کد خبر: 1132275
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۳:۰۰
گفت‌وگوی «جوان» با رزمنده دفاع مقدس پیرامون خط پدافندی جاده خندق و شرایط سخت حضور در این منطقه
بعد از انجام عملیات خیبر و تصرف جزیره مجنون، خط پدافندی در این جزیره و همین طور منطقه هور برای نیرو‌های مدافع یکی از سخت‌ترین و خطرناک‌ترین خطوط مقدم جبهه‌ها به شمار می‌رفت. جاده خندق که از سوی دشمن احداث شده بود، بعد از عملیات بدر به تصرف نیرو‌های خودی درآمد و از آن به بعد این منطقه نیز به خطوط پدافندی هورالعظیم افزوده شد
 علیرضا محمدی
 بعد از انجام عملیات خیبر و تصرف جزیره مجنون، خط پدافندی در این جزیره و همین طور منطقه هور برای نیرو‌های مدافع یکی از سخت‌ترین و خطرناک‌ترین خطوط مقدم جبهه‌ها به شمار می‌رفت. جاده خندق که از سوی دشمن احداث شده بود، بعد از عملیات بدر به تصرف نیرو‌های خودی درآمد و از آن به بعد این منطقه نیز به خطوط پدافندی هورالعظیم افزوده شد. پوشش گیاهی منطقه، گرما و سرمای هوا، وجود آبراه‌ها و همین طور نزدیکی خطوط خودی و دشمن به‌هم باعث شده بود تا دفاع از مناطق تصرف شده در عملیات خیبر و بدر سخت و دشوار باشد. پد ۴ یکی از همین خطوط پدافندی در هورالعظیم و روی جاده خندق بود که در گفتگو با جانباز سیدمرتضی موسوی از رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در دفاع مقدس، مروری به شرایط و خاطرات این خط می‌اندازیم. 
 
پد ۴ که موضوع این گفت‌وگوست در کدام منطقه عملیاتی قرار داشت؟
پد۴ محوطه‌ای تقریباً دایره‌ای شکل و به عنوان پیشانی خط مقدم جاده خندق در هورالعظیم بود. بعد از عملیات بدر که عملیات موفقی نبود، نیرو‌های ما تنها سرپلی را که توانستند تصرف کنند و نگه دارند، همین جاده خندق بود که دشمن مخفیانه آن را احداث کرده بود تا آن را به جزایر مجنون برساند و از آن طریق نیروهایش را به این جزیره ببرد و مجنون را از دست ما خارج کند. اما با انجام عملیات بدر، بخش عمده جاده خندق به تصرف نیرو‌های ما درآمد. این خط یادآور رشادت‌ها، ایثارگری‌ها و مقاومت گردان‌های لشکر ۱۴ امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حاج حسین خرازی و محل شهادت و معراج یکی از فرماندهان فداکار و پرتلاش لشکر به نام شهید قربانعلی عرب بود. 
 
آن‌طور که رزمنده‌های دفاع مقدس نقل می‌کنند در منطقه هور فاصله خط خودی و دشمن بسیار به‌هم نزدیک بود، شرایط پد ۴ چطور بود و چقدر با خط دشمن فاصله داشتید؟ 
فاصله ما با دشمن بیشتر از ۵۰ متر نبود. یعنی با چشم غیر مسلح می‌شد نفرات آن‌ها را به وضوح ببینیم. بعثی‌ها با مواد منفجره، جاده را شکافته و داخل بریدگی را با خورشیدی‌ها، سیم خاردار‌های حلقوی تنیده درهم و انواع مین مسلح کرده بودند. آب و نیزار‌های بلند و سرسبز، دو طرف جاده را پوشانده بودند. پد۴ و خط مقدم جاده خندق، ساعتی در شبانه‌روز روی آرامش نداشت و دشمن مرتب آنجا را می‌کوبید. 
 
در چنین شرایطی چه اوضاع و احوالی بر رزمنده‌ها می‌گذشت؟
بچه‌ها جز مواقع ضرورت و رفتن سر پست‌ها و سنگر‌های نگهبانی، از سنگر‌های اجتماعی خودشان خارج نمی‌شدند، چون آتش سنگین و گلوله‌های خمپاره ۶۰ و رگبار‌های تیربار‌های دشمن، میهمان ناخوانده و همیشگی ما بودند. رنگ خاک آنجا کاملاً عوض شده و خاک پد۴، از شدت انفجار‌ها سیاه سیاه شده بود. بوی دود و باروت رایحه همیشگی ما در آن مدت بود! شرایط بسیار سختی روی جاده حکمفرما بود. تک تیرانداز‌های دشمن در طول روز فعال بودند و کوچک‌ترین حرکت روی جاده را رصد می‌کردند و مورد هدف قرار می‌دادند. 
 
تغییر فصل‌ها و مثلاً گرمای هوا آن هم در جنوب کشور تا چه اندازه می‌توانست سختی شرایط را تشدید کند؟
تابستان آنجا هوا بسیارگرم و شرجی بود. به علت وجود آب در هور، هوا دم می‌کرد و حالت خفه‌ای می‌گرفت. پشه‌هایی بودند که به آن‌ها پشه‌های جنگی می‌گفتیم. آن‌ها میهمان شبانه‌روز ما بودند! چون مجبور بودیم اغلب در سنگر‌ها بمانیم تا از گزند تک تیرانداز‌ها و ترکش خمپاره‌ها در امان باشیم، در محیط بسته سنگر گرمای هوا بیشتر ما را اذیت می‌کرد. در آن گرمی طاقت فرسا هرازگاهی نسیمی از لابه‌لای نیزار‌ها و از روی آب‌های هورالعظیم، به سوی جاده و سنگر‌ها شروع به وزیدن می‌کرد که برای ما غنیمتی بود. آنجا اگر دشمنی هم وجود نداشت، همین گرمای هوا می‌توانست شرایط را آن قدر سخت کند که تبدیل به بزرگ‌ترین دشمن ما شود. 
 
با شرایطی که در آن منطقه داشتید، لابد آمار شهدا و مجروحان هم بسیار بالا بود؟
این‌طور می‌توانم بگویم که تقریباً هر روز تعدادی از نیرو‌های ما مجروح و شهید می‌شدند. نکته حائز اهمیت این است که اگر یکی از همرزمان مجروح می‌شد، سایر بچه‌ها قادر به انتقال مجروح در لحظه مجروحیت نبودند. چون در روشنایی هوا نمی‌شد زیاد تحرک داشت و باید تا شب و تاریکی هوا صبر می‌کردیم. طی این مدت مجروح را به محیط امن‌تری انتقال می‌دادیم و حتی‌الامکان از او مراقبت می‌کردیم تا هوا تاریک شود. خیلی وقت‌ها پیکر شهدا هم تا شب روی جاده می‌ماند! شب هنگام قایق‌ها آهسته آهسته از کنار جاده، خودشان را به ما می‌رساندند و آب، غذا، مهمات و سایر نیاز‌های خط مقدم را توزیع می‌کردند و در همین فرایند، مجروحان و پیکر پاک دوستان شهیدمان را به عقب انتقال می‌دادند. همین مسئله دیر انتقال دادن مجروحان هم می‌توانست مزیدی بر علت باشد تا آمار شهدا افزایش پیدا کند. 
 
معمولاً چه تعداد نیرو پد ۴ را تحویل می‌گرفتند و از خط آنجا محافظت می‌کردند؟
معمولاً یک دسته ۲۲ نفری پد را تحویل می‌گرفت، اما به دلیل شرایط سخت منطقه و تلفات احتمالی، هر دسته‌ای بیشتر از چند روز نمی‌توانست آنجا دوام بیاورد. ما آنجا یک سنگر سعادتی داشتیم که در مرکز پد قرار داشت. اغلب بچه‌ها به رغم خطراتی که داشت، دوست داشتند در سنگر سعادت حضور پیدا کنند. چون آنجا شرایط سخت‌تر و امکان شهادت هم بیشتر بود. 
 
این سنگر سعادت چه ویژگی داشت؟ 
قبلش باید عرض کنم که داخل محوطه پد۴ تعدادی سنگر نگهبانی و تعدادی سنگر اجتماعی جمع و جور برای استقرار نیرو‌ها بود که با کمک واحد استحکامات لشکر امام حسین (ع) احداث شده بودند. یکی از سنگر‌های اجتماعی دقیقاً وسط پد۴ قرار گرفته بود.
 سنگری که با قطعات بتونی پیش ساخته روی هم سوار و ده‌ها گونی خاک روی طاق سنگر چیده و گذاشته شده بود. این سنگر غیر از دهانه ورودی، پنجره‌ای به بیرون نداشت! از بس گلوله خمپاره ۶۰ روی سنگر و اطراف آن منفجر شده بود، گونی‌های خاک پاره شده بودند و دهانه ورودی سنگر تنگ و تنگ‌تر شده بود! به طوری که یک رزمنده با تجهیزات کامل نمی‌توانست به راحتی وارد آن شود! عرض کردم که معمولاً دسته‌های ۲۲ نفری پد۴ را تحویل می‌گرفتند. 
هر دسته برای تقسیم نفرات داخل سنگر‌های اجتماعی، چهار نفر را باید به همین سنگر اجتماعی وسط پد می‌فرستاد. اما برای رفتن به داخل این سنگر همیشه دعوا بود! چرا؟ چون این سنگر مزیت‌هایی نسبت به سایر سنگر‌های اجتماعی داشت! دشمن گرای این سنگر را ثبت می‌کرد و بیشتر اوقات خمپاره ۶۰ اطراف و نزدیک این سنگر فرود می‌آمد و امکان و احتمال شهادت در کوره پزخانه سعادت بیشتر بود. 
 
یعنی دعوا سر این بود چه کسی به سنگری برود که بیشتر در معرض خمپاره‌های دشمن قرار داشت؟ اما چرا اسمش را کوره پزخانه سعادت گذاشته بودند؟
داخل این سنگر نسبت به سنگر‌های اجتماعی دیگر بسیار گرم بود. به همین دلیل به آن کوره پزخانه سعادت می‌گفتند. تنها وسیله‌ای که بوی دود و باروت و گرد و خاک و گرما را از داخل این سنگر به بیرون هدایت می‌کرد، هواکش کوچکی بود که با باتری ماشین کار می‌کرد! شاید اگر در موقعیت دیگری بودیم، آدم‌ها دعوا می‌کردند که داخل این سنگر نروند. اما آنجا دعوا نه برای نرفتن به این سنگر، بلکه دعوا برای رفتن به داخل این سنگر با آن گرمای سخت و طاقت فرسا بود. همه برای رفتن به کوره پزخانه سعادت دعوا می‌کردند، چون روحیه ایثار و شهادت‌طلبی وجودشان را فراگرفته بود. آنجا دعوا برای پست و مقام و گرفتن امتیاز ویژه و مال دنیا نبود، دعوا برای تحمل گرما و رفتن در سنگری بود که مرتب خمپاره ۶۰ روی آن یا کنار آن منفجر می‌شد. واقعاً دعوا‌های امروزی در جامعه و کشور چه تفاوتی با دعوا‌های دوران دفاع مقدس دارد؟ یاد آن روز‌ها و دوران بخیر. چه صفا، صمیمیت، یکرنگی، از خودگذشتگی، ایثار و فداکاری بین رزمندگان اسلام موج می‌زد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار