کد خبر: 1117565
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
 برای آشنایی با شهید بهادر آزادی شیری با عبدالکریم حاجی‌پور داماد شهید تماس گرفتیم. میان همکلامی با او متوجه شدیم شهید دایی ایشان هم است.
 برای آشنایی با شهید بهادر آزادی شیری با عبدالکریم حاجی‌پور داماد شهید تماس گرفتیم. میان همکلامی با او متوجه شدیم شهید دایی ایشان هم است. او می‌گوید: «ما اهل فسا، دهستان میانجنگل هستیم. ایشان سه پسر و شش دختر داشت و دوران خدمتش را در جبهه‌های حق علیه باطل گذراند. دایی من بهداشت محلی بود. همه کار‌های درمانی محل را به طور رایگان انجام می‌داد. ایشان در استان فارس مشهور بود. پدرشان علی همت هم در امر طبابت محلی مشغول بود و بعد از فوت پدربزرگ دایی حرفه ایشان را با علاقه پیگیری کرد و ادامه داد. ایشان همه مردم را مانند خانواده خودش می‌دانست. آدم خیری بود و به افراد نیازمند کمک می‌کرد. در منطقه اختلافات مردم را به صورت کدخدامنشی حل می‌کرد و برای رفع مشکلات مردم و جوانان وقت می‌گذاشت. مسائل مردم را با درایت تمام حل می‌کرد. کسی روی حرفش حرف نمی‌زد.»
 
 غبطه به شهدا
خواهرزاده شهید در ادامه می‌گوید: «زمانی که نام شهید را می‌شنید می‌گفت خوش به سعادت‌شان که با شهادت پیش خدا رفتند. به حال شهدا غبطه می‌خورد و خودش هم شهادت را دوست داشت و نهایتاً هم شهادت نصیبش شد. من و دایی نه فقط داماد و پدر زن که مانند دو رفیق بودیم. ایشان انسان بزرگ منشی بود. به نظر من با دعای خیر مردم به این عاقبت بخیری رسید و شهادت نصیبش شد.»
 
 آرزوی شهادت
وصف احوالات او در زمان شهادت حاج قاسم شنیدنی بود: «وقتی خبر شهادت سردار سلیمانی را شنید، گفت روزی شود که شهادت نصیب ما هم گردد. هر بار تصویر شهیدی را می‌دید، اشک می‌ریخت. ایشان لیاقت شهادت را داشت. شهادتی که در حرم شاهچراغ نصیب ایشان شد. دایی و زن‌دایی با هم به زیارت رفته بودند. در آن حادثه زن‌دایی‌ام زخمی شده بود. با ما تماس گرفت و از حادثه گفت. از دایی بی‌خبر بود. ما هم هر چه با تلفن حاجی تماس گرفتیم خاموش بود، برای همین راهی شیراز شدیم. هر چه گشتیم او را در بیمارستان نتوانستیم پیدا کنیم. برای همین به پزشکی قانونی رفتیم. دایی شهید شده و در پزشکی قانونی بود. دست و سینه‌اش گلوله خورده بود. پیکر ایشان را بعد از آن تشییع با شکوه به زادگاهش منتقل کردیم و در میان جمع زیادی از دوستداران شهید به خاک سپردیم. ایشان اولین شهید روستای ما شد.»
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
مصیب یوسفی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۰۹ - ۱۴۰۲/۰۵/۱۸
0
3
خیلی انسان بزرگواری بود سال ۹۲ منو رایگان خوب گرد کمردرد داشتم شدید
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار