به کوشش: محمدصادق ابوالحسنی
«زن» و «خانواده»، یکی از مسائل زیربنایی در ساختار جوامع بشری است که به ویژه در ایران معاصر، منشأ بحثها و چالشهای گوناگونی بوده است، با این حال امروزه مقوله «زن» و نظام «خانواده» بیش از هر زمان دیگر مورد هجمه قرار گرفته است. آنچه در روزگار ما یک ایرانی دلسوز را شدیداً نگران میسازد، دستهای مرموزی است که در داخل و خارج از کشور به کار افتادهاند؛ دستهایی که میخواهند با یکسری شیوههای پیچیده، بنیان خانواده را از اساس متلاشی کنند و با غوغای ویرانگر تبلیغاتی، جامعه زنان را به طلاق، بی هویتی و بی عفتی دچار سازند. هدف اصلی دشمنان ایران زمین آن است که با این کار، آن مادران شیرزنی که بزرگمردان ایرانی را تربیت میکردند، از صفحه روزگار محو سازند، یعنی همان بانوان پاکدامنی که امیرکبیرها، قائممقام فراهانیها، صاحب بن عبادها، میرزای شیرازیها، مدرسها، علامه امینیها، امام خمینیها، شیخ محمدتقی بهجتها، حاج قاسم سلیمانیها، دکتر حسابیها، جهان پهلوان تختیها و دیگر ستارگان فروزان تاریخ را در سپهر جاذبه خویش میپرواندند و بدین وسیله پرچم اعتلای ایران را به اهتزاز در میآوردند را از جامعه حذف کنند. باری، بزرگترین خطر برای دشمنان قسم خورده این آب و خاک، فرزندان رشید ایران زمینند که در دامن همین شیرزنان زینبی و زهرایی پرورش یافتند و استعمارگران بیگانه بارها از دست غیرتمند آنان سیلی خوردند. معالأسف، همین شیرزنان عفیف و رشیدپرور، بارها به عنوان مادران سنتی و مرتجع، مورد طعنه و توهین عناصر استعمار قرار گرفته و در جهت تحریف شخصیت آنان، تصویری کاملاً عقب مانده از آنان ترسیم گردیده است. به گواهی تاریخ، زمانی که رضاخان در دی ۱۳۱۴ خورشیدی سناریوی کشف حجاب را اجرا کرد و در اولین مراسمی که روز ۱۷ دی همسر و دخترانشان را بیحجاب به دانشسرای دختران آورد و در فواید کشف حجاب نطق کرد، یکی از کارشناسان استعمار انگلیس با شادمانی گفت: ما با این برنامهای که در ایران اجرا کردیم (یعنی کشف حجاب) و آن را نیز از دربار سلطنت ایران آغاز کردیم، کاری کردیم دیگر صحنهای که زمان نهضت تحریم تنباکو در دربار شاه قاجار (ناصرالدین شاه) رخ داد، تکرار نگردد! (اشاره به دفاع جانانه انیسالدوله، سوگلی ناصرالدینشاه ازمیرزای شیرازی و نهضت تحریم تنباکو در برابر انگلیسیها.)
باری، شادمانی این عنصر انگلیسی، بیجهت نبود و دیری نپایید که آثار خانمانسوز کشف حجاب رضاخانی نظیر فروپاشی نظام خانواده و عفت عمومی آشکار شد. در این زمینه کافی است، نگاهی به کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» اثر جعفر شهری بیندازیم که با تأسف فراوان مینویسد: به محض اجرای کشف حجاب، نسبت طلاق به ازدواج، ۶۰۰ برابر فزونی گرفت، به صورتی که در برج اول اعلام آزادی زنان، بیش از ۱۲ هزار زن، تنها در تهران از شوهرانشان جدا شده و راهی خیابانها گردیدند... خلاصه، از آزادی زن چیزی که عاید شد اینکه میزان فروش پودر، ماتیک و لوازم توالت و البسه بدننما و اسباب قر و فر به مقدار قابل توجهی سیر صعودی در پیش گرفت و مردانی که راه خیانت و ناراستی و دزدی و تقلب آوردند... (ر. ک: تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، جعفر شهری، ج ۱، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چ ۳، تهران ۱۳۷۸، ص ۵۸۸ - ۵۸۹.) شگفتی ماجرا زمانی روشن میشود که این آمار را نه با وضعیت امروز تهران، بلکه با جمعیت پایین این شهر در آن روزگار محاسبه کنیم.
حال به حوادث مشکوک و پرحاشیه امروز نظر میافکنیم و در جستوجوی پاسخ به مهمترین سؤالات جامعه برمیآییم که ۱. اصولاً چه جریانی پشت سناریوی کشف حجاب و فروپاشی نظام خانواده قرار دارد و برای رسیدن به این مقصود، از چه نقشهها و ترفندهایی استفاده میکند؟ ۲. عناصر پشت پرده کشف حجاب در ایران از چه منافع سیاسی و اقتصادیی سود میبرند؟ ۳. آیا عناصر مزبور تاکنون در همراهکردن افراد زودباور و سادهاندیش نیز موفق بودهاند؟ و بالاخره راه نجات از این خطر بزرگ چیست و باید چه راه چارهای جُست؟
نوشتاری که اینک میخوانید، یکی از شیواترین تحلیلهای موجود است که در موشکافی عوامل پشت پرده بسیار روشنگر بوده و ناگفتههای فراوانی را به همراه دارد. این نوشتار از یادداشتهای منتشر نشده تاریخنگار خبیر، مرحوم استاد علی ابوالحسنی (منذر) میباشد که عمری در باب مؤلفههای هویت ملی ایران و زیرساختهای فرهنگی و تاریخی ایران زمین، به تحقیق پرداخت و آثار گرانسنگی بر جای گذاشت. اگر مشتاقید علت حملههای اخیر به «قانون حجاب» یا «نظام خانواده» را بدانید از این یادداشت غفلت نکنید.
سرآغاز بحث: انهدام خانواده، رمز سقوط جامعه
نخستین نکته را از اهمیت نهاد خانواده آغاز میکنیم و به این سؤال جدی میپردازیم که به راستی صلاح و فساد یا گرمی و سردی خانواده، چه تأثیری بر استحکام و فروپاشی بنیان اجتماع دارد؟
میدانیم که «اجتماع بزرگ بشری»، از «جوامع انسانی کوچکتر» و جوامع کوچکتر نیز از ارتباط و اتصال و همکاری و هماهنگی واحدهای مختلف «خانواده» تشکیل میشود. چنانچه اجتماع را به یک ساختمان و بنای مهم و معظم تشبیه کنیم، خانواده حکم پی و اساس آن بنا را دارد و به دیگر تعبیر، به منزله آجرها و سنگهای به کار رفته در بنای یاد شده است که استحکام یا سستی آنها نقش مستقیم و تعیینکننده در قوام و دوام یا تزلزل و فروپاشی آن بنا دارد.
اسلام برای آنکه جامعهای سالم، بهنجار، مستحکم و سعادتمند داشته باشد، روی مسئله خانواده و سلامت و امنیت و صفا و معنویت آن، تکیه و تأکید بسیار دارد و برای صحت و صلابت مبانی و استحکام پیوند اجزای آن - خصوصاً پیوند زن و مرد که اعضای رئیسه این نهاد مقدس به شمارمیروند - سرمایهگذاری و برنامهریزی فراوان میکند. متقابلاً (و مع الأسف) استعمار نیز به منظور مهار و شکار جوامع انسانی (شرقی) و تضعیف و انهدام پایگاههای طبیعی مقاومت آنها تلاش بسیار دارد که با برنامهریزیهای دقیق و شیطانی خویش، بنیان خانواده ـ این سنگ زیرین بنای جامعه ـ را متلاشی و واژگون میسازد.
خانواده و نقش نظام اسلامی
بنابراین، نظام حکومتی همچون نظام جمهوری اسلامی ایران که اولاً: به دنبال ارائه الگویی ازجامعه مطلوب دینی و اسلامی به جهان است و ثانیاً: از همه سو در معرض هجوم توطئهها وترفندهای ظریف استعمار قرار دارد، باید نسبت به سلامت نهاد خانواده و استحکام مبانی آن حساسیت بسیار داشته باشد و با شناخت دقیق آفات و عوامل تضعیف و فروپاشی این نهاد، به پیشگیری از این آفات و بلیات همت گمارد و در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای خرد و کلان خویش، حداکثر پختگی و درایت را از خود نشان دهد. به ویژه مواظب باشد که اسیر و مجذوب برخی شعارهای صرفاً احساساتی نشود و در دام بعضی مشهورات و مقبولات رایج مربوط به زنان ـ که از غرب آمده و بیشتر مصرف سیاسی و تبلیغاتی دارد - درنغلتد. چه در غیر این صورت، به دست خود تیشه به ریشه موجودیت و صلابت خویش زده و به استقبال دشمن فعال و مترصد رفته است.
خطر موجهای فریبنده درباره زنان
آنچه امروزه در برخی از مطبوعات و رسانههای جمعی دیده میشود و به صورت موجی بر دستگاههای قانونگذاری و اجرایی و قضایی نیز کمابیش تأثیر گذارده است، نوعی گرایش به موج رایج آزادی بانوان و تساوی حقوق زن و مرد (به شکل غربی) و تأثیرپذیری فزاینده از آن است. بدین گونه که اولاً: با دیدگاهها و نظریات مقابل و مغایر با این موج وارداتی غربی (دیدگاههای به اصطلاح سنتی)، شدیداً برخورد شعاری و احساساتی میشود و بیآنکه در مبادی و غایات آن نظریات، عالمانه و منصفانه بررسی و تحقیق گردد، از آنها به عنوان ارزشهای، فرسوده و یادگار دوران اسارت زن و... یاد میگردد! و متقابلاً دیدگاهها و نظریات غربی به عنوان ارزشهای مطلق و غیرقابل نقد، مورد تبلیغ و پروپاگاند قرار میگیرد. ثانیاً: زمینهها و عوامل تاریخی و نیز مبانی نظری و تئوریک جریان نهضت آزادی و تساوی بانوان در غرب، مورد بررسی و تحقیق علمی قرار نگرفته و درباره دستاوردها و پیامدهای فرهنگی و اجتماعی این جریان در برخاستگاه اصلی آن (مغرب زمین)، آسیبشناسی صورت نمیگیرد. ثالثاً: میزان انطباق این مبانی با اصول و موازین شرعی و اسلامی، حتی درجه سازگاری و تناسب آنها با طبیعت شرقی ـ ایرانی ـ اسلامی ـ شیعی مردم ما مورد توجه و بررسی کارشناسانه قرار نمیگیرد و بالاخره، نقش حساب شده و مرموز و خطرناکی که استعمار، به شیوهها و اشکال گوناگون، در این عرصه بازی میکند مورد غفلت واقع میشود و ترفندهای رنگارنگ جهانخواران مستکبر، عالمانه و محققانه رصد نمیشود. این در حالی است که برخورد مدبرانه با مسائل اجتماعی، آن هم موضوعات مهم و اساسی، چون کیان خانواده و مناسبات زن و مرد و... در گرو پرهیز هوشمندانه و شجاعانه از برخوردها و ژستهای احساسی و دقت و تأمل کافی در مبادی و مبانی نظری و عملی این مسائل است.
نمونههایی شگفت!
به عنوان نمونه، سالها پیش در ایام ولادت حضرت صدیقه طاهره «ع» در ماه جمادی الثانیه ۱۳۷۱ شمسی ـ که روز زن نامگذاری شده است ـ در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و نیز برخی از جراید کشور، بعضاً شاهد برخی گزارشها، تحلیلها، مصاحبهها و... بودیم که برای انسانهای هوشمند و دلسوز و متوجه به مسائل و مصالح، جای تأسف بسیار داشت و باید بگویم، زنگ خطر را به صدا درآورد! گویی برخی با استفاده از فضای آزاد جامعه اسلامی ما ـ که از ویژگیهای مبارک جمهوری اسلامی است ـ میخواستند یک شبه عقب ماندگی ۱۰۰ ساله تشبه به غرب را در کشورمان جبران کنند! همچنین در یکی از برنامههای سیما، خانمی به عنوان گزارشگر، میکروفونی را در دست گرفته و در کوچه و بازار ـ جلوی مردان مختلف را میگرفت و به گونهای که گویی همگی برادر و محرم اویند، آنها را با ضمیر مخاطب مفرد (تو) خطاب قرار میداد و سؤالات عجیب و غریب (و کاملاً تحریک کننده)ای میپرسید! اولین سؤال یا سؤال کلیدیاش از مردها این بود: «تو چقدر به زنت ماهانه حقوق میدهی؟» و آنها در میماندند به این سؤال (که اساساً با فرهنگ رایج در کشور ما بین زن و شوهر، تناسبی نداشت) چه پاسخی بگویند؟! بعضی از مخاطبین پاسخ میدادند: بین من و همسرم اصلاً این حرفها وجود ندارد، من بدون منت و صرفاً از سر احساس وظیفه، با همه توانم کار میکنم و زحمت میکشم تا خرجی خود و خانوادهام را ـ با این تورم فزاینده ـ در آورم و نانی به سر سفره آنان بیاورم. همسرم هم عاشقانه و بدون چشمداشت، در خانه کار میکند تا به سهم خود، نیاز خویش و من و بچهها را برآورد. صحبت حقوق و مزد و اینگونه مسائل در کار نیست. خانم سؤالکننده با شنیدن این پاسخ متین، باز هم دست بر نمیداشت و میگفت: خب، اگر قرار بود به زنت مزد بدهی، چقدر میدادی؟! خانم دیگری که ظاهراً نماینده مجلس تشریف داشت، میگفت: باید اکثریت نمایندگان مجلس آینده ما از خانمها تعیین شود تا به ستمی که بر بانوان میرود، پایان داده شود. خانم دیگری میرساند که تفاوت زنها در مسائلی که در فقه ما وجود دارد، (نعوذ بالله) غلط است و باید آقایان فقها و مراجع، ترتیب این احکام را هرجور که بلدند، بدهند (یعنی آنها را تغییر دهند)! حتی اولیا وقت شرکت واحد نیز برای آنکه از قافله عقب نمانند، در یکی از خطوط اتوبوسرنی تهران، به نظم: خط میدان امام حسین (ع) تا میدان خراسان، برای ساعاتی از روز، جهت نقل و انتقال مسافران، از چند راننده زن بهره جستند تا لابد این یک مورد عقب ماندگی ما از غربیان نیز به خوبی و خوشی برداشته و معلوم گردد که ما با آنها در همه امور، برابر و هماهنگ و دوش به دوشیم! کار به آنجا رسید که در یکی از شمارههای مجله کیان (بخوانید: اُرگان وقت روشنفکرهای سکولار وطنی، و قلمگاه هواداران تز قبض و بسط شریعت) کسانی مقاله نوشته و به خیال خود، اثبات کردند که زن، حق مرجعیت و قضاوت دارد. حتی از شما چه پنهان، در یکی از همایشهای علمی که در همان سالها، یکی از مؤسسات علمی (وابسته به جناح راست) گذاشته بود، یکی از خانمهای ظاهراً متدین خیلی رک و صریح، در مقام تشویق خانمها به کارکردن در بیرون خانه میگفت: هی برای ما از اهمیت مادری و پرورش کودکان حرف میزنند، بابا این حرفها دیگر امروزه کهنه شده و تأسیس پرورشگاهها و مهدکودکها برای همین است که خانمها برای کار در خارج از خانه آزاد و راحت باشند! از آن سو، اینجا و آنجا نیز این سخن مطرح شد که باید برای خانمها ـ که نصف جامعه ما هستند ـ کار تهیه کنیم و ظاهراً از این معنای واضح غفلت یا تغافل شد که اداره امور خانواده (نظافت خانه، طبخ غذا و مهمتر از همه، پرورش و تربیت فرزندان که شغل مقدس مادری است) خود کار، آن هم کاری بسیار مهم است و تفوه صریح یا ضمنی به بیکاری خانمها، غفلت از کارهای ضروری و مهم داخل خانه و توهینی آشکار به شأن والای همسری و مادری خانمهاست.
نکات مغفول و فراموش شده
پیداست که هیچ کس، منکر شرکت خانمها در امور اجتماعی، به ویژه مشاغل مهم و ضروری که صرفاً باید از سوی خود زنان صورت گیرد (نظیر طبابت و درمان خانمها در امور مامایی و جراحی و...) نیست، اما بنیان کار را بر تقسیم کارهای بیرون و درون خانه میان مرد و زن نهادن و هر یک از این دو عضو رئیسه در نهاد خانواده و اجتماع را در جایگاه طبیعی و اصلی خاص خویش قراردادن و آنگاه حق موارد استثنا و ضرورت را با درایت و پختگی اداکردن کجا و اینگونه دو اسبه و چشم بسته به استقبال نظام مدنی غرب شتافتن کجا؟! به قول شاعر: تیز میروی جانا، ترسمت که درمانی!
به راستی اسلام زن را از چه منظری میبیند و این کسان ـ که متأسفانه در جامعه ما کم هم نیستند ـ از چه منظری؟ (جهادُ المرأه حسنُ التبعّل/ الجنّه تحت أقدام الامّهات...) آیا اسلام، اساس را برشناخت دقیق تفاوتها و تقسیم ظریف مسئولیتهای زن و مرد میگذارد یا همچون غرب با مشتی شعارهای فریبنده که درستی و کارآیی آنها باید، عالمانه و موشکافانه به محک عقل و علم و تجربه و حس سنجیده شود، تفاوتها را نادیده گرفته و مرزها را در هم میریزد؟
همچنین کسی منکر بعضی خبطها و خطاها در رفتار مردها نسبت به همسران خویش نیست و باید برای حل این مشکل اجتماعی، عالمانه و عاقلانه، فکری جدی و اساسی شود. اما اصلاح این امر نیز اولاً: (پس از بررسی و شناخت عمیق و همهجانبه این مشکل)، تنها از طریق اجرای دقیق و کامل دستورات اسلام درباره خانواده بر میآید و بس، نه تقلید کلیشهای از غرب. ثانیاً: نباید از تفریط موجود، به دنده افراط افتاد و در نتیجه (ناخواسته و نادانسته) به جای اصلاح ابرو، چشم را کورکرد! در اینجا باید به دو نکته دقیقاً توجه شود. نکته نخست، توجه عالمانه به ریشه و روند تاریخی پیدایش و گسترش موج «آزادی زن» و «تساوی بانوان با مردان» در غرب و تأمل در مبانی نظری و ایدئولوژیک این جریان است. در این باب، استاد شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام، اشارات جالب و روشنگری دارند که خواندنی است و البته تبیین کامل موضوع، به بررسی و تحقیق بیشتری نیاز داشته و از گنجایش نوشتار حاضر بیرون است، اما دومین نکته از اهمیت فراوانی برخوردار است.
استعمار و فروپاشی نظام زن و خانواده
نکته دیگر، بررسی نقشه و برنامه استعمار درباره جوامع شرقی و سنگ زیرین آن «خانواده» است. استعمار ـ چنانکه گفتیم ـ در پی مهار و شکار جوامع شرقی است و برای این کار، از خانواده شروع میکند؛ خانواده نیز مجموعهای است که به نوبه خود، از سه عنصر: مرد، زن و فرزند تشکیل میشود. استعمار برای یکایک این اعضا و فساد و انحراف آنها، نقشه و برنامه داشته و از تلاش برای استثمار هیچ یک از این سه عنصر غافل نیست، اما برای اینکه به درون این نهاد بنیادین نفوذ و افسار شیطانیاش را به گردن اعضای آن افکند، با تحلیل حساب شده و دقیق خویش، نخست به سراغ زن (بخوانید مادر و همسر) میرود. چرا؟ زیرا در بین عناصر تشکیلدهنده خانواده، خاصه در محیطهای سنتی شرقی، هرچند این مرد است که قدرت و نفوذ رسمی را در اختیار داشته و حاکم و فرمانروای جمع محسوب میشود، اما به هر روی از آنجا که ضامن و متعهد تأمین مخارج خانواده است، عقل حسابگرش قَوی عمل میکند و محاسبه دائم دخل و خرج و سود و زیان اقتصادی، او را از اسارت در چنگ امیال و تمنیات نفسانی و تبعیت از مدهای وارداتی نو به نو و بیپایان روز برحذر میدارد. فرزندان نیز هرچند به دلیل خامی و ناپختگی خویش، تأثیرپذیرتر از دیگر عناصر خانواده (حتی زن) میباشند، اما پیداست آن اختیار و قدرت لازم را که امیال و تمنیاتشان را بر محیط خانه و بر پدر و مادر تحمیل کنند، ندارند. فرزندان، بیشتر میتوانند روی خواستههای خود، اصرار ورزیده و سماجت کنند، ولی چنانکه میدانیم، اگر خواستههای آنان زمینه اجرا و تحقق نداشته باشد با مقاومت پدر و مادر روبهرو شده و نهایتاً با تشر پدر یا مادر، موضوع منتفی میشود!
رمز تمرکز استعمار بر جامعه بانوان!
در این میان، زن حسابی دیگر دارد. او از یک سو نسبت به مرد، ذاتاً عاطفیتر و احساساتیتر است و بدین جهت و نیز بدین علت که ثقل بار تأمین هزینه خانواده را بر دوش ندارد، لذا زودتر از مرد، تحت تأثیر تبلیغات فریبنده صاحبان کالا قرار میگیرد و از دیگر سو نسبت به فرزندان، از قدرت و اختیار بسیار بیشتری در خانه برخوردار است و خاصه با نفوذ و فشار مریی و نامریی میتواند بسیاری از حرفها یا خواستههای خود را ـ احیاناً با غنج و دلال یا اخم و تخم ـ در محیط خانه بر کرسی بنشاند. از این روی، استعمار برای مهار و استثمار واحد خانواده ـ در عین حال که از برنامهریزی جامع و همزمان برای شکار تمامی اعضای خانواده به هیچ وجه غافل نیست ـ بیش و پیش از هرکس به سراغ زن خانه میرود؛ و این درس را هم از ابلیس آموخته است که میدانیم در داستان هبوط حضرت آدم ابوالبشر (ع) از بهشت، برای آنکه آدم را مجبور به سرپیچی از فرمان الهی کند زمانی که از اغفال وی طرفی نبست، تیرهای زهرآگین وسوسهاش را متوجه حوا کرد و اتفاقاً کامیاب هم شد.
طبعاً وقتی که افسون القائات و تبلیغات رنگارنگ و فریبنده استکبار، روی خانمها کارگر شد و شیطان استعمار توانست آنان را در مسیر اهداف خود به خدمت گیرد، آنگاه این عنصر مؤثر، روزنهای جهت نفوذ شیاطین انسی به بهشت خانواده میشود و دیگر اعضای این نهاد را به دنبال خود به سوی دامی که استعمار پهن کرده میکشد. این چنین است که آمار ـ مثلاً- لوازم و اسباب آرایش در کشورمان، در یک فاصله کوتاه دهها بلکه صدها برابر میشود و انواع و اقسام مدها و کالاهای وارداتی از غرب، بازار کشورهای شرقی و اسلامی را تسخیر کرده و نقشآفرین زندگی بسیاری از زنان مسلمان شرقی و مسلمان میگردد.
وظیفه نظام اسلامی درباره حجاب و عفاف
اصولاً هر نظامی خاصه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران باید نسبت به هجمه فکری و فرهنگی بیگانگان، حساس و هشیار باشد و با تمام توان، در حفظ شئون دینی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خویش بکوشد و طرق نفوذ و رخنه دشمن در این شئون را مسدود سازد. طبق آنچه گفتیم، وقتی راه نفوذ را دریافتیم، راه علاج درد نیز مشخص میشود، اما متأسفانه ما با مسائل و مقولات مهم فرهنگی و اجتماعی خود، همچون مسئله زن و حجاب و خانواده یا مفاسد اخلاقی موجود، در بسیاری اوقات، برخورد سطحی و احساساتی (و نه واقع بینانه و علمی) داریم و «شرم و حیای معمول شرقی» را ـ که سرمایه ادب و فرهنگ ماست ـ در غیر جای خود به کار میبریم.
بیایید حقیقت را نیک دریابیم: در عصر ما که کفر به شبیخونى عظیم و بىامان دست زده و چه بسا از طریق فیلم و تئاتر و رمان و ماهواره و...، مغز و دل میلیونها پیر و جوان را در چهار گوشه جهان ـ خاصه شرق اسلامى و ایران شیعى ـ هدف گرفته است و از منجنیق استعمار ـ دمادم ـ سنگ فتنه مىبارد، چارهاى نیست جز آنکه آنچه را نشانى از دوست و پیامى از فرهنگ و سنن الهى گذشتهمان با خود دارد، سخت و استوار از دستبرد دشمن پاس داریم، بلکه از آن نور و گرما گیریم و تنور جنگ با آفات زمانه را ـ که همچون سموم سرد خزان به باغ معنویت شرق زده است ـ هرچه بیشتر، داغ و روشن نگهداریم که در تیر باران خصم، سپر از کف نهادن و تیغ از دست دادن را جز ننگ شکست فرجامى در پى نیست. بیایید با همه توان از عفاف و حجاب نوامیسمان دفاع کنیم. آری به هوش باشیم که دشمن ما را [با تعابیر مزورانهای نظیر حجاب اجباری و همجنس بازی اختیاری]ـ به دست خودمان ـ خلع سلاح نکند، اما رمز مخالفت با حجاب و سنتهای دینی را نیز باید در پیوند استوار و ربط وثیقى جستوجو کرد که میان شعائر دینى و جوهر دین وجود دارد. چنانکه گفتیم، تعظیم شعائر میوهاى است که از ریشه نهال دین - یعنى تقواى دل - سر مىزند: «وَ مَنْ یُعَظّمْ شَعائرَ اللّه فَإنَّها منْ تَقْوَى الْقُلُوب» و همانگونه که شعائر، جداى از روح و ریشه دین، کالبدى بیروح است، باطن دین نیز بدون برگ و بار ظاهرى و وجهه عملى آن ـ یعنى بدون شرایع و شعائر ـ حقیقتى دست نیافتنى است. ظاهر و باطن، با هم داد و ستد متقابل دارند و اصولاً راه دستیابى به باطن دین و عامل حفظ آن، همین ظواهر و شعائر است. بىجهت نیست که دشمنان اسلام، خاصه استعمارگران به انگیزه محو اساس دین و قطع ریشه آن همواره از مبارزه با وجهه ظاهرى و عملى دین ـ یعنى از مبارزه با شعائر ـ آغاز مىکنند، براى آنکه روح تقوا و عفاف را نابود سازند، چادر و روسرى را ـ به جبر و عنف (همچون زمان رضاخان) یا به غنج و دلال (همچون عصر محمدرضا) ـ از سر زنان و دختران مسلمان مىربایند. واقعش این است در میان شعائر مذهبى، آن دسته که چشمگیرتر یا شورانگیرتر از دیگر شعائرند، همواره سپر بلاى شعائر دیگرند و دشمن، براى نابودى کل شعائر، نخست از مبارزه با اینگونه شعائر آغاز مىکند. مثلاً در امر پوشش بانوان، «چادر» (به عنوان «حجاب برتر»)، حصن و حفاظ «روسرى» و «مانتو» است یا در امر عزادارى سالار شهیدان (ع)، مسائلى نظیر «سینهزنى» و «زنجیرزنى»، حافظ و پاسدار «روضهخوانى» و «اشک و گریه» در سوگ شهیدان کربلا هستند، یعنى همانطور که در جبهه نظامى، خاکریزهاى گوناگونى وجود دارد که برخى درست در خط مقدم و در تیررس مستقیم دشمن قرار دارند و برخى آن سوتر و در پشت خط مقدم؛ شعائر دینى نیز این چنین هستند و بعضى از آنها حکم خاکریز نخستین را دارند که فتح و تسخیر آنها، موجودیت باقى شعائر را مورد مخاطره شدید قرار مىدهد، چراکه نیک مىدانند شعائر، در حکم تنه و شاخه و برگ و بار درخت دین است و با قطع اینها، حقیقت دین ـ که «روح نباتى» این شجره طیبه است ـ دیگر بسترى براى بروز و جریان نخواهد داشت و از آن پس، دین را باید در بیغولهها، بل، در افسانهها سراغ گرفت! به هوش باشیم که دشمن ما را به دست خودمان، خلع سلاح نکند.