جرج برنارد شاو، جایی مینویسد که خوشبین هواپیما اختراع میکند و بدبین چتر نجات و معتقد است هر دو نوع افراد خوشبین و بدبین به جامعه کمک میکنند، اما شاید همهچیز تا به این حد صفر و صد نباشد و افرادی باشند که ترجیح بدهند برای رسیدن به مقصد با وسیله دیگری بروند. از صبح که از خواب بیدار میشویم، موارد زیادی وجود دارد که یکی از سه حالت خوشبینی، بدبینی و واقعبینی را پیش روی ما میگذارد، اما اساساً ما با وجهه سوم چندان سروکار نداریم و یکی از دو حالت اول را برای هر پیشامدی متصور میشویم! اگر نگاه منفی و تفکر ناسالم باشد، مسلماً به همهچیز از اعتیاد گرفته تا هر چیزی که پیشرو داریم، بدبین میشویم، اما اگر نگاه سالم داشته باشیم، واقعبین میشویم نه خوشبین و نه بدبین و آنچه را که هست میبینیم نه بیشتر و نه کمتر. اگر آنچه را که هست با تفکر سالم، بدون قصد و غرض، بدون پیشوند و پسوند، بدون تجزیه و تحلیل نادرست به خاطر راضی نگه داشتن خودمان ببینیم، تحلیل درست و صحیح از آنچه هست و وجود دارد و آنچه که داریم، خواهیم داشت.
مشاهده دقیق واقعیتهای زندگی
واقعبینی به زبان ساده، یعنی نه خیلی خوب و نه خیلی بد. آدم بدبین سختی را در هر فرصتی میبیند، آدم خوشبین فرصت را در هر سختی و افراد واقعبین فرصتسازی را خلق میکنند. حتی در مکاتب موجود مکتبی به نام واقعگرایی داریم که چگونگی وقایع را بیاعتنا بر آنچه رخ داده یا میدهد، بررسی میکند. این درستترین تعریف برای نگاه واقعبینانه است؛ یعنی جایی که قضاوت منفی یا مثبت نداشته باشیم. واقعگرایی به عنوان یک مکتب در دایره فعالیت نویسندگان و هنرمندان به نشان دادن طبیعت اطلاق میشود؛ بدین معنی که در طبیعت همه چیز را آنگونه که هست باید دید، بیآنکه خصوصیات نفسانی هنرمند در آن دخالت داشته باشد. رئالیسم یا همان مکتب واقعگرایی مشاهده دقیق واقعیتهای زندگی، تشخیص درست علل و عوامل و بیان و تشریح و تجسم آنهاست.
پرهیز از خوشبینی و بدبینی محض
ما انسانها در خوشبینی و بدبینی محض، به اعتماد نمیرسیم، چراکه در هر دو حالت یک نوع خودفریبی خواهیم داشت. آلبر کامو در یکی از کتابهای خود مینویسد: همیشه درباره آدمهایی که عاشقشان هستیم دوبار خودمان را فریب میدهیم. ابتدا برای مزیتهایشان سپس برای نقصهایشان! این به معنی همان صفر و صد بودن است، در حالی که حتی در انتخابهای ما نیز هیچ فردی صد مطلق یا صفر مطلق نیست، همانگونه که ما هم اینگونه نیستیم. وقتی مزیتها را میبینیم خوشبین هستیم و وقتی نقص را نظارهگر باشیم، بدبینیم و این در حالی است که واقعیت، جمعی از هر دو مورد است. خوشبینی محض، یعنی همه چیز را از جنبه مثبت و مسائل را آنطور ببینیم که دوست داریم و حال ما را خوب میکند نه آنطور که واقعیت آن است. خوشبینی محض به تنهایی، یعنی فقط خود را گول بزنیم و فریب دهیم. خوشبینی به تنهایی آغشته با خودفریبی است، مثلاً اگر سر چهارراه خوشبین باشیم که ماشینی به ما نمیزند و حوادث احتمالی را دقت نکنیم و خوشبین باشیم و از خیابان بدون دقت عبور کنیم، به احتمال زیاد یک ماشین به ما میزند.
خوشبینی بد نیست و باعث ایجاد شور و سرور میشود، اما در صورتی در ادامه خوب است که همراه با شناخت بوده و به واقعبینی بینجامد، اما دقت کردید خوشبینی خیلی وقتها، منجر به بدبینی میشود، در حالی که با واقعبینی، خوشبینی هم ایجاد میشود. اگر واقعیتها را آنگونه که هست، بپذیریم و با تمام وجود حس کنیم، در ادامه راه به خوشبینی منجر میشود. مثلاً بسیاری از ما در ابتدا با خوشبینی افراطی ازدواج کردیم، یعنی همان که بالاتر درباره آن صحبت کردیم (فریب در دیدن مزیتها)، ولی در میانه راه به بدبینی منجر شد، زیرا اصلاً واقعبین نبودیم. در ابتدا خوب است که با خوشبینی کاری را شروع کنیم نه با بدبینی، زیرا در ما شور و حالی به وجود میآورد، ولی در ادامه اگر نتوانیم خود را با واقعیتها تطبیق دهیم، باعث رسیدن به بدبینی میشود.
مرز باریک واقع بینی و بدبینی
مرز باریکی میان واقعبینی و بدبینی وجود دارد، چراکه افراد واقع بین به اندازه آنهایی که همه چیز را مثبت میبینند، خوشبین نیستند، اما این به معنی بدبین بودن نیست. اگر آدمی بدبین باشید، حالت غالب ذهنی شما به پذیرفتن این تخیل گرایش دارد که اموری هولناک ممکن است، رخ دهند. بعد دادههای لازم برای پشتیبانی از این حالت ذهنیتان را پیدا میکنید. در مقابل اگر آدمی خوشبین باشید، به علت این تمایل ذهنی دادههایی را که دید بد به یک موقعیت را تأیید میکنند، کنار میگذارید و خودتان را فریب میدهید.
انعطافپذیریتان در مواجهه با واقعیت
راه دیگری هم وجود دارد و اینکه به جای چسبیدن به تخیلاتتان درباره پیامدهای مثبت یا منفی که یک موقعیت معین ممکن است، داشته باشد بر خود واقعیت و بر انعطافپذیریتان در مواجهه با واقعیت متمرکز شوید. موضوع مهم این است که به توان خود اعتماد داشته باشید و حداکثر تلاشتان را در مواجهه با موقعیتها انجام دهید، چه موقعیت خوب باشد چه بد. چنین شیوه مواجههای بسیار بیشتر به سود بهتر زیستن شماست تا دل سپردن به این تفکر سادهانگارانه که «همیشه همه امور به نتیجه خوبی ختم میشوند»، چراکه برخی مواقع اینگونه نمیشود. واقع بینی به ما کمک میکند تا باور داشته باشیم هر تصمیم و انتخابی که همان مسیرهای تعریف شده ما در زندگی هستند، پیامدی دارد. واقعبینی به ما کمک میکند تا دقیقاً آن پیامدها را تعیین کنیم، چراکه با شناخت و آگاهی ما نسبت به هر پیامدی برنامهریزی دقیقتری میتوان انجام داد. حتی در مورد ارائه پیشنهاد و تصمیم ساده بیان یک مطلب به دوست یا همسر یا رئیس خود هم این موضوع قابل بسطدادن است. ما با واقع بینی میتوانیم برای پیامد تصمیم خود برنامهریزی کنیم. اگر در برنامهریزی گوشه چشمی به بدترین حالات ممکن داشته باشیم، میتوانیم خطر زیان را کمینه کنیم. همچنین اگر گوشه چشمی به خوشبینی داشته باشیم توان، امید و انگیزه برای شروع خواهیم داشت. البته که امید صرف داشتن هم باعث خواهد شد تا ما از موفقیت دور شویم. میان توقعات و واقعیت دقیقاً همان مرز سرخوردگی و ناامیدی است.
تحقق رؤیاها در مسیر واقعبینی
از سوی دیگر واقعبینی به ما انگیزه حرکت و قرارگرفتن در مسیر را- حتی غلط- میدهد، اما فایده آن چیست؟! ما همواره برای حل یک مشکل باید بتوانیم به اندازه کافی به آن نزدیک شویم. اگر به اندازه لازم به مشکلی نزدیک نشویم، امکان حمله نخواهیم داشت. باید تلاش کنیم ایدهآل خود را به چشم واقعبین ببینیم. واقعبین باشید و در سختترین و بدترین شرایط هم حتماً بگویید، باز هم راهی وجود دارد. بدبینی ناامیدی را به دنبال دارد و بزرگترین گناه و بلا ناامیدی است. میدانستید که واقعبینی را در اندیشیدن خرد میدانند و تنها در صورتی میتوانیم، واقعبین باشیم که از رویاپردازی فاصله بگیریم؟! اما در نقطه مقابل، رویاهای ما در مسیر واقع بینی قرار دارند.