اقتصاد و موضوعات اقتصادی بیتردید یکی از زیرساختهایی است که بر نگرش افراد و خانوادهها بر مسائل مختلف از جمله بحث جمعیت و فرزندآوری تأثیر میگذارد. رابطه پایگاه و طبقه اقتصادی با جمعیت یکی از موضوعات مهمی است که بر خلاف تصور عمومی رابطهای مستقیم نیست و معکوس است! طبق آخرین نظرسنجی ایسپا در دیماه ۱۴۰۰ که در مقیاس ملی و با شیوه مصاحبه تلفنی با تعداد نمونه هزارو ۵۸۴ نفر از افراد ۱۸ سال به بالای ساکن در مناطق شهری و روستایی کل کشور انجام شدهاست، ۴/۶۸ درصد مردم معتقدند داشتن فرزند باعث خوشبختی زوجین میشود، اما با افزایش سطح تحصیلات افراد، باور به تأثیر فرزند بر خوشبختی زوجین کمتر میشود. همچنین با بالاتر رفتن پایگاه اقتصادی خانوادهها باور به اینکه داشتن فرزند موجب خوشبختی زوجین میشود، کاهش پیدا میکند. ۳/۷۷ درصد افرادی که از لحاظ اقتصادی در پایینترین گروه قرار دارند، معتقدند داشتن فرزند موجب خوشبختی زوجین است، در حالی که این میزان بین گروه اقتصادی بالا ۵۸ درصد است. این دادهها نشان میدهد نقش عوامل دیگر در کنار اقتصاد قابلچشمپوشی نیست. مقایسه نگرش افراد در گروههای اقتصادی نشان داد افراد طبقات بالای اقتصادی کمتر باور به تأثیر فرزند بر خوشبختی زوجین دارند. علاوه بر موضوع اقتصاد، در افکار عمومی بخشهایی از جامعه ایران نوعی تغییر نگرش نسبت به فرزندآوری به چشم میخورد. تفاوت نگرش زنان شاغل و خانهدار نشان از دغدغههایی فراتر از نگاه صرفاً مادی به تصمیمگیری درباره فرزندآوری دارد. در تمامی گروههای سنی زنان، افراد خانهدار بیش از زنان شاغل اعتقاد دارند که داشتن فرزند باعث خوشبختی زوجین میشود. تفاوت بین نگرش گروههای مختلف تحصیلی، جنسی، سنی، اقتصادی و ساکنین مناطق شهری و روستایی به وضوح نشان میدهد که سیاستگذاری صرفاً اقتصادی درباره موضوع فرزندآوری ناکافی است. صالح قاسمی، نویسنده مجموعه «جنگ جهانی جمعیت» پژوهشگر تحولات جمعیت ایران و جهان هم در گفتگو با «جوان» ضمن تأکید بر اهمیت اقتصاد در بحث فرزندآوری، موضوعات نگرشی و سبک زندگی بر این مؤلفه را جدیتر میداند و معتقد است باید در سیاستگذاریهای جمعیتی به این موضوعات توجه ویژه داشت. این گفتگو را در ادامه میخوانید.
آقای قاسمی! در باور عمومی اقتصاد یکی از مؤلفههای مهم و اثرگذار بر بحث نگاه افراد به مسئله فرزندآوری محسوب میشود، اما در عین حال ما با این مواجهیم که خانوادههای متمول اغلب فرزندان کمتری دارند! نتایج نظرسنجیهای ایسپا هم همین را نشان میدهد و حاکی از این است که افراد طبقات بالای اقتصادی کمتر باور به تأثیر فرزند بر خوشبختی زوجین دارند. از نگاه شما به عنوان فردی که سالهاست در حوزه جمعیت کار پژوهشی میکنید، بحث کاهش تمایل خانوادههای متمول به داشتن فرزند بیشتر چگونه توجیهپذیر است؟
در رابطه با مسئله جمعیت ارتباط پایگاه اقتصادی با تعداد فرزندان مطلوب از نظر خانوادهها موضوع بسیار مهمی است. وقتی ما کلیت تحولات جمعیت و الگوی فرزندآوری را مرور میکنیم، متوجه میشویم که موضوع جمعیت و فرزندآوری یکی از موضوعات شبکهای چند فاکتوره و پیچیده است. اینطور نیست که یک، دو یا چند فاکتور روی مسئله جمعیت و الگوی فرزندآوری اثر بگذارد و این تأثیرات باعث تغییر این الگوی شود.
پس چه طیفی از عوامل بر مسئله جمعیت اثرگذار هستند؟
ما در مطالعاتمان به این نتیجه رسیدیم که حدود ۴۷ متغیر روی موضوع جمعیت کشور و فرزندآوری تأثیرگذار است. اگر چه بخش زیادی از این متغیرها را میتوانیم ذیل دو کلان موضوع یا موضوع اصلی بررسی کنیم که عبارتند از متغیرهایی در حوزه سبک زندگی، فرهنگ و نگرش و متغیرهایی در حوزه اقتصاد و موضوعات مالی؛ پس ما دو کلان متغیر داریم یک فرهنگ و سبک زندگی و دوم اقتصاد.
در دهه ۶۰ با وجود آنکه وضعیت اقتصادی مردم مناسب نبود، ما با آمارهای قابلتوجه فرزندآوری یعنی شش فرزند به ازای هر زن مواجه بودیم. با وجود این تحلیلهای جمعیتشناسی حکایت از آن دارد که در دهه ۷۰ و درست زمانی که قانون تنظیم خانواده تصویب شد، جمعیت کشورمان به خودی خود رو به کاهش بود، اتفاقی که با پایان جنگ و روی کار آمدن دولت سازندگی و تغییرات در سبک زندگی مردم شکل گرفت. در این بین سهم مسائل اقتصادی را چطور میبینید؟
وقتی ریشهایتر نگاه میکنیم، میبینیم الگوی اصلی فرزندآوری که در دهههای ۶۰ و ۷۰ به بعد شکل گرفت و تثبیت شد، در تغییر سبک زندگی تغییر فرهنگ عمومی و تغییر نگرش اجتماعی به موضوع فرزند و فرزندآوری بودهاست، اما عوامل اقتصادی و مشکلات اقتصادی آمدند و کنار این ریشه اصلی قرار گرفتند و تشدیدکننده آن شدند، در واقع خودشان علت اصلی نبودند، بلکه با قرار گرفتن در کنار علت و ریشه اصلی یعنی همان تغییر فرهنگ عمومی و نگرشهای اجتماعی را تشدید کردند و مزید بر علت اصلی شدند، اما خودشان علت اصلی نبودند.
با عنایت به این مسئله و در نظر گرفتن دو کلان موضوع اقتصاد و سبک زندگی چگونه باید مسئله جمعیت را مدیریت و برای آن سیاستگذاری کرد تا حداکثر اثرگذاری را شاهد باشیم؟
وقتی نگاه ما به مسئله اینگونه شکل میگیرد و با این رویکرد و این نگاه و تحلیل تقویت میشود، هنگامی که درصدد مدیریت بحران جمعیت هستیم، همچنان باید همین رویکرد را حفظ کنیم. به این معنا که امتیازات اقتصادی میتواند پیشران خوبی برای تحریک و تهییج اولیه خانوادهها برای فرزندآوری باشد، اما واقعیت این است که مشوقهای اقتصادی به تنهایی نمیتواند کل مسئله جمعیت را حل کند، چون اساساً تمامی مسئله جمعیت در اقتصاد شکل نگرفتهاست. در واقع ما باید از مشوقهای اقتصادی و امتیازات اقتصادی که در قانون و در سیاست دیده میشود، به عنوان پیشران طرح بحث و پیشران تغییر نگاه خانواده به موضوع استفاده کنیم، اما کار اصلی که باید اتفاق بیفتد، این است که باید در حوزه فرهنگ و در حوزه نگرش و سبک زندگی مداخله کنیم.
به طور مصداقی در حوزه فرهنگ، نگرش و سبک زندگی چگونه میتوان اقبال عمومی را به بحث فرزندآوری افزایش داد؟
ما باید فرزند را به یک ارزش اجتماعی مبدل کنیم و نگرش اجتماعی به موضوع فرزند و فرزندآوری را اصلاح کنیم. اگر این نگرش اصلاح نشود، مشوقهای اقتصادی به تنهایی نمیتواند مسئله را حل کند.
پس نمیتوانیم بگوییم مسائل اقتصادی در بحث جمعیت نقشی ندارد؟
نه اینکه اقتصاد مهم نیست، اقتصاد حتماً مهم است، اما ما باید نهایت کارکردی را که مشوقهای اقتصادی میتوانند داشتهباشند، تعریف کنیم. همچنین هدف و انتظارمان از قانون و مشوقهای اقتصادی را منطقی تعریف کنیم. ما چنین انتظاری نداریم که امتیازات اقتصادی بتواند کل ابر مسئله جمعیت را حل و فصل کند. پس اقتصاد مهم است نه اینکه اصلاً مهم نیست، حتماً هم مهم است، اما حتماً سهمش به اندازه نگرش، فرهنگ و سبک زندگی نیست؛ بنابراین مداخله اصلی و فعالیتهای اصلی ما باید برای اصلاح این نگرش برنامهریزی شود، از این منظر جریانهای رسانهای اقدامات فرهنگساز و تولیدات محتوا بسیار تعیینکننده هستند و سهم اثرش از امتیازات اقتصادی که دیده شده بیشتر خواهد بود. من توصیه میکنم کارشناسان، نخبگان، مسئولان و نمایندگان مجلس توجه ویژهای به راهبرد اقدامات فرهنگساز و تولیدات محتوا و جریانهای رسانهای داشتهباشند.