تصور عموم و رسانهها از جمعیتشناسی و جمعیتشناسها با واقعیت علمی این رشته چقدر انطباق دارد؟
خیلی کم.
چرا این طور است؟
رشته ما جمعیتشناسی یکی از زیرشاخههای علوم اجتماعی است و میتوان گفت یک مقدار به جامعهشناسی نزدیک است. از طرفی حتی گاهی در محافل علمی هم شناخت درستی در این باره وجود ندارد، چون جمعیتشناسی بسیار تخصصی است، بنابراین وقتی گاهی دست جامعه علمی هم در این باره خالی است، شما چه توقعی از مردم یا رسانهها دارید.
وقتی میگویید یک مقدار به جامعهشناسی نزدیک است یعنی چه؟
جمعیتشناسی رشته ناشناختهای است، از یک زاویه شبیه جامعهشناسی است، اما چون متکی به محاسبات است و به علوم ریاضی و آمار نزدیکتر است، از اینجا به نوعی راه خود را از جامعهشناسی جدا میکند، حتی در حوزه بینالمللی هم که نگاه میکنید، میبینید عده کمی تصویر درستی در این باره دارند. جمعیتشناسی حتی در بین متقاضیان رشتههای دانشگاهی هم به نوعی دچار بدفهمی شده است.
چطور؟
متقاضیان از رشتههای علوم انسانی وارد علوم اجتماعی از جمله جمعیتشناسی میشوند، در حالی که جمعیتشناسی پایه ریاضی میخواهد، بنابراین در اینجا شکافی وجود دارد. عدهای هم که از علوم انسانی وارد جمعیتشناسی میشوند، عملاً غیرآماری میشوند و فقط حرف میزنند، در حالی که جمعیتشناس باید بر اساس آمار و ارقام دقیق صحبت کند. این طور بگویم که مردم با جامعهشناسی هم که نسبتاً آشنا هستند، به نوعی آن را جزو رشتههای لوکس میدانند، در حالی که جامعهشناسی بسیار کاربردی است؛ و مسئولان؟
به نظرم مسئولان در این باره زیاد مداخله میکنند و گاه موضعگیریهای عجیب جمعیتی را از زبان آنها میشنویم، در حالی که جمعیتشناسی کاملاً تخصصی است.
به عنوان یک جمعیتشناس تعریف دقیق و عامهفهم این رشته چیست؟
جمعیتشناسی علمی است که به مطالعه ساختمان، تحول و حرکات جمعیتها در زمان و مکان میپردازد.
منظورتان از ساختمان جمعیت چیست؟
جنس، سن، سواد، تأهل، وضع فعالیت، وضع اشتغال، وضع خانوار؛ و تحول جمعیت؟
شاخصهای تحول جمعیت، موالید، باروری، مرگومیر و مهاجرت هستند.
منظور از مکان و زمان چیست؟
منظور این است که این ارزیابیها و سنجشها در چه مکانی (شهر یا استان یا کشور) و در چه بازه زمانی (دوساله یا پنجساله یا ۲۰ ساله) صورت میگیرد.
نسبت جمعیتشناسی با گذشته و آینده به چه شکلی است؟
ما دادهها را از گذشته میگیریم، تحلیل میکنیم و برای آینده هم دست به پیشبینی میزنیم.
مثل هواشناسها.
بله، هواشناسها هم درباره آینده دست به پیشبینی میزنند، البته این پیشبینی مستلزم دانشی از گذشته است، یعنی شما به عنوان یک هواشناس باید اِشرافی بر تغییرات جوی و الگوهای تغییرات آب و هوایی داشته باشید. ما هم دقیقاً با چنین رویکردی جلو میرویم. به عنوان یک جمعیتشناس ما هم باید آگاهیای از تحولات جمعیتی در گذشته داشته باشیم تا بتوانیم درباره آینده دست به پیشبینی بزنیم.
تصویری که ما در رسانهها از جمعیتشناسها داریم جاهایی گاهی به پیشگوها پهلو میزند. شاید جمعیتشناسها هم بدشان نمیآید با همین تصویر شناخته شوند. گاهی حتی ما درباره آینده جمعیتی ایران تصویرهای آخرالزمانی از زبان جمعیتشناسها میشنویم. آیا جمعیتشناس یک پیشگوست؟
پیشبینی ترجمه کلمه forecast است، اما توجه کنید که جمعیتشناسها پیشگو و رمال نیستند، ما بر اساس دادهها دست به پیشبینی میزنیم. همچنان که از هواشناسی مثال زدم. وقتی یک هواشناس مثلاً میگوید فردا هوا ابری است، اولاً این گفته خود را با احتمال بیان میکند نه با قطعیت.
برخلاف رمالها و پیشگوها.
بله و در ثانی همین احتمال هم متکی به دانش و دیتاست. مثلاً تصاویر ماهوارهای و الگوهای حرکت ابرها و سرعت وزش باد و دادههای دیگر کنار هم جمع میشود تا هواشناس را به آن پیشبینی سوق دهد. ما هم بر اساس وضعیت موجود جمعیت و ترندها یا روندهای گذشته دست به پیشبینی میزنیم، یعنی شما اگر بهترین جمعیتشناس هم باشید بدون دادههای دقیق درباره نرخ موالید و مرگومیر و مهاجرت یک کشور نمیتوانید درباره تحولات جمعیتی آن دست به تحلیل و پیشبینی بزنید.
کار شما دقیقتر است یا هواشناسها؟
کار ما دقیقتر است، چون رفتارهای جمعیتی یک روزه و یک شبه عوض نمیشود.
منظور ولادتها و مرگومیرهاست؟
بله، آهنگ تغییرات در نرخ موالید و مرگومیر.
آیا واقعاً میتوان درباره آینده جمعیتی یک کشور در ۵۰ یا ۱۰۰ سال آینده اظهارنظری کرد؟
کسانی که درباره این بازههای زمانی اظهارنظر میکنند به نظرم خیلی متکی به کار علمی نیستند، چون احتمال خطا درباره پیشبینی ۵۰ یا ۱۰۰ ساله بسیار بالاست.
بازه زمانی استاندارد برای پیشبینی چقدر است؟
نهایتاً ۲۰ سال.
چرا؟
به خاطر اینکه ما به بسیاری از احتمالات در آینده اِشراف لازم را نداریم. مثلاً ممکن است جنگی روی دهد و همین جنگ، نرخ باروری را کم کند یا سیاستهایی باعث افزایش مهاجرتها شود یا اِعمال سیاستهایی در کشورهای همسایه روند مهاجرت به کشور دیگر را تسریع کند.
اصلاً ما ذائقه نسلهای بعدی را در باروری نمیدانیم.
بله.
رشد یا افول جمعیت از زاویه دید یک جمعیتشناس تابع چه مؤلفههایی است؟
برخلاف معمول که رشد را به معنای بزرگتر شدن و ازدیاد به کار میبرند، از نگاه جمعیتشناسها رشد سه وضعیت دارد؛ رشد مثبت، رشد منفی و رشد صفر که البته تفاوت این رشدها در تفاوت حاصل جبری موالید، مرگومیر، مهاجرپذیری و مهاجرفرستی است. ما در هر جامعهای باید این چهار مؤلفه را کنار هم ببینیم و آنها را باهم جمع بزنیم، اگر عدد مثبت باشد، یعنی آن جامعه رشد جمعیت مثبت دارد، اگر جمع جبری این چهار مؤلفه صفر باشد، رشد جمعیت صفر خواهد بود و اگر منفی، یعنی از میزان جمعیت آن جامعه کاسته میشود.
پس رشد جمعیت صرفاً متکی به نرخ موالید نیست؟
بله، میتواند ناشی از موالید باشد یا ناشی از مهاجرت. مثلاً کشوری که مهاجرپذیر است ممکن است نرخ موالید بالایی نداشته باشد، اما به خاطر سیاستهای مهاجرپذیری، رشد جمعیت را تجربه کند. نکته دیگر درباره نرخ مرگومیر است. ممکن است کشوری به خاطر مهار نرخ مرگومیر به رشد جمعیت برسد، همچنان که در خیلی از کشورها این اتفاق افتاده است.
در ایران هم چنین الگویی حاکم بوده است؟
بله، در بازه زمانی ۱۳۱۰ تا ۱۳۶۰ یعنی در فاصله ۵۰ سال، بیشترین رشد جمعیت ما ناشی از کاهش نرخ مرگومیر بوده است. ما تقریباً از سال ۱۳۰۰ شاهد ورود دانش پزشکی و امکانات بهداشت به کشور هستیم، ضمن اینکه به هر حال ثبات سیاسی و وجود امنیت در راهها و تغییر سبک زندگی مردم باعث میشود نرخ مرگومیر در ایران کاهش پیدا کند.
از آن سو ما به دهه ۶۰ میرسیم و سیاست مهار جمعیت اجرا میشود.
اگر به این تحولات به صورت مقایسهای نگاه کنیم میبینیم همه کشورهای توسعهیافته این مسیر را پیمودهاند، چون با ورود امکانات پزشکی و درمانی و بالا رفتن سن مرگومیر، کشورهای جهان از جمله در آسیا، اروپا و امریکا با رشد فراینده جمعیت روبهرو شدند که نمونه واضح و مشخص آن در چین اتفاق افتاد و این کشور مجبور به اتخاذ سیاستهای سختگیرانه برای مهار میزان موالید در این کشور شد.
آیا این دیدگاه منفی نسبت به رشد جمعیت مشخصاً از قرن بیستم آغاز میشود؟
شاید در این قرن برجستگی خاصی پیدا میکند، اما وقتی دقیق نگاه کنیم، ردپای این تفکر را در قرن هجدهم میلادی هم میبینیم. وقتی مالتوس، اقتصاددان معروف میگفت مواد غذایی کفاف این جمعیت را نمیدهد و در نهایت به بروز جنگ و بیماری منجر میشود، پس باید جلوی رشد جمعیت را بگیریم و از میزان باروری کم کنیم، البته این نگرش بعدها از سوی اقتصاددانهای معروف بعدی هم دنبال میشود که باروری را کم کنید.
این هواداری به کاهش نرخ جمعیت در غرب تا چه اندازه معلول شکلگیری سبک جدید زندگی است که به ویژه در ۲۰۰ سال گذشته و در جریان انقلاب صنعتی اتفاق میافتد؟
با ظهور تحولات صنعتی بسیاری از شهروندان در اروپا و امریکا به شهرها سرازیر شدند و رشد و شکوفایی اقتصادی آن جوامع را رقم زدند، اما این پدیده از سویی باعث شکلگیری این تفکر هم شد که اگر میخواهیم این جمعیت را به رفاه برسانیم، باید همزمان با رشد اقتصادی نرخ باروری را کم کنیم.
آنها رشد جمعیت را تهدیدی علیه ارائه خدمات بهتر میدانستند؟
دقیقاً و بسیار هم خوشحال بودند که توانستهاند با اتخاذ سیاستهایی، رشد جمعیت را کم کنند، اما در ۲۵ تا ۵۰ سال گذشته کشورهای اروپایی به تدریج با معضل رشد منفی جمعیت روبهرو شدند. خب علت این رویداد معلوم بود. وقتی باروری به شدت کم میشود، رشد جمعیت منفی میشود و از آن طرف با افزایش جمعیت سالمندی هم روبهرو میشوند، چون سالمندان میزان مرگومیر را بالا میبرند و به تبع آن میزان رشد جمعیت کاهش پیدا میکند.
واکنش کشورهای غربی به ویژه اروپاییها به تبعات مهار جمعیت چه بود؟
سیاست افزایش جمعیت را اتخاذ کردند، اما برخلاف سیاستهای مهار جمعیت، جواب نداد، بنابراین به مهاجرتپذیری روی آوردند تا این نقصان را جبران کنند.
اگر مشخصاً به ایران بپردازیم، چرا سیاست مهار جمعیت به سرعت در ایران جواب میدهد، اما سیاست افزایش جمعیت که به ویژه در این یک دهه برجسته شده نتوانسته است با اقبال عمومی روبهرو شود؟
برای درک این موضوع بهتر است به تفاوت زندگی و بینش آدمها در نسلهای گذشته تا به امروز توجه نشان دهیم. در گذشته به دلیل بالا بودن میزان مرگومیر، یک زن در ایران ۱۰ بچه میزایید. شما وقتی به مادربزرگهای ما نگاه میکنید میبینید ۱۰ تا ۱۲ بچه زاییدهاند، نسلهای بعد از آنها شش، هفت بچه به دنیا میآورند. چرا این گونه بود؟ چون بسیاری از این بچهها در همان کودکی فوت میکردند. وقتی دهه پنجاهی و شصتیها از مادربزرگهای خود در مورد تعداد فرزندانشان میپرسیدند، میدیدند آنها بسیاری از نوزادان خود را از دست دادهاند یا سقط شده است، بنابراین اتفاقی که اینجا میافتاد، این بود که نسل قدیم ما نسبت به باروری حساس نبودند. به عبارت دیگر آنها به دست تقدیر میسپردند که اگر قسمتشان باشد این کودکان زنده خواهند ماند، بنابراین باروری بالا در کنار مرگومیر بالا قرار میگرفت و به نوعی این دو همدیگر را تعدیل میکردند، اما وقتی امکانات بهداشتی و درمانی در ایران توسعه پیدا میکند، خانوادهها آرامآرام نسبت به نرخ باروری حساس میشوند.
انگار که حس میکردند دیگر تعداد فرزندان، تقدیری نیست.
بله، خانوادهای که مثلاً چهار بچه میخواست برای همان چهار بچه برنامهریزی میکرد، چون همان چهار بچه زنده میماند. در واقع کاهش نرخ باروری در ایران به دلیل کاهش میزان مرگومیر بود. بعد وقتی جامعه رشد کرد و افراد باسواد شدند و امکانات پیشرفتهتر شد، خانواده محاسبه تعداد فرزندان خود را به دست گرفت و برای آن برنامهریزی کرد.
چرا افزایش باروری در ایران جواب نداده است؟
چون تفکر آدمها تغییر یافته و از کمیت به کیفیت سوق پیدا کرده است. شما امروز نمیتوانید والدین این نسل را با دو سه نسل پیش مقایسه کنید. این والدین به دنبال کیفیت فرزندآوری هستند، رؤیاهای زیادی برای فرزند خود در سر دارند و میخواهند بهترین امکانات را برای فرزند خود فراهم کنند. در واقع نمیخواهند آن محرومیتی که خود چشیدهاند، فرزندشان نیز تحمل کند، بنابراین به این فکر میکنند که با چه تعداد فرزند میتوانند فضای تحصیلی، آموزشی، تفریحی، تغذیه و موسیقی او را فراهم کنند و، چون فراهم آوردن این امکانات هزینهبردار است، بنابراین زیر بار فرزند بیشتر نمیروند.
من پدرم تعریف میکند بسیاری از کودکان همنسل او در روستا از پنج، شش سالگی پشت دار قالی مینشستند، یعنی فرزند آن زمان درآمد بود، اما حالا فرزندان هزینهاند.
یک جمعیتشناس استرالیایی میگوید جریان ثروت در گذشته از سمت فرزندان به والدین بود، اما در حال حاضر جریان ثروت از والدین به فرزندان است، بنابراین بسیاری از افرادی که ازدواج میکنند، ترجیح میدهند بچهدار نشوند.
من حدود ۱۰ سال پیش برای کوهنوردی رفته بودم درکه. آنجا دو زن باهم سخن میگفتند، یکیشان برگشت به آن دیگری گفت، وقتی فکر میکنم که اگر باردار شوم دستکم دو سال از کوهنوردی جدا خواهم شد و نمیتوانم به باشگاه هم بروم، ترجیح میدهم این کار را نکنم. انگار ما آدمها در این عصر به عادتهایی رسیدهایم که سخت به آنها وابستهایم. آن کوه رفتنها برای آن زن وسیلهای برای تخلیه روانی و ذهنی در این شهر شلوغ و آشفته است، بنابراین تصور از دست دادن این پناهگاه برای او دردناک به نظر میرسد.
من اسم این رویداد را گذاشتهام هزینه فرصت. زنها مقایسه میکنند که اگر بچهدار شدند برای نگهداری بچهها چقدر قرار است هزینه کنند، یعنی سر کاری که منبع درآمد و ماحصل تخصص آنهاست نروند، پا روی اوقات فراغتشان بگذارند، رفاه و خلوت خود را از دست بدهند، حتی تغییراتی که در بدنشان روی میدهد، بپذیرند.
بعضاً در رسانهها تصویرهایی که از آینده جمعیتی ایران به ویژه رشد جمعیت سالمندی ارائه میشود، بسیار هولناک است و به قول معروف هیچ روزنه امیدی برای نفس کشیدن باقی نمیگذارد. من البته درک میکنم برخی از مدیران و حتی کارشناسان دوست دارند با ارائه تصویرهای ترسناک به نوعی خودشان را در رسانهها مطرح کنند، گرچه از آن طرف هر کسی که تصویر هولناک ارائه میدهد، لزوماً تشنه توجه نیست.
همان طور که اشاره کردید بسیاری از این موضعگیریها غیرکارشناسی است. چندی پیش در جلسهای بودم و آنجا یک نماینده مجلس میگفت در آینده ۶۰درصد جمعیت ما سالخورده خواهد بود. من آنجا به آن نماینده گفتم چنین چیزی امکان ندارد. ما بعد از ۵۰ یا ۶۰ سال دیگر در بدبینانهترین شرایط چیزی شبیه ژاپن میشویم که هماکنون سالخوردهترین جمعیت جهان را دارد.
چند درصد از جمعیت ژاپن سالخوردهاند؟
۲۴درصد. ما در افق آینده در بدبینانهترین حالت ژاپن میشویم که نیروی جوان کمتری دارد، اما نه اینکه به ۶۰درصد جمعیت سالمندی برسیم. من همه اینها را محاسبه کردهام، اگر ۲۰ تا ۳۰ سال آینده جمعیت ما سالخورده شوند، باز ۵۰درصد جامعه ما فعال خواهند بود و در نهایت به ۲۵درصد جمعیت سالمندی میرسیم.
الان نرخ رشد جمعیت ما چقدر است؟
۸/۰درصد. سازمان ثبت احوال متأسفانه به شکل رسمی آمار ولادت و فوت را اعلام نمیکند، اما برآورد ما روی همان عدد ۸/۰درصد است، البته اگر مهاجرتفرستی را که حدوداً به ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر در سال رسیده است، در نظر بگیریم رشد جمعیت ما از ۸/۰درصد هم پایینتر خواهد بود. این نکته را هم بگویم. پیشبینی جمعیت به خاطر این است که در برنامهریزیها دخالت داده شود. من سال ۸۶ گفتم سال ۸۹ تعداد داوطلبان با ظرفیت دانشگاهها برابر میشود و این اتفاق افتاد و سالهای بعد هم دیدیم که تعداد داوطلبان کمتر از کرسیهای دانشگاههاست و امروز هم میبینید که دانشگاه آزاد به خاطر استقبال نشدن کلی از واحدهای خود را جمعآوری کرده است. مسئله این است وقتی میتوان پیشبینی کرد چرا ما بموقع از این پیشبینیها استقبال نمیکنیم.
مثال میزنید؟
ما میدانیم جمعیت ما سالخورده خواهد شد، خب آیا نیازهای این جوانها و میانسالهای ۳۰ تا ۴۰ ساله برای دوره سالمندی دیده شده است؟ ما تا سال ۱۴۲۵ حتماً ۲۰ میلیون نفر سالمند خواهیم داشت. این ۲۰ میلیون که در دهههای ۵۰ و ۶۰ به دنیا آمدهاند، نیاز به مراقبتهای درمانی، بهداشتی و تأمین اجتماعی دارند. همین الان بیمارستانهای ما جوابگوی ۵ میلیون سالمند نیست. خب اگر مراکز بهداشتی و درمانی ما در این دو دهه نتوانند متناسب با جمعیت سالمندی رشد کنند فاجعهبار خواهد بود، البته سالمندی وقتی فاجعهبارتر میشود که ما پیشبینیهای لازم را در این باره نکرده باشیم. از آن سو ما هم اکنون در پنجره جمعیتی قرار داریم و بالاترین جمعیت فعال دنیا در ایران زندگی میکند، یعنی ۷۰درصد جمعیت. آیا ما از این پنجره جمعیتی استفاده میکنیم؟ پاسخ منفی است. ۱۵ سال از این پنجره را از دست دادهایم.
اداره هواشناسی معمولاً هشدارهایی میدهد که مختص اقشار مختلف جامعه است، از شهروندان معمولی تا تخصصیتر مثلاً برای کشاورزان، آیا جمعیتشناسها چنین هشدارهایی را به ارگانها میدهند؟
صددرصد، سالها پیش پدیده مضیقه ازدواج را مطرح کردم، چون میدیدم عدهای از دختران ۴۰ سال به بالا دیگر فرصت ازدواج ندارند، چون همکفو و مرد مجردی که با این دختران ازدواج کند، وجود ندارد. این پدیده در واقع خسارت باروری است یا مثلاً در دهه ۶۰ سالانه ۲ میلیون تولد داشتیم، اینها وقتی مدرسه میرفتند در همین تهران بزرگ، کلاسهای چهارشیفته داشتیم، در صورتی که آموزش و پرورش قبلاً باید پیشبینی چنین رویدادی را میکرد.
در واقع نهادها و ارگانهای ما شاخکهای تیزی برای ارزیابی این تغییرات ندارند.
ممکن است داشته باشند، اما در محاسبات به بیراهه میروند. اکثر گزارشهایی که مدیران این نهادها تهیهمیکنند ایراد دارد و پیشبینیهای جمعیتیشان اشتباه است، چون محاسبات بسیار دقیقی میخواهد.
به عنوان یک جمعیتشناس چقدر محل مراجعه نهادها و ارگانها هستید؟
خیلی زیاد دعوت میکنند، ولی متأسفانه کارهای اجرایی در سازمانهای ما هیجانی و لحظهای است، ضمن اینکه مدیران ما عادت دارند تا جایی به سخن کارشناس گوش دهند که خوشایندشان است، همین سالخوردگی جمعیت را بر وفق مراد خودشان تعبیر میکنند.
سیاست درست جمعیتی بدون گرفتار شدن در افراط و تفریط چیست؟
سیاستهای جمعیتی پیچیدگیهای خاص خودش را دارد و اگر تکبعدی دیده شود، جواب نمیدهد، بنابراین باید به صورت بستههای سیاستی همهجانبه دیده شود. بارها گفتهام قانون «خانواده و جوانی جمعیت» بندهای خوبی دارد، اما اگر به فرض کارایی و بالا رفتن نرخ باروری نتوانیم زیرساختهای اقتصادی، تحصیلی و رفاهی متناسب با این افزایش نرخ باروری را فراهم کنیم، در نهایت به آن مقصودی که از این افزایش نرخ باروری میخواهیم، نخواهیم رسید. اگر ما نتوانیم مثلاً زیرساختهای حمل و نقل خود را درست کنیم، جوانهای ما قربانی وضعیت جادههای کشور خواهند شد، بنابراین اگر سیاستی در افزایش جمعیت دیده میشود، باید در فضای یک بینش وسیع و همهجانبه باشد.