حج خونین سال ۱۳۶۶ موجب شهادت انسانهای بیگناه زیادی شد. سران سعودی نگرانی زیادی از رساندن پیام امام خمینی (ره) به مسلمانان جهان داشتند و با طرح و قصد قبلی، تمام تلاششان را در جهت اذیت و آزار حجاج ایرانی انجام دادند. به مرور که به دامنه درگیریها افزوده شد، فاجعه تلخی در خانه خدا رقم خورد که ننگ آن تا ابد بر پیشانی آلسعود نقش خواهد بست. یکی از کسانی که در ششم ذیالحجه ۱۴۰۷ (نهم مرداد سال ۶۶) به دست مأموران سعودی به شهادت رسید، محسن ارومی بود. ورزشکاری قوی هیکل که از نخستین روزهای دفاع مقدس در جبههها حضور داشت و در کنار شهید سید مجتبی هاشمی در گروه فدائیان اسلام مشغول دفاع از میهن اسلامی شده بود. شهید ارومی در سال ۱۳۶۶ در بخش امنیت پرواز هواپیماهای کشور فعالیت میکرد. او پس از سالها رزمندگی در جبهههای مختلف، سرانجام در حج خونین سال ۶۶ توسط ایادی رژیم سعودی به شهادت رسید. سردار قاسم صادقی از زمان حضور در گروه فدائیان اسلام با شهید ارومی آشنایی داشت و در مراسم حج نیز شاهد اتفاقات آن سال بود. صادقی در گفتگو با «جوان» از ویژگیهای شهید ارومی و حوادث حج آن سال میگوید.
با شهید ارومی از کجا آشنا شدید؟
شهید از بچههای مسجد دارالسلام در خیابان منیریه بود. دانشجوی مهندسی عمران در یکی از دانشگاههای آلمان بود که با شروع انقلاب به کشور بازگشت و همراه مردم در پیشبرد نهضت اسلامی حضرت امام شد. زمانی که جنگ شد همراه با برادر و تعدادی از بچههای مسجد دارالسلام، کمیته و دادستانی به آبادان رفت و به گروه شهید سیدمجتبی هاشمی پیوست. با توجه به اینکه ورزشکار و کشتیگیر بود هیکل تنومند و قدرتمندی داشت. با وجود جثه درشت و هیکل ورزشکاریاش، ذاتش مهربان و دوست داشتنی بود. قبل از رفتن به آبادان به عنوان محافظ آیتالله طالقانی کنار ایشان حضور داشت و در جریان جنگ تحمیلی نیز کنار شهید چمران و سیدمجتبی هاشمی در گروه فدائیان اسلام با دشمن بعثی جنگید. روزهای نخست جنگ و در جنگهای پارتیزانی، کسانی در مقابله با دشمن حرف اول را میزدند که جثه تنومندی داشتند و فنون نظامی و ورزشی بلد بودند. بچههای روزهای اول جنگ بیشتر از این قبیل افراد بودند. مانند شهید علی فراکوتی، که بوکسور بود و مسئولیت معاون آموزش پرورش شهر ساری را برعهده داشت که به جبهه آمد و با روحیه و قدرتی بالا مقابل دشمن ایستاد. زمان درگیری در کوی ذوالفقاریه آبادان عراقیها زمانی که برای اشغال آبادان وارد شهر شدند همین نیروها با گرز، چوب و دشنه مقابل دشمن ایستادند. کسانی که ورزشکار بودند و فنون رزمی را بلد بودند شبانه خیلی بهتر و راحتتر میتوانستند با دشمن درگیر شوند. عراقیها پشت نخلستانها و نهرها پنهان میشدند و این نیروها به صورت پنهانی سراغشان میرفتند و با فنونی که بلد بودند کارشان را میساختند. یکی از افراد شاخص شهید محسن ارومی بود که در همین درگیریها مقابله خوبی با دشمن داشت. عملیات ذوالفقاریه بود که سردار سیدمجتبی هاشمی به عنوان فرمانده گروه فدائیاناسلام به محسن دستور داد تا بالای یکی از خاکریزها بنشیند و هر کسی قصد عبور داشت از زانو به پایین او را هدف قرار دهد. محسن هم بدون، چون و چرا قبول کرد و رفت نشست بالای خاکریز، بدون هیچ ترسی. تا این حد سید مجتبی را قبول داشت و اطاعتپذیر بود.
پس شهید ارومی تأثیر و کارایی زیادی در گروه فدائیاناسلام داشتند؟
گروه که سازمان یافته شد یکی از کارهای ایشان آموختن فن کشتی به نیروها در مقر هتل کاروانسرا بود. زمان بیکاری با بچهها تمرین میکرد و کشتی میگرفت تا بدنشان آماده شود. وجود کسی مثل محسن هم برای گروه فدائیان اسلام کارایی داشت هم به نیروهای کوچکتر و ضعیفتر دل و جرئت میداد. در حقیقت نیروهایی مثل شهید ارومی عامل دلگرمی سایر نیروها بودند. محسن کلاس کشتی برگزار میکرد و میگفت رزمندگان همه باید پهلوان باشند. او علاوه بر ورزش، اخلاق و منش پهلوانی را به رزمندگان آموزش میداد. شما حساب کنید وقتی نوجوان ۱۵ ساله به جبهه میآمد و این نیروها را میدید چه روحیهای میگرفت. آن روش پهلوانی و منش صادقانه اش در عمل و رفتار نیز مشهود بود و به همین خاطر حسابی در دل نیروها مینشست و خودش را نشان میداد. ضمن اینکه در نهایت گمنامی هم کار میکرد. در جنگ از این نوع افراد زیاد داشتیم مثلاً شهید اسماعیل غلامیان که یکی از سربازهای گارد شاهنشاهی بود و به انقلاب پیوست و در جبهه حاضر شد. شجاعت و مردانگی و ایثار این نیروها باعث میشد تا سایر نیروها هم شجاع بار بیایند و دیگران را هم شبیه خودشان کنند. شهید ارومی در عملیات حصر آبادان زحمات زیادی کشید. پس از آزادسازی شهر آبادان، به دیدار جانبازان و خانواده شهدای این عملیات رفت و در حل مشکلات خانواده شهدا و جانبازان از هیچ کمکی دریغ نکرد.
شهید ارومی پس از گروه فدائیاناسلام به کجا رفتند؟
ایشان یک مدت مسئول خط بود و قبل از آن کارهای آموزشی انجام میداد. خیلی نیروی ورزیده و نترسی بود. در زندگی ایشان هم بحث تحصیلات و هم مبارزه با دشمن مطرح بود. در روزهای اول جنگ با فنون و تاکتیک خودشان با دشمن مبارزه میکردند. ایشان بعد از گروه فدائیان اسلام فرمانده علمیات فرودگاههای کل کشور شد. محسن جزو افراد تأثیرگذار امنیت پرواز هواپیمایی بود و روزهایی که منافقان سعی میکردند با ربایش هواپیماهای کشورمان، پروازها را ناامن کنند و ترس به دل مردم بیندازند، با هوشیاری، شجاعت، پیگیری و طرح و برنامه، نقشه آنها را نقش بر آب میکرد و ناکامشان میگذاشت. در یکی از پروازهای سال ۶۱، چند منافق در قالب مسافر سوار هواپیما میشوند. یکی از آنها به سمت سرویس بهداشتی میرود. مدت نسبتاً طولانی میگذرد و خبری از او نمیشود. محسن مشکوک میشود و به سمت سرویس بهداشتی حرکت میکند و او را میبیند که از سرویس بهداشتی خارج شده و به سمت کابین هواپیما میرود. دیگر تردید نمیکند و طی عملیات ضربتی، دست منافق را رو میکند.
شهادت ایشان در مراسم حج سال ۶۶ چگونه اتفاق افتاد؟
سال ۱۳۶۶ من همراه یک کاروان زیارتی به حج رفتم و ایشان هم به واسطه کارش در مکه حضور داشت. اتفاقاً در مسجدالنبی همدیگر را دیدیدم و از هم حلالیت خواستیم. چون خرده حسابهایی از قبل با هم داشتیم که در این دیدار همه را پاک کردیم. آنجا با هم روبوسی و همدیگر را حلال کردیم. آن زمان مقدار مشخصی ارز به حجاج میدادند. روز اول که به مکه رسیدیم چند نفر از رزمندگان تصمیم گرفتند که روی کاغذ بنویسند ارزهای خودشان را چگونه خرج خواهند کرد. هر کسی برای خرج ارزهایش یک برنامه داشت. محسن در برگهاش نوشت: «دوست دارم که بزرگترین گوسفند را بخرم و در راه خدا قربانی کنم حتی اگر مجبور شوم تمام ارزهایم را خرج این کار کنم.» روز ششم ذیالحجه ۱۴۰۷ حجاج جهت شنیدن پیام امام (ره) در راهپیمایی برائت از مشرکین مقابل ساختمان بعثه (دفتر نمایندگی امام) تجمع کردند. سعودیها با قصد و غرض قبلی میخواستند مانع رساندن پیام حضرت امام شوند من آنجا شاهد بودم که برای نمایندگان ایرانی ایجاد مزاحمت میکردند تا پیام امام خوانده نشود و با نیت شومی که داشتند تمام هدفشان این بود که پای ایرانیها را از مراسم حج ببرند. امام فرموده بود حج ما حج ابراهیمی است و باید برویم و بتها را بشکنیم. بت هم آلسعود و امریکاییها بودند. آنها هم دنبال بهانههای مختلف میگشتند. یادم است آن روز که مراسم تمام شد و خواستیم برای زیارت به خانه خدا برویم و نماز بخوانیم و بعد به هتلمان برگردیم؛ که عربستانیها شایعه کردند ایرانیها میخواهند کعبه را تصاحب کنند با این دیدگاه کار خودشان را کردند. در هر صورت نیروهای آل سعود مانع از این اجتماع شدند و به کشتار حجاج پرداختند.
محسن ارومی به دلیل قدرت بدنی که داشت، مجروحین را از معرکه دور میکرد. آمبولانسی به داخل جمعیت آمد تا مجروحان را با خود ببرد. نیروهای آلسعود راننده آمبولانس را مجروح کردند. محسن با مأموران درگیر شد؛ و سوار اتوبوسی که آنجا بود شد؛ و شروع به رانندگی کرد که نیروهای آلسعود به سمت او تیراندازی کردند. محسن دو مرتبه از دست نیروهای آلسعود فرار کرد، اما بعد از پل حجون مأموران از چند زاویه به سمت محسن تیراندازی کردند. محسن در حالی که مجروح شده بود با اتوبوس به سمت نیروهای آلسعود رفت که در این درگیری محسن به یاران شهیدش پیوست.