اینکه تجربه نهضت ملی و متزلزل شدن منافع این کشور در ایران و نفوذ گسترده کمونیسم، آنان را به این نتیجه رسانده بود که باید حکومت دست نشانده خویش در این منطقه مهم از خاورمیانه را به هر قیمتی حفظ کنند. معاهدات متعدد امریکا با ایران در این دوره و نیز سفر آیزنهاور به کشورمان از نمادهای شاخص این حمایت قلمداد میشود. محمدرضا چیتسازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بازخوانی این دوره آورده است:
«علاوه بر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش، انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفت با دولت ایران و تلاش برای تشکیل پیمان بغداد، از دیگر موارد شایان ذکر است که دست امریکاییها را در ایران بیش از پیش باز کرد. مورد دیگر قانون جلب حمایت از سرمایهگذاری خارجی در ایران بود که در سال ۱۳۳۴ ش، به تصویب مجلس شورای ملی ایران رسید و همین امر، راه ورود سرمایهگذاران امریکایی را برای ورود به بازار ایران بیش از پیش هموار کرد. بعد از تصویب این قانون بود که شاهد رفتوآمدهای بسیاری میان سرمایهگذاران دو کشور بودیم، بهویژه امریکاییها که حال دیگر از حمایت قانونی دولت ایران نیز برخوردار بودند. شاید مهمترین سفری که در این برهه زمانی اتفاق افتاد، سفر آیزنهاور رئیسجمهور امریکا به ایران در ۲۳ آذرم ۱۳۳۸ ش، بود که با استقبال گسترده محمدرضا پهلوی و دربار روبهرو شد. بازدید آیزنهاور از ایران همزمان با انتخاب اردشیر زاهدی به سفارت ایران در واشنگتن بود. در واقع از این مقطع به بعد بود که رابطه ایران و امریکا وارد یک مرحله تعاملی جدید شد و همین رابطه میطلبید تا رئیسجمهور ساکن کاخ سفید از ایران دیدن کند. از سوی دیگر، شاه ایران که تاج و تخت خود را مدیون روی کار آمدن آیزنهاور در واشنگتن میدانست، تمام تلاش خود را کرد تا با پذیرایی گرم از وی، به نوعی جبران مافات کند. شاه ایران با ترتیب دادن یک جشن خیابانی و استقبال گرم از وی، تمام تلاش خود را کرد تا نزدیکی خود را به واشنگتن ثابت کند، اما رئیسجمهور امریکا در اقامت ششساعته خود در تهران، سه بار سخنرانی کرد و جالب اینجاست که در هر سه بار، صحبتهای او حاوی نکات مشابهی بود که عملاً با چارچوب استراتژی کلان امنیت ملی امریکا یعنی همان برنامه نگاه نو انطباق داشت. او یک بار در فرودگاه مهرآباد، بار دیگر در مجلس شورای ملی و یک بار هم در اعلامیه صادره در پایان دیدارش از ایران، بر نقش و اهمیت استراتژیک ایران در حفظ ثبات منطقه و ضرورت همکاری و همزیستی دو کشور تأکید کرد. علاوه بر این او به جلوگیری از گسترش و نفوذ شوروی، دستیابی به ذخایر نفت منطقه خلیج فارس و خاورمیانه و به صورت خاص ایران و امنیت رژیم صهیونیستی اشاره کرد و آنها را اهداف عمده امریکا از بسط روابط با ایران برشمرد. بر این اساس بود که وی بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشورهای منطقه خاورمیانه و خلیج فارس تأکید کرد و آن را امری حیاتی برای منافع امریکا برشمرد. اما آنچه وی را از ترومن رئیسجمهور پیشین امریکا متفاوت میکرد، اهمیتی بود که او برای ایران به صورت خاص قائل بود. او کشورمان را یک بازیگر مهم در زنجیره دفاعی علیه اتحاد جماهیر شوروی قلمداد میکرد و بر نقش ایران صحه میگذاشت، با این حال در سفری که به تهران داشت، بهصراحت به مقامهای ایرانی یادآور شد که قدرت نظامی به تنهایی صلح و عدالت را محقق نخواهد کرد و ایران نمیتواند فقط به بنیه و توان نظامی خود تکیه کند....»
«کندی» و وادار ساختن شاه به اصلاحات اجتماعی
امریکاییها پس از تحمیل مجدد شاه به ایران به رغم تلاش برای تثبیت موقعیت وی، همواره تلاش داشتند تا از نفرت عمومی نسبت به حکومت وی بکاهند. آنان میدیدند که به رغم بیتفاوتی پهلوی دوم، ایران به سوی یک انفجار بزرگ میرود و این برای منافعشان خطرآفرین خواهد بود. از این روی جان اف کندی رئیسجمهور امریکا بیش از پیشینیان بر انجام اصلاحات در کشورمان تأکید ورزید. محمد اسماعیل شیخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره مینویسد:
«سفر جریانساز دیگر شاه پهلوی به امریکا در دوران کندی سیوپنجمین رئیسجمهور تاریخ امریکا رقم خورد. نکته مهمی که باید در پیشینه روابط محمدرضا و کندی به آن توجه کرد، اشتباه استراتژیک شاه پهلوی درباره کندی بود. محمدرضا پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا تمام تخم مرغهای خود را در سبد نیکسون رقیب کندی قرار داده بود و همین مهم سبب شد او پس از انتخابات ریاست جمهوری امریکا با یک نخستوزیر تحمیلی از سوی کندی، یعنی علی امینی مواجه شود. مهمترین دستاورد شاه در جریان سفر به امریکا همچنان در راستای تثبیت قدرت شخصی خودش بود. شاه در دیدار با کندی موفق شد تا او را متقاعد به برکناری امینی کند و دلیلش نیز ناکامی این نخستوزیر در اجرای اصلاحات اجتماعی در ایران بود. در واقع شاه در این سفر، بار دیگر خود را به عنوان مصلح واقعی ایران به کندی قبولاند و کندی نیز به دست کشیدن از حمایت امینی و برکناری وی راضی شد. محمدرضا در این سفر به کندی وعده داد بخشی از هزینههای نظامی خود را کاهش دهد و در مقابل برای بهبود وضعیت اقتصادی بیشتر بکوشد، البته این مهم بیشتر در حد وعده باقی ماند! دستاورد مهم دیگر شاه در این سفر، این بود که بلافاصله پس از بازگشت، موفق شد حمایت تمام قد کندی را به سود خود جلب کند تا جایی که براساس اسناد تاریخی، کندی نخستین فردی بود که تصویب اصول شش گانه شاه را که بعدها آن را اجرا کرد، تبریک گفت....»
به نظر میرسد در این بخش، لازم باشد که لَختی در باب محتوای اصلاحات مورد نظر و علاقه کندی سخن رود. امری که به رغم تفاوتهایش با روش دیگر رؤسای جمهور امریکا چندان باعث نگرانی شاه نشد و به قول محمداسماعیل شیخانی، او را از مرگ کندی خوشحال نساخت:
«با روی کار آمدن دولت کندی و حزب دموکرات در امریکا، واشنگتن حمایت بیقید و شرط خود از دولتهای غیر دموکراتیک از جمله ایران را محدود ساخت. دلیل در پیش گرفتن این سیاست نیز مشخص بود. کندی ترس این را داشت که به دلیل آسیبپذیری و مشکلات سیاسی- اجتماعی کشورهایی همچون ایران کمونیسم امکان رخنه و نفوذ داشته باشد. بر این اساس دولت کندی درصدد برآمد برنامه کمکهای نظامی خود را قطع و اعطای وام و سرمایه برای رشد و توسعه اقتصادی را جایگزین کند. در واقع برنامه کندی این بود که با انجام اصلاحات از بالا و به شکل مسالمتآمیز، جلوی انقلاب از پایین را بگیرد. بدین منظور برنامههایی، چون اصلاحات ارضی، بهبود نظام آموزشی، بهداشت، مسکن و توسعه صنایع در اولویت قرار گرفت. با این حال پیشبینی شده بود که در صورت عدم موفقیت این برنامهها و پدیدآمدن آشوبهای سیاسی ـ اجتماعی در این کشورها میتوان از نیروی نظامی استفاده کرد. بدین ترتیب دکترین کندی با نام اتحاد برای پیشرفت شکل گرفت... در مجموع در دوران کندی، از آنجا که سیاست وی مبتنی بر نوسازی و دگرگونی برای جلوگیری از بسط و نفوذ کمونیسم در جهان سوم بود، در ایران شاهد تغییراتی بودیم. در عین حال روابط ایران و امریکا همانند گذشته به صورت مستحکمی تداوم یافت. در واقع حکومت ایران که از حمایت امریکا برخوردار بود با بهکارگیری زور سیطره سیاسی کامل بر کشور را بهدست گرفت. این سیطره در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ش، به وضوح و آشکار خود را نشان داد که به سرکوب خونین معترضان انجامید. با ترور کندی و روی کار آمدن جانسون، سیاست خارجی امریکا در قبال شاه و سلطنت وی دچار تغییر نشد، چراکه او نیز همانند کندی همزمان هم از اصلاحات شاه حمایت میکرد و هم رفتار خشونتآمیز وی با مخالفان را مورد تأیید قرار میداد. باید گفت رویکرد امریکا در دوران کندی در قبال حکومت محمدرضا پهلوی، تفاوت چندانی با دولتهای قبل و بعدش نداشت و به رغم تغییرات و تفاوتهای تاکتیکی، در راهبرد دچار تغییر نشد. راهبرد کندی همچون سایر رهبران کاخ سفید بر حمایت از شاه تأکید داشت، هرچند در چارچوب مبارزه با کمونیسم، تلاش داشت شاه ایران را به انجام اصلاحات اجتماعی و اقتصادی ترغیب سازد. بر این اساس میتوان گفت ترور کندی، نه باعث خوشحالی شاه و نه باعث نگرانی او شد....»
«نیکسون» دوست قدیمی پهلوی دوم
انتخاب ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری امریکا برای پهلوی دوم خبری خوش قلمداد میشد. چه اینکه او پیشتر و از مقطع ریاست جمهوری آیزنهاور، دوستی خویش را با شاه نشان داده بود. محمدرضا پهلوی در دوران رقابتهای انتخاباتی، بخشی از هزینه تبلیغاتی وی را پرداخت و پس از انتخاب او از مواهب آن برخوردار شد! سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره منظری به ترتیب پی آمده دارد:
«آغاز ریاست جمهوری ریچارد نیکسون جمهوریخواه در سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۷ ش) برای شاه و نخبگان سیاسی طرفدار امریکا بسیار خوشحال کننده بود، چراکه دوستی شاه و نیکسون به سال ۱۳۳۲، یعنی زمانی که نیکسون معاون آیزنهاور بود، بازمیگشت. نیکسون با مشارکت و همراهی در کودتای ۲۸ مرداد و برگرداندن شاه به سلطنت، حق بزرگی بر گردن او داشت. در دوران ریاست جمهوری نیکسون ایران به بازیگر اصلی سیاست منطقهای امریکا تبدیل شد. به ویژه اینکه در راهبرد او مقابله با کمونیسم و نفوذ شوروی بر مبنای ایجاد و تقویت قدرتهای وابسته و پرتحرک بود. بر این اساس دولت امریکا ملل آسیایی را تشویق میکرد مسائل امنیتی و دفاعی را بین خود حل کنند و خودشان مسئولیت آن را به عهده بگیرند. نیکسون در روزهای دهم و یازدهم خرداد ۱۳۵۱ (۳۰ مه ۱۹۷۲)، به همراه وزیر امورخارجهاش هنری کیسینجر به دعوت شاه به ایران آمد. در این دیدار شاه و نیکسون بر حل مخاصمات هند و چین و منازعات اعراب و اسرائیل بر اساس قطعنامههای سازمان ملل تأکید کردند. آنها همچنین در اعلامیه مشترکی مراتب رضایت خود را از روابط صمیمانه بین دو کشور و ادامه روابط در آینده ابراز داشتند. شاه همچنان بر تصمیم ایران در تقویت نیروی دفاعی خود تأکید کرد و نیکسون نیز اطمینان داد ایالات متحده مانند گذشته به همکاری با ایران جهت تقویت این حوزه ادامه خواهد داد. طرفین همچنین اتفاق نظر داشتند توسعه اقتصادی و رفاه کشورهای ساحلی خلیج فارس برای ثبات این منطقه واجد اهمیت است. نیکسون در حاشیه همین سفر با تمجید از شاه گفت من بیش از ۸۰ کشور جهان را دیدهام... در ارزیابی سران کشورها و رؤسای دولتها، اعلیحضرت شاهنشاه شخصیتی هستند که نه تنها نسبت به مسائل فیمابین دو کشور تفاهم دارند، بلکه گذشته از آن تفاهمی عمیق نسبت به عصری که در آن زندگی میکنند و مسائل بینالمللی دارند... معنای این تعابیر زمانی روشن میشود که بدانیم شاه در زمان رقابتهای انتخاباتی امریکا چند میلیون دلار به کمپین انتخاباتی نیکسون کمک کرده بود....»
«کارتر»، بازگشت سیاست خارجی امریکا به دوران کندی
به نظر میرسد در میان رؤسای جمهور امریکا در دوران پهلوی دوم، دموکراتها درکی واقعیتر از وقایع ایران داشتند. آنها آشکارا میدیدند که شرایط ایران به سوی یک انقلاب غیر قابل مهار میرود و شاه به جای عقبنشینی از جاهطلبیهای خویش هر روز بر موج سرکوب خویش میافزاید! سیاست کارتر در دوران ریاست جمهوری را میتوان ادامه سیاست کندی قلمداد کرد که ضمن حمایت قاطع از جایگاه او سعی داشت تا وی را به ایجاد اصلاحاتی وادار سازد. زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به شرح ذیل این مقوله را بسط داده است:
«کارتر بعد از ربودن گوی سبقت از رقیب جمهوریخواه خود در عرصه سیاست خارجی، سیاست حقوق بشر را به عنوان یکی از دغدغههای اصلی خود مطرح نمود. بر این اساس، بسیاری از حکومتهای دیکتاتوری از جمله حکومت شاه به عنوان حکومت غیردموکراتیک که اصول حقوق بشر را نقض کردهاند، خوانده شدند. ازاینرو زمانی که شاه قصد سفر به امریکا را داشت، با اینکه در کاخ سفید و سطح بالای حکومت امریکا بازدید شاه از امریکا امری کاملاً عادی مینمود، اما در سطوح پایینتر چه در دولت و چه در تشکیلات حزب دموکرات، نارضایتیهایی از این دعوت به چشم میخورد و بعضیها علناً از اینکه رئیس کشوری که اصول حقوق بشر را رعایت نمیکند، میهمان رسمی کارتر شده است، ابراز انزجار میکردند. در کنار موضوع حقوق بشر، محدود کردن سیاست فروش تسلیحات نظامی، بُعد نظامی سیاست خارجی کارتر بهشمار میآمد. براین اساس، ممنوعیت فروش بسیاری از تسلیحات نظامی به کشورهای غیردموکراتیک در دستور کار قرار گرفت. این موضوع باعث شد شاه با نگرانی هر چه تمامتر، ضمن ایجاد فضای باز سیاسی، دموکراتها و از جمله شخص کارتر را دشمن خود تلقی نماید، چراکه این شعار سرآغاز تحولات جدیدی در ایران بود. چنانکه فضای سیاسی باز باعث شد تا مخالفان سیاسی شاه با شناسایی بیشتر شاه و تجاربی که در طول مبارزات گذشته بهدست آورده بودند، به میدان بیایند و برای کسب آزادی سیاسی، شاه را تحت فشار گذارند و مهمتر آنکه بسیاری از مخالفان مذهبی نیز فرصت بهرهمندی از رهبری قاطع و آشتیناپذیر حضرت امام خمینی را بهدست آوردند. با توجه به این تحولات، محمدرضا پهلوی با نگاهی بدبینانه، کارتر را مقصر اصلی سقوط خود تلقی نمود. حتی رئیسجمهور کارتر هم دریافته بود که شاه باور دارد که امریکا با وی بدرفتاری کرده است و اکثر آنچه گفته شده و اقدامات کارتر و مقامات عالیرتبه این دولت، به ضرر شاه بوده است. محمدرضا پهلوی از این قضیه عصبانی بود، اما این موضوع بسیاری از مقامات امریکایی را متعجب کرد، زیرا از نظر آنان دولت کارتر، مانند پیشینیان خود از شاه حمایت کرده و او را رهبر مشروع کشور خوانده بود. واقعیت امر این است که بسیاری از منتقدان شاه در امریکا از دولت کارتر نیز به خاطر حمایت از وی انتقاد کرده بودند! از سوی دیگر نباید از یاد برد که امریکا و شخص کارتر تا آخرین لحظه به حمایت از شاه و رژیم او پرداختند. رد پای این حمایتها را میتوان در بسیاری از موارد همچون حمایت آشکار کارتر در ایجاد حکومت نظامی در شهریور ۱۳۵۷ دید. این در حالی است که در این زمینه میان سیاست اعلامی و اعمالی ایالات متحده، تفاوت وجود داشت. یکی از مقامات امریکا که در بحبوحه انقلاب در ایران حضور داشت، در خصوص این موضوع در نامهای به محمدرضا پهلوی آورده است: ایشان - کارتر - از من خواستهاند به اطلاع شما برسانم که قصد دارند از تلاش شما در برقراری نظم و ایجاد یک حکومت غیر نظامی حمایت کنند. شما در پذیرایی از من و اعضای کنگره، بسیار سخاوت به خرج دادید و فرصتی دست داد تا درک بهتری از مشکلات شما داشته باشیم... کارتر پس از حادثه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، طی یک تماس تلفنی از شاه حمایت و او را در ایجاد حکومت نظامی ترغیب کرد. طبق اطلاعات موجود، کارتر حتی شخصاً در تاریخ ۸ سپتامبر، یعنی همان شبی که کشتار میدان ژاله به وقوع پیوست و طی آن صدها نفر به قتل رسیدند، به شاه تلفن کرده بود تا پشتیبانی کامل خود را از اقدامات نظامی در آن روز اعلام نماید و برای ایرانیان بسیار دشوار بود که چنین موضوعی را فراموش کنند. این سیاست باعث شده بود تا بسیاری از مردم، کارتر را به ریاکاری متهم و طی شعارهای خود از او اعلام انزجار و تنفر کنند....»