کتاب شهاب دین به عنوان محور پویش ملی کتابخوانی امسال اعلام شده است و واکنش شما موقعی که از موضوع خبردار شدید، چه بود؟
واقعیت این است که دوستان پرتلاش و حرفهای انتشارات شهید کاظمی که همه زحمات چاپ و انتشار اثر را بر عهده داشتند، به من گفته بودند که قرار است کتاب در پویش ملی کتابخوانی قرار بگیرد، اما من آن را خیلی جدی نگرفتم و تلقیام این بود ممکن است فقط در همین سطح باشد و عملیاتی نشود و پیگیر شرایط پویش نشدم! روزی که این خبر را شنیدم در مجلس شورای اسلامی بودم، اما بیشتر از آنکه از این خبر خوشحال باشم به خاطر اینکه مخاطبان بیشتری از زحمات عالم عالیقدر و بزرگی مثل آیتالله مرعشی در جمعآوری کتابهای شیعه و مرارتها و سختیهایی که ایشان کشیدند، اطلاع پیدا میکنند، احساس شادمانی و شعف داشتم. من این اثر را تلاشی اندک و ناچیز در مقابل آن همه گذشت و سختی و زحمات طاقتفرسای آیتالله مرعشی و صرفاً آن را ادای دین به این شخصیت ممتاز و کمنظیر جهان اسلام میدانم نه چیز دیگری.
کتاب شهاب دین، در مورد شخصیت برجسته و عالیقدر عالم جهان اسلام مرحوم آیتالله شهابالدین مرعشینجفی است. شخصیت کمنظیر ایشان به خصوص در رابطه با زحماتی که برای تهیه و خرید کتب خطی و نسخ برخی آثار نایاب و کمیاب متحمل شدهاند و آن کتابخانه بزرگ جهان اسلام، برای بسیاری از مخاطبان کتاب و کتابخوانی آشناست، چطور شد به فکر نوشتن کتابی در مورد این شخصیت افتادید؟ آیا این کتاب یک اثر سفارشی بود یا جوششی و از سر علایق شخصی؟
این کار اصلاً سفارشی نبود. زمانی که کتاب «نخل و نارنج» (تألیف وحید یامینپور) را مطالعه کردم، خیلی از آن خوشم آمد و آن موقع کتاب اول من به اسم «ناتا» تازه منتشر شده بود. با خودم گفتم چقدر خوب است که من هم چنین اثری بنویسم. در واقع حسی مثل غبطه خوردن در من ایجاد شده بود و آرزو داشتم چنین کاری برای یکی از علمای کشورمان بنویسم. همان روز ذهنم به سمت آیتالله مرعشی رفت، فردای آن روز به کتابخانه ایشان در شهر قم رفتم.
منظورتان این است که بدون هیچ پیشزمینه ذهنی، افکارتان به سمت ایشان هدایت شد؟
حقیقت این است که من قبلاً کتابی در مورد تشرفات آیتالله مرعشی به خدمت امام زمان (عج) را خوانده بودم یا مثلاً وقتی به حرم حضرت معصومه (س) مشرف میشدم، گاهی اوقات بر سر مزار این عالم بزرگ هم میرفتم، شاید همین اتفاقات زمینه یک رابطه دلی و قلبی را برای من نسبت به ایشان ایجاد کرده بود که باعث شد وقتی به چنین کاش و آرزویی فکر کردم، ذهنم به سمت ایشان هدایت شد.
پس از اینکه فردای آن روز به کتابخانه ایشان رفتید، چه اتفاقی افتاد؟
صبح آن روز که به کتابخانه ایشان رفتم، پس از معرفی خودم به مسئولان آنجا گفتم میخواهم کتابی در مورد زندگی ایشان بنویسم، آنها به من گفتند باید با رئیس کتابخانه یعنی آقای سیدمحمود مرعشی فرزند ارشد آیتالله مرعشینجفی صحبت کنم. بعد از چند وقت با من تماس گرفتند و موافقت کردند. خانواده ایشان در مسیر انجام تحقیقات، پژوهش، جمعآوری مطالب و مصاحبهها خیلی همکار و همراه بودند و هر موقع که نیاز بود چه به صورت تلفنی، حضوری و حتی مکاتبهای سؤالاتم را پاسخ میدادند.
شما در کتاب شهاب دین، زندگی آیتالله مرعشی را به صورت داستانگونه روایت کردهاید، در مورد شیوه نگارش، سبک و تکنیک به کار رفته در تألیف آن توضیحاتی بدهید.
همانطور که شما اشاره کردید من سعی کردم کتاب را به شیوه داستانگونه بنویسم و شبیه زندگینامههای روتین و معمول که در آنها یک خط سیر خاصی دنبال میشود، نباشد و حوادث و ایام را در قالب قصه برای مخاطب روایت کنم.
سرآغاز قصه این کتاب با یک غافلگیری و حادثه خاصی شروع میشود، علت انتخاب چنین شروعی برای کتاب چه بود؟
بله، آغاز این کتاب با رحلت و درگذشت این عالم جلیلالقدر و بزرگ جهان اسلام و شیعه شروع میشود. من خیلی زمان گذاشتم تا با یک شروع خوب کار را بنویسم و بعد از مدتها فکر کردن به این مطلب رسیدم. در واقع من میخواستم کتاب با شروع متفاوت و غافلگیرکنندهای نوشته شود تا مخاطب را ترغیب کند که تا پایان قصه همراه من باشد. مطلع داستان یکی، دو روز پایانی عمر شریف ایشان است؛ از لحظه مرگ تا تشییع و تدفین. در ادامه این کتاب قصه زندگی و اتفاقات گذشته آیتالله مرعشی از منظر و روایت روح ایشان که از بدنشان مفارقت کرده روایت میشود که زندگیشان را مرور میکند. در واقع به گونهای که خود ایشان در حال مرور حوادث و اتفاقات گذشته زندگیشان است و مخاطب نیز با او همراه میشود.
منظورتان این است که قلم نویسنده به همراه شخصیت و روح ملکوتی ایشان زندگیشان را مرور میکند؟
بله، دقیقاً به همین شیوه و سبک قصه کتاب شهاب دین روایت میشود.
با توجه به اینکه سرآغاز قصه همانطور که اشاره کردید با رحلت ایشان شروع میشود، انتهای کار از ابتدا معلوم است، در ادامه مخاطب با اتفاقات و حوادث چه دورانی همراه میشود؟
پس از شروع قصه که با وفات ایشان است، مخاطب اثر همراه با نویسنده و روح ایشان به روزگاری میروند که پدر ایشان به خواستگاری مادرش رفته و زندگی مشترکشان را آغاز میکنند. در ادامه قصه به تولد آیتالله مرعشی و سپس دوران بچگی و بعد هم رفتنشان به حوزه علمیه و دوران تحصیل و مابقی اتفاقات و ایام زندگی ایشان پرداخته میشود.
اگر بخواهیم یک تنه اصلی برای داستان و ایامی که بیشترین تمرکز را روی آن گذاشتهاید، تعریف کنیم، شما این بخش اصلی داستان را به چه بخشی از زندگی ایشان اختصاص دادهاید؟
اگر چه همانطور که گفتم در این کتاب سعی شده است همه زندگی ایشان، حوادث و اتفاقات مهم دوران حیاتشان مرور شود، اما قسمت اصلی قصه مربوط به سالهای اقامت و تحصیل ایشان در شهر نجف اشرف است، به واقع از دوران نوجوانی ۱۲ یا ۱۳ سالگی آیتالله مرعشی و ورودشان به حوزه نجف تا حدود ۳۰ سالگیشان که در این شهر زندگی میکردند، بخش اصلی و محوریت داستان این دوران است.
چون هم شخصیت اصلی کتاب و هم زندگی ایشان به عنوان یک شخصیت برجسته و شناختهشده عرصه علمی و دینی است، نوشتن در موردشان اقدامی سهل و ممتنع است. سهل از این بابت که منابع زیادی در اختیار نویسنده است و ممتنع و مشکل از این منظر که ایشان یک شخصیت برجسته علمی و دینی ویژهای هستند که لازم است نویسنده وسواس و دقت نظر بیشتری را به نسبت سوژههای عادیتر ملاک نظرش قرار بدهد. این سهل و ممتنع بودن تألیف کتاب برای شما به عنوان نویسنده اثر چه ملاحظاتی را ایجاد کرده بود؟
همانطوری که شما گفتید، این مسئله خیلی برای من سخت بود. من وقتی این اثر را با کتاب نخل و نارنج آقای یامینپور که بر محور زندگی خاتم الفقهاء و المجتهدین جناب شیخ مرتضی انصاری نوشته شده مقایسه میکنم، در عین اشتراکات زیادی که بین شخصیتهای علمی و دینی مانند شیخ مرتضی انصاری و آیتالله مرعشی وجود دارد. من با یک مسئله مضاعف دیگری که مواجه بودم این بود که، چون آیتالله مرعشی به لحاظ تاریخی یک شخصیت معاصر ما هستند و همین چند سال پیش رحلت کردند و فرزندانشان در قید حیات هستند، باید همه آنچه را که مینوشتم با خانواده و فرزندان ایشان هماهنگ و چک میکردم، حتی در برخی موارد من مایل بودم یکسری اتفاقات زندگی ایشان را در قالب فصلهایی از کتاب بیاورم، اما فرزند ایشان به دلایل و ملاحظاتی که در مورد تلقی مخاطب نسبت به شخصیت ایشان بود، با آنها مخالفت میکردند که من هم آنها را حذف کردم.
با ذکر چه بخشهایی مخالفت داشتند؟
بیشتر با ذکر موضوعات و اتفاقاتی که در رابطه با احوالات شخصی آیتالله مرعشینجفی بود مخالفت میکردند که البته نگاه دقیق و حرفهای هم بود و به همین علت من هم مطابق نظرات خانواده ایشان عمل میکردم. این همان بخش سخت و ممتنعی بود که در کار با آن مواجه بودم؛ و بخش سهل آن چه بود؟
بخش آسان نوشتن کتاب «شهاب دین» در دسترس بودن منابع و مآخذ زیاد در مورد ایشان بود؛ چیزی در حدود ۱۰ تا ۱۵ جلد کتاب مفصل و تعداد بسیار زیادی خاطره که از سوی افراد مختلف نقل شده بود.
آیا مخاطب در طول اثر با قلم و عنصر خیالپردازی نویسنده مواجه میشود؟
من این کتاب را کاملاً داستانگونه نوشتم و به سمت روایتهایی به سبک تاریخ شفاهی نرفتم و هم نویسنده و هم عنصر خیالپردازی نگارنده در آن حضور دارد. در واقع این کتاب به گونهای داستانپردازی شده است که اصالت و استناد قصه و داستان حفظ شود و هیچ خدشهای به واقعیات و صحت اتفاقات وارد نشده است و اینگونه نیست که در اثر خیلی خیالپردازی صورت گرفته باشد. به واقع خیالپردازی در کل داستان وجود دارد، اما خیلی کم، همه داستانهای کتاب مستند هستند.
میتوانید در این زمینه مثالی هم بزنید؟
ایشان سفری به کشور هند داشتند که من هیچ منبع یا مرجعی در مورد جزئیات و اتفاقات آن نداشتم، فقط میدانستم که از چند کتابخانه بازدید کردند و با برخی از بزرگان سیکها و افراد دیگر مناظراتی داشتند ولی هیچ جا جزئیاتشان نیامده است. در این مورد فضای مناظره ایشان با این افراد را خودم در یک فضای ذهنی طراحی کردم و نوشتم.
برای طراحی، باورپذیری و دادن وجهه علمی و دینی به فضای مناظرات و ذکر ادله ارائه شده از سوی طرفین چه اقدامی کردهاید؟
برای این کار لازم بود با عقاید، باورهای دینی و مذهبی این افراد (سیکها و دیگران) آشنا شوم. به همین منظور چندین مقاله در مورد عقاید بوداییان و حتی عقاید اسلامی مطالعه کردم تا بتوانم سؤالات و شبهاتی را مطرح کنم و به آنها پاسخ بدهم، البته این را هم بگویم که کل این مطلب شاید حدود یکی دو پاراگراف بیشتر نباشد، ولی من باید برای طراحی و تألیف درست روند داستان با حفظ مبانی عقیدتی و وفاداری به واقعیت مجبور بودم به خاطر همین یکی دو پاراگراف چندین مقاله علمی و دینی را مطالعه کنم. این مطالعات یکی از برکات نوشتن این کتاب برای من به عنوان نویسنده در کنار دیگر اتفاقات خوشایندی است که به خاطر نوشتن «شهاب دین» نصیبم شد.
قطعاً محاجهکردن چند دانشمند با اصول و عقاید متفاوت میتواند برای مخاطب جذابیت زیادی داشته باشد، چرا از این عنصر جذب مخاطب زیاد بهره نبردید؟
واقعیت این است که سطح سواد و آگاهی من نویسنده نسبت به آیتالله مرعشی و کسانی که ایشان با آنها مناظره کردند، خیلی کمتر است و میترسیدم که این عدمآگاهی و تسلط باعث بروز خطاها و اشتباهاتی بشود که به شخصیت و جایگاه علمی آیتالله مرعشی به عنوان یکی از مراجع بزرگ شیعه و کسی که برای به دست آوردن و خریدن تکتک کتابهای کتابخانهشان که نخستین کتابخانه ایران و سومین کتابخانه جهان اسلام به شمار میرود، مرارتها، سختیهای عجیب و غریبی از کارگری کردن تا خواندن نماز و روضه استیجاری متحمل شدهاند، خدشهای وارد کند. وقتی ایشان دو سال روزه استیجاری میگیرد و گرسنگی میکشد تا بتواند یک کتابی را بخرد، من هم باید با دقت نظر هر چه بیشتر در روایت اتفاقات به این تلاشها احترام میگذاشتم. از طرفی دیگر همانطوری که عرض کردم، متأسفانه هیچ مستند و متنی در مورد جزئیات این مناظرات وجود نداشت و این موضوع کار را سختتر و پیچیدهتر میکرد، البته بخشهایی از کتاب که در مورد تشرفات ایشان خدمت امام زمان (عج) است، به خصوص تشرف ایشان در مسجد سهله بر اساس مستندات متقن و موثق متعددی است که قبلاً هم در کتابهای دیگر منتشر شدهاند و به نظرم شیرینترین بخش کتاب برخی جزئیات مفصل همین تشرفات ایشان به محضر امام عصر (عج) است.
با توجه به چندوجهیبودن شخصیت آیتالله مرعشی، شما در این اثر روی کدام بخش از وجوه شخصیتی ایشان متمرکز شدید؟
من از فرزند ایشان پرسیدم که مایل هستید کدام بخش از زندگی عجیب و جذاب ایشان برجسته شود و مخاطبی که این کتاب را میخواند آن بخش از شخصیتشان در ذهن او ماندگار بشود که در پاسخ به من گفتند بخش کتاب و کتابخانه را. من هم سعی کردم خدمات بینظیر ایشان به کتاب و کتابخانه را پررنگتر از دیگر وجوه شخصیت کمنظیرشان نشان بدهم، اما نمیدانم که تا چه اندازه در این مهم موفق عمل کردهام؟!
کل فرایند تألیف کتاب از پژوهشهای ابتدایی تا مطالعه منابع و پیادهسازی گفتگوهایی که با خانواده ایشان انجام دادید، چقدر زمان برد؟
کل کارهای مربوط به تألیف کتاب حدود ۹ ماه طول کشید، البته این ۹ ماه به صورت پشت سرهم و متوالی نبود بلکه در فواصل زمانی مختلف و به شکل متناوب کل این فرایند ۹ ماه طول کشید. گاهی پیش میآمد به خاطر برخی مشکلات شخصی فرصت نوشتن کتاب را پیدا نمیکردم، به همین علت اگر قرار باشد از ابتدای شروع تا انتهای تحویل اثر به ناشر را محاسبه کنم، باید بگویم که کار را از اسفند ماه سال ۱۳۹۹ آغاز کردم و کتاب را اسفندماه سال ۱۴۰۰ تحویل ناشر داد. تقریباً اردیبهشت ماه سال جاری بود که کتاب از سوی دوستان حرفهای و کاربلد انتشارات شهید کاظمی در ایام برپایی نمایشگاه بینالملل کتاب تهران منتشر شد و در اختیار مخاطبان قرار گرفت.
برای نوشتن کتاب به غیر از خانواده ایشان از چه منابع دیگری استفاده کردید؟
حدود ۱۲ جلد کتاب توسط فرزند ایشان که الان رئیس کتابخانه آیتالله مرعشی هم هستند در اختیار من قرار گرفت که یکی از آنها به زبان عربی بود. در کنار اینها با پسر بزرگ آیتالله (مسئول کتابخانه) و همچنین پسر کوچک ایشان چندین مصاحبه انجام دادم، البته یکسری سؤالات را هم به صورت مکتوب برایشان میفرستادم و فرزند ارشد این بزرگوار به آنها پاسخ میدادند.
این کتاب برای چه سطح سنی از مخاطبان نوشته شده است؟
گمان میکنم از نوجوانی که در حال رسیدن به سنین جوانی است تا افراد بزرگسال میتوانند مخاطب این کتاب باشند.
وجه تسمیه کتاب چه بوده است؟
علت انتخاب اسم «شهاب دین» برای این کتاب ابتدا اسم ایشان است که شهابالدین بوده و علت دیگر معنای واقعی و علیالاطلاق لفظ شهاب دین است و من معتقدم ایشان به معنای واقعی کلمه شهابی درخشان در آسمان دین هستند.