کد خبر: 1107078
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
سالک توحیدی و انقلاب اسلامی، در آیینه روایت‌ها و تحلیل‌ها
روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر نخستین سالروز رحلت عالم ربانی و سالک توحیدی، زنده‌یاد آیت‌الله علامه حسن حسن‌زاده آملی است. بی‌تردید یکی از مهم‌ترین مدخل‌ها به سیره آن عارف نامور، منش سیاسی آن بزرگ و نگاه وی به انقلاب و نظام اسلامی است. در مقال پی آمده سعی شده است تا این جنبه از کارنامه آن دانشور پرآوازه، به مدد پاره‌ای از روایت‌ها و تحلیل‌ها مورد بازخوانی قرار گیرد. امید آنکه محققان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 احمدرضا صدری
روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر نخستین سالروز رحلت عالم ربانی و سالک توحیدی، زنده‌یاد آیت‌الله علامه حسن حسن‌زاده آملی است. بی‌تردید یکی از مهم‌ترین مدخل‌ها به سیره آن عارف نامور، منش سیاسی آن بزرگ و نگاه وی به انقلاب و نظام اسلامی است. در مقال پی آمده سعی شده است تا این جنبه از کارنامه آن دانشور پرآوازه، به مدد پاره‌ای از روایت‌ها و تحلیل‌ها مورد بازخوانی قرار گیرد. امید آنکه محققان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 چه کسی بهتر از ایشان، می‌تواند این کشور بزرگ را اداره کند و به پیش ببرد؟
حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالله حسن‌زاده آملی، فرزند زنده‌یاد آیت‌الله علامه حسن حسن‌زاده آملی و از دانایان سیره و ممشای والد نامور خویش است. او در باب نگاه آن عارف والا به انقلاب و نظام اسلامی، امام‌خمینی و رهبر معظم انقلاب اسلامی، نکات و خاطرات فراوان در ذهن دارد که شمه‌ای از آن را در یکی از گفت‌و‌شنود‌های خویش بیان داشته است. وی در فرازی از واگویه‌های خویش، در این باره آورده است:
«در زمان انقلاب اسلامی، حضرت علامه حسن‌زاده آملی (رضوان الله تعالی علیه)، ملجأ و پناه مردم آمل بود و در حرکت‌هایی که انجام می‌گرفت، حضور داشت و مشورت می‌داد. بعد از انقلاب هم تا زمانی که در آمل بود، کار‌ها با نظارت ایشان انجام می‌شد. حتی زمانی که امام تشریف آوردند، علامه خدمت امام رسید و به ایشان عرض کرد: آقا جان! من طلبه‌ای هستم در آمل، هر امری هست بفرمایید، آنجا من با جان و دل برای این انقلاب انجام خواهم داد. یک‌بار جمعی از دوستان که به قم می‌آیند، درباره مسئله انتظار و ظهور حضرت حجت (عج) سؤالاتی داشتند. حضرت علامه به آن‌ها می‌گوید: اینجا عالم دنیاست، ظهور اگر برای اینجاست، به تدریج انجام می‌شود و بعد اشاره کردند که انقلاب اسلامی ما الان طلیعه‌ای از ظهور آن حضرت است که در ایران اسلامی رخ داده است. این تعبیر بسیار بلند و عالی حضرت علامه درباره انقلاب بود. همانطور که همه می‌دانند علامه در زمان رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم با جان و دل هم از رهبری و هم از انقلاب دفاع جانانه کرد. وقتی کتاب انسان در عرف عرفان نوشته شد، در مقدمه کتاب را به رهبر انقلاب تقدیم و زمانی هم که ایشان به آمل تشریف آوردند، کتاب را تقدیم‌شان کرد. حضرت علامه همیشه در سخنرانی‌های خود از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حمایت می‌کرد. بعضی‌ها نمی‌دانند که اداره کردن کشور چه معنایی دارد. زیر و بم و سختی روزگار را نچشیده‌اند. علامه می‌گفت چه کسی بهتر از ایشان است؟ چه کسی می‌تواند این کشور بزرگ را با عظمت اداره کند و به پیش ببرد؟ ایشان شایسته این جایگاه هستند، چراکه هم تجربه دارند، هم عالمند و هم روحانی متقی و پارسایی هستند. ایشان می‌گفت باید خدا را برای این نعمت شکر کنیم که چنین فردی رهبر انقلاب است و دارد کشور را هدایت می‌کند و بعضی‌ها نمی‌دانند که هدایت این کشور بزرگ با تمدنی کهن، چقدر سخت است. کسی که این بار و امانت را به دوش می‌کشد، باید مرد این میدان باشد. این علاقه هم دو طرفه بود. رهبر انقلاب گاهی اوقات که به قم تشریف می‌آوردند، به منزل علامه حسن‌زاده می‌رفتند و با هم دیدار می‌کردند. لقبی که حضرت آقا در سوگ مرحوم فرمودند، یعنی عالم ربانی و سالک توحیدی، ترکیب جدیدی در این حوزه و رشته است. این خیلی مهم است، چون علامه در صحبت‌هایش همیشه اصرار بر این داشت که باید به توحید صمدی برسید. وقتی به توحید صمدی رسیدید، آرام می‌شوید و می‌فهمید که حقایق چگونه است. رهبر انقلاب به همین جهت این ترکیب زیبا را فرمودند و با این ترکیب همه چیز را بیان کردند....»
 
 گوشتان به دهان رهبر باشد، چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن (عج) است
حمایت زنده‌یاد علامه حسن زاده آملی از نظام اسلامی و دلگرمی وی به رزمندگان در دوران دفاع مقدس، به سبک و سیاق عرفانی ایشان انجام می‌شد. او چندان در مراسم و برنامه‌ها حضور پررنگ نمی‌یافت، به شعار و سخنرانی نمی‌پرداخت و به عادت سیاسیون رفتار نمی‌کرد. با این همه هماره حامی فرماندهان دفاع مقدس و نیرو‌های پرشور تحت امر ایشان بود. حجت‌الاسلام والمسلمین هادی عبایی خراسانی از شاگردان آن بزرگ، در این فقره آورده است:
«از خصلت‌های ایشان این بود که عرفان‌شان عرفان نظری تنها نبود و عملی بود. عرفان عملی به تعبیر امروزی‌ها، یعنی عرفان میدانی، عرفانی که منزوی نیست. چنین عرفانی استادپرور است. در این عرفان، استاد دنبال مرید نیست، هرچند مرید دنبال اوست. علامه دنبال مرید نبود، ولی جایگاه معرفتی ایشان به‌اندازه‌ای بود که می‌طلبید حوزویان به دنبال ایشان باشند. سالک توحیدی همه را در خدمت خدا قرار می‌دهد. آنکه در خدمت خدا قرار می‌گیرد، دیگران را به خود جذب می‌کند. از خصوصیات ایشان این بود که عرفان ایشان عرفان منزوی نبود. روزی دیدم آقا یک روز آمدند و حالت خاصی داشتند و نگرانی در چهره‌شان دیده می‌شد. گفتند: من دیروز هم لباس رزم پوشیده بودم! شما اگر تاریخ عراق را بدانید، برخی علما برای نگه داشتن عراق از حوادث مختلف، لباس رزم می‌پوشیدند. ایشان در قم ساکن بودند و در مواقعی که لازم بود به آمل می‌رفتند. یک موقعی من برای اینکه بیشتر از محضر ایشان استفاده کنم، گفتم: شما اگر چند روز به سفر می‌روید، اینجا باشید برای ما بهتر است تا از محضر شما بیشتر استفاده کنیم. ایشان گفت: حق با شماست، اما بازاریان و مردم هم نیاز به ما دارند. می‌رفتند آنجا و برای مردم بازاری، درس معرفت می‌دادند. خاطره‌ای که یادم هست، این است که فصوص بعد از چهار سال تمام شده بود. من خدمت ایشان رسیدم و می‌خواستم بگویم که حالا که کلاس تمام شد، اگر درس عمومی نمی‌خواهید بگویید چه درسی را می‌خواهید، برای ما بگویید؟ خدمت ایشان نشستم که دیدم در می‌زنند. گفتم بگذارید در را باز کنم. ایشان گفت بگذارید خودم بروم و جواب مراجعه‌کننده را بدهم. علامه رفت و با او آقایی آمد با پالتویی بر تن و کلاهی بر سر و در اتاق نشست. (مکاشفه‌ای برایش رخ داده بود، علامه اینجور با آن‌ها کار کرده بود) آن مرد گفت من دیشب بین خواب و بیداری، دیدم که ذات باری‌تعالی دارد به شما فصلی می‌دهد و کلمه‌ای می‌دهد به‌عنوان کلمه فاطمیه. این فصلی که ایشان اضافه کردند بر فصوص محی‌الدین، به القا خبری بود که به او دادند. ایشان همان روز که این نقل را شنیدند، گفتند من از همین شب شروع می‌کنم به نوشتن این فصل. هر وقت به ایشان مراجعه می‌کردم، کاغذی به دستخط خودشان به من می‌دادند و من می‌رفتم کپی می‌کردم و قبل از اینکه چاپ شود، به من می‌دادند و گاهی سؤال و جوابی می‌شد و گاهی توضیحی می‌دادند. جمله معروف ایشان که گوشتان به دهان رهبر باشد، چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن (عج) است، خیلی جمله بزرگی است. این را باید بگویم که یکی از شاگردان علامه می‌گفت که ایشان هم گوشش باز بود و هم چشمش و در این شرایط، چنین جمله‌ای را بیان می‌داشتند. ما در خدمت مرحوم آیت‌الله العظمی بهاءالدینی که می‌رفتیم، احادیث وافی و صحیفه سجادیه را در محضر ایشان می‌خواندیم. یک روز صحبت این حدیث امام صادق (ع) بود که می‌فرمایند برخی چشم و گوش خدا می‌شوند. من به ایشان عرض کردم که راجع به مطلب تجربه‌ای برای ما بگویید. ایشان گفتند من از بقیه که خبر ندارم، ولی نسبت به خودم گوشم باز شده است! علامه حسن‌زاده هر که از دور می‌آمد، می‌فهمید. مرحوم صیاد که به سراغش می‌آمد، حتی بین الطلوعین که به محضر ایشان می‌رفتیم، ایشان می‌گفت بروید پشت در الان مهمان داریم. وقتی می‌رفتیم، می‌دیدیم که شهید سپهبد صیاد شیرازی آمده است. ایشان گوشش می‌شنید ناشنیدنی‌ها را و می‌دید نادیدنی‌ها را. گاهی در زمان جنگ، قبل از جنگ، ایشان اخبارات جنگ را می‌گفت و به من توصیه می‌کردند که پیش خودتان بماند....»
 
 حمایت از نظام اسلامی که به ۲ شکل بروز می‌یابد
شاید برای بسا افراد، این پرسش پیش بیاید که حمایت از نظام و رهبری از سوی چهره‌هایی، چون علامه حسن‌زاده آملی، با چه منطقی و چگونه صورت می‌پذیرد؟ آنان با چه دلایلی و با استفاده از چه راهکار‌هایی به این مهم مبادرت می‌کنند و در پی آن در پی حصول چه هستند؟ حجت‌الاسلام والمسلمین احمد عبادی از مدرسین حوزه علمیه قم، این موضوع را به ترتیب پی آمده دیده است:
«کشور همیشه نیازمند یک حکومت و رهبر است. هر کشوری نیازمند یک بزرگی است که باید حرف آخر را بیان کند. نیاز انسان به امنیت از هر نیازی بالاتر است. انسانی که بترسد خوابش نمی‌برد، اما انسانی که گرسنه باشد، اگر بخوابد، خوابش می‌برد. نیاز انسان به امنیت، حتی از نیاز او به غذا بیشتر است. این موضوع به حکومت، نظام، رهبری و امثال این چیز‌ها نیاز دارد. کشور‌های دیگر شاید نگویند رهبر، اما همان اختیاراتی که ما برای رهبر قائل هستیم، آن‌ها برای رئیس‌جمهور خود قائل هستند. رابطه با حکومت اینگونه است که یک وقت یک کسی عضو حکومت است و بخواهد همه کار‌های حکومت را توجیه کند، خیلی خوب نیست، اما اینکه هر کسی در کنار حکومت باشد، هم نصیحت و راهنمایی کند و هم یک جا‌هایی مشکلات را گوشزد کند، خوب است. به‌عنوان مثال آیت‌الله بهجت، همین نقش را داشتند. حتی غیر از عرفا، علمای بزرگی مانند آیت الله گلپایگانی که یک مرجع تقلید بود، چنین اخلاقی داشت. هر چند عضو حکومت نبود، اما علیه حکومت هم نبود. رابطه خوبی با امام‌خمینی (ره) داشت، انتقاد خود را به جای خود داشت و تأیید را نیز به جای خود داشت. رابطه آیت‌الله حسن‌زاده آملی یا آیت‌الله جوادی آملی و بقیه بزرگان با رهبر معظم انقلاب، اینگونه است. این‌ها همه الگو‌های ما هستند. زمان جنگ، یک وقتی من خدمت آیت‌الله گلپایگانی بودم. خیلی‌ها تصور می‌کردند که ایشان با انقلاب و امام همراه نیست. به ایشان گفتم جبهه‌ها و رزمندگان یک زمان در خانه‌های مردم واقع می‌شوند، در خانه‌های این‌ها می‌توان نماز خواند یا غصبی است؟ داخل پرانتز بگویم که در اول جنگ، گاهی غذا در جبهه نبود! پرسیدم در این منازل غذا‌هایی وجود دارد، آیا می‌شود از این‌ها استفاده کرد؟ آیت الله گلپایگانی در آن زمان فرمود: صاحبان منازل راضی هستند به رزمنده‌ها بگویید که در همان خانه‌ها نماز بخوانند و از خانه‌ها بیرون نیایند تا مجروح نشوند، هر چه در این خانه‌ها هست بخورند، بجنگند و دفاع کنند. اگر هم صاحب منازل راضی نیستند، من از باب ولایت اجازه می‌دهم! چند وقت دیگر، مجدداً خدمت آیت‌الله گلپایگانی رسیدم. یک کسی آمده بود و گفته بود که می‌خواهیم برای گلپایگان، امام جمعه تعیین کنیم. نظر شما چیست؟ آیت‌الله گلپایگانی فرمود این را بروید به آقای خمینی عرض کنید و هرچه ایشان فرمود عمل کنید، اظهارنظر بر من در این زمینه حرام است!... آنجا در مسئله جنگ اظهارنظر کرد، ولی در اینجا فرمودند که من اظهارنظر نمی‌کنم و جایز هم نیست اظهارنظر کنم. در آنجا فتوای اول برای تأیید امام بود، برای همین اظهارنظر می‌فرمودند، اما اینجا در تعیین امام جمعه، منجر به تضعیف امام می‌شود. همه علما همینطور هستند. تضعیف حکومت را جایز نمی‌دانند، چراکه کشور حکومت می‌خواهد و حکومت نیز باید تقویت شود، چون به نفع خود مردم است. در جا‌هایی نیز اظهارنظر می‌کنند تا تأیید کنند، هرجایی هم که انتقاد می‌کنند، خوب و موجب می‌شود کشور ساخته شود. آیت‌الله بهجت نیز در جا‌هایی چنین اخلاقی را داشت. این مدت نیز رفتار آیت‌الله حسن‌زاده با رهبری اینگونه بود. واقعاً رهبر معظم انقلاب را دوست داشت....»
 اکثر این جوان‌ها را شهید می‌بینم!
توجه و ملاطفت علامه حسن‌زاده آملی به حامیان انقلاب و نظام اسلامی محصور نماند و او در دیدار‌ها و دلالت‌هایش به جوانان نهضت جهانی اسلام از جمله حزب‌الله لبنان نیز توجهی ویژه نشان می‌داد. پس از ارتحال آن عالم ذوالفنون یکی از جوانان حزب‌الله داستان دیدار خویش و همگنانش را با آن بزرگ که بخشی از آنان در سالیان بعد شهید شدند اینگونه بازنوشت:
«ما در سال ۲۰۰۱، جمعی از جوانان در منطقه‌ای از مناطق آمل بودیم. یکی از برادران ایرانی به ما خبر داد که باید هر چه زودتر برای دیدار شیخ حسن‌زاده آملی در خانه ساده ایشان آماده شوید. ما درباره شیخ از ایشان پرسیدیم، چراکه آن زمان از مقام علامه آگاه نبودیم و این عالم را نمی‌شناختیم. برادر ایرانی به ما خبر داد که او علامه است، یعنی جامع تمام علوم و فنون و از عرفایی است که از باطن امور و امور غیبی آگاه است. پس از شنیدن آن سخنان، به سرعت وضو گرفتم و در طول آن دیدار نیز ذکر یا ستار را سپر خودم کردم از ترس اینکه مبادا باطن من آشکار شود و مشکلات و گناهان من را علامه ببیند و آگاه شود! زمانی که به در منزل ایشان رسیدیم، یکی از برادران که به زبان فارسی مسلط بود، جلوتر از ما رفت. شیخ (رضوان الله تعالی علیه) از او دلیل آمدن ما را به خانه‌اش پرسید. آن برادر گفت ما برای دیدار شما آمدیم. شیخ از این حرف خوشش نیامد و گفت من کی هستم که به دیدار من آمدید؟ بروید به زیارت مشهد یا نجف و کربلا... سپس ما وارد خانه ایشان شدیم. ابتدا ایشان به نحو احسن از ما پذیرایی و مهمان‌نوازی کرد و به ما شیرینی و مقداری پول تبرکی داد. پس از آن او ما را به باغی در کنار خانه‌اش برد و شروع کرد از انواع میوه‌های باغ به ما داد و با دستش میوه را به برخی از افراد می‌داد. در این قصه از دو موضوع تعجب کردیم: اول اینکه علاوه بر استقبال کامل و مهمان‌نوازی سخاوتمندانه و چشمگیر ایشان از ما شیخ (به شوخی و آهسته) به پشت برخی از برادران می‌زد، به طوری که برادران ایرانی همراه ما از این رفتار‌ها متجب بودند و می‌گفتند برای بار اول است که این حالت عجیب و چنین رفتار‌هایی را مشاهده می‌کنند. یکی از افراد مرتبط با ایشان از او پرسید که در این برادران چه می‌بیند و ایشان گفت من آن‌ها را از اولیای الهی و دوستان خدای متعال می‌بینم، اما آنچه از همه این‌ها شگفت‌انگیزتر است، این است که گروهی از این جوانان امروز شهید شده‌اند. بعد از مدتی هنگام یادآوری این خاطره در جمع برخی از برادرانی که در آن جلسه حاضر بودند، برخی از آن‌ها تأکید کردند که شیخ گفته بود من اکثر این جوان‌ها را شهید می‌بینم....»
 
 اگر در مدارس آقای شریعتمداری تدریس فلسفه می‌کردم، حاج آقا روح‌الله تضعیف می‌شد!
حجت‌الاسلام حسین حسین‌زاده، در عداد شاگردان زنده‌یاد علامه حسن‌زاده آملی است. او با بیان خاطراتی اذعان دارد که آن حکیم متاله از بابت حمایت‌های خویش از نظام و رهبری، هیچ‌گونه برخورداری مادی نیافت و روحیه استغنا و بی‌توجهی به دنیا را تا پایان حیات خویش حفظ نمود:
«از خود علامه شنیدم که در طول زندگی تحصیلی، همان زمانی که در خانه مشترک زندگی می‌کرد، در توصیف فقر و بی‌پولی خود می‌گفت نمی‌توانست برای همسرش یک پیراهن خریداری کند، در حالی که در همان دوران، از طرف مدارس آیت‌الله شریعتمداری پیشنهاد تدریس فلسفه به ایشان می‌شود که در ازای هر درس، هزار تومان به علامه هدیه و دستمزد بدهند. این مبلغ در پیش از انقلاب، می‌توانست زندگی را به شدت متحول کند. علامه این پیشنهاد را قبول نکرد. وقتی من در این‌باره از علامه سول کردم، فرمود اگر در مدارس آقای شریعتمداری تدریس فلسفه می‌کردم، حاج آقا روح‌الله تضعیف می‌شد. ببینید چقدر مرید امام بود که فقر و نداری را تحمل کرد تا انقلاب و امام تضعیف نشود. من علاقه زیاد ایشان به نظام و رهبری را شاهد بودم. از خود علامه هم شنیدم که سال اول رهبری رهبر انقلاب، ۱۰۰ میلیون تومان پول با یک ماشین پژو از طرف رهبری به ایشان هدیه داده شد که آقای محمدی گلپایگانی به قم آورد و این مبلغ را در اختیار به علامه داد تا مؤسسه تأسیس کرده و کتاب چاپ کند. علامه فرمود ساعت‌ها اصرار کردند و من این لطف را قبول نکردم و بعد از اینکه نمایندگان رهبری رفتند، من رو به خدا کردم و گفتم آن زمان که من می‌خواستم، تو ندادی و حال که می‌دهی نیازی به این پول‌ها ندارم! ایشان به مقامی رسید که اینگونه با خدا معامله می‌کرد....»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار