دوستی دارم که از هفت شب هفته، شش شب را همراه زن و بچهاش در رستوران شام میخورند، اما در هفته و ماه که چه عرض کنم، در کل سال برای خرید حتی یک کتاب- البته غیردرسی- برای فرزندانش هزینه نمیکند. او وقتی به خانه ما میآید از وجود کتابخانه و شمار کتابهای موجود در منزل ما متعجب میشود. یک بار از من پرسید: «فلانی پای اینها چقدر پول دادهای؟» و زمانی که قیمت پشت جلد بعضی کتابهای مرجع را وارسی میکرد، به مطایبه گفت: «با قیمت این کتاب میشود چند پرس چلوکباب خورد!» و من که قصد مجاب کردن او را نداشتم لبخندی زدم و فقط به گفتن این جمله کنایهآمیز اکتفا کردم: «پس راز هرشب رستوران رفتنت فاش شد. کتاب نمیخری تا بتوانی همیشه کباب بخوری!»
از طنز تلخ این حکایت که بگذریم، اجماع اکثر کارشناسان حوزه کتاب این است که کتاب به مرور از سبد خرید مردم حذف شده است و بیتردید یکی از دلایل آن گرانی این محصول فرهنگی است، اما گرانی فقط یکی از دلایل است و بس! چراکه قیمت کباب به مراتب گرانتر از کتاب است، اما همچنان در سبد مصرف اکثریت خانوادههای ایرانی حضور دارد. خیلیها هم حاضر نیستند ریالی برای خرید کتاب هزینه کنند، اما صدها میلیون تومان بابت خرید پوشاک مارک و لوازم برند برای منزل هزینه میکنند. توضیح بقیه ماجرا را به روایت و قضاوت کارشناسان میسپاریم.