گفتوگوی «جوان» با همسر شهید فراجا سرگرد مهدی یزدی
او گفت: شهادت من خیلی زود اتفاق میافتد. من جمعیت تشییع پیکرم و جنازه خودم را دیدهام. بعد شروع کرد به صحبت و همه توصیههایش مانند وصیت بود. شهادت برای او یقین شده بود. او از تربیت بچهها گفت. از پرورش مکتبی و امام حسینیشان. از اینکه با نگاه دینی و مکتبی اهل بیت (ع) رشد پیدا کنند.
او گفت: بعد از شهادت من توکلت به خدا باشد. گفتم من بدون شما نمیتوانم. مهدی به من آرامش داد و گفت من کی هستم خانم! تو خدا را داری! توکلت به خدا باشد. تو دعا کن که من با شهادت بروم. مرگ حق است، اما من آرزو دارم با شهادت به دیدار خدا بروم